جبار آذین
دیشب اوس محمود تلفن همراه مرا به صدا در آورد و در حالی که با صدایی آرام صحبت میکرد و مضطرب و ناراحت به نظر میرسید،گفت:آقاجان نشد و نگذاشتند من به محل مذاکرات بروم و از نزدیک ناظر بگومگوی ایران و آمریکا باشم.
گفتم: چرا و چه کسی مانع شما شده است؟
گفت: از وقتی فهمیدند که من میخواهم شاهد مستقیم
گفتوگوهای غیرمستقیم آنها باشم، هر کار میتوانستند کردند تا در دل عیال من، دلهره ایجاد کنند و او را از عواقب این کار بترسانند. گفتند: تو را چه به این مسائل، تو باید به کار بنایی و معماری و ساختمانسازی خودت برسی، نه اینکه به حال و احوال سینما و تلویزیون و فیلمها و سریالها و اوضاع مملکت سرک بکشی. میخواهی بروی آنجا اختلال و اغتشاش بپا کنی و باعث تشویش افکار عمومی شوی و نگذاری آنها کارشان را انجام دهند.
گفتم: به پیر و پیغمبر اینجوری نیست و من میخواهم ببینم که در این مذاکرات یا معاملات بر سر چه چیز معامله میکنند؟ آیا پای منافع ملی و مردم در میان است یا درباره حفظ مقام و موقعیت و منافع خود چک و چانه میزنند. گفتند: اینها به شما ارتباط ندارد، هر خبری شد شما هم مانند بقیه در رسانهها میخوانید. خلاصه از من اصرار و از آنها ممانعت، عاقبت نیز کار خود را کردند و عیالم را مجبور کردند تا در خانه را روی من قفل کند و مرا در خانه حبس کرده و بگوید، این کار برای امنیت تو خوب است.
حالا دو روز است که من در خانه ماندهام و عیال برای سرگرم کردن من، مقداری تنقلات و چیپس و پفک توی سینی ریخته تا سرم گرمِ خوردن شود و برای اینکه، حوصلهام سر نرود، مرا به اعمال شاقه محکوم کرده و گفته که بنشینم پایتخت و تلویزیون ببینم!
من در حالی که سعی میکردم جلوی خندهام را بگیرم، گفتم: شاید به راستی این کار به خیر و صلاح شما بوده، چه بسا در آنجا دچار هیجان و احساسات میشدید و کار دست خودتان میدادید. حالا هم چندان مهم نیست. شما هم مناظرات را مانند مردم از طریق رسانهها دنبال کنید.
گفت: به ظاهر چاره دیگری ندارم، اما عیالم گفته برای اطمینان خاطر در خانه بمانم. میدانید که من اهل ماهواره پاهواره نیستم و دل خوشی هم از فیلمها و سریالهای درپیتی سینما و تلویزیون ندارم. اینجوری توی خانه میپوسم.
گفتم: مطالعه کنید و به کارهای عقب افتاده خود برسید، من هم با همسرتان صحبت میکنم تا شما را از حصر خانگی خلاص کند.
اوس محمود تشکر کرد و هر دو از یکدیگر خداحافظی کردیم.

بدون دیدگاه