نویسنده «خون‌مردگی» با تاکید بر لزوم حضور نویسندگان و هنرمندان در فضای مجازی و ارتباط با مخاطب به سختی‌های این روند اشاره کرد و گفت: ارتباط مستقیم با مخاطب‌ می‌تواند نویسندگان را با دنیاهای جدید آشنا کند، اما آن‌ها در این ارتباط با مشکلات و مسائل اجتماعی از نزدیک روبه‌رو می‌شوند.

به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، اگرچه این روزها بیشتر نویسندگان آثار خود را در کامپیوتر یا لپ‌تاپ خلق می‌کنند، زمان زیادی از دوره‌ای که نویسندگان با خودکار یا مداد روی کاغذ می‌نوشتند، نگذشته است. هنوز هم نویسندگانی که مسن‌تر هستند، نوشتن روی کاغذ را ترجیح می‌دهند و نمی‌توانند خود را با شرایط روز وفق دهند. این در حالی است که فقط سبک خلق اثر نیست که دچار تغییر شده‌است، ارتباط نویسندگان، شاعران و مترجم‌ها با مخاطب هم در این سال‌ها رنگ و بوی فضای مجازی را به تن کرده‌است.

در گذشته مخاطبان می‌توانستند هنرمندان را در کافه‌ها یا نشست‌های ادبی و فرهنگی پیدا کنند، امروز هر هنرمند به اندازه یک گوشی هوشمند به دوستدارانش نزدیک است و می‌تواند مخاطبان خود را درباره اثر جدیدی که روی آن کار می‌کند، آگاه و آن‌ها را به خرید آن تشویق کند. در این شرایط آیا همه هنرمندان باید در فضای مجازی فعال باشند؟ آیا این کار به الزامی برای ادامه حیات هنرمندان تبدیل شده‌است؟

درباره تغییراتی که نویسندگان در سده جدید باید در سبک فعالیت خود ایجاد کنند، گفت‌وگویی با الهام فلاح، نویسنده و ویراستاری که این روزها اقدام به معرفی و فروش کتاب در فضای مجازی کرده‌است، انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

نویسندگان در سده جدید باید چه تغییراتی را در سبک کاری خود ایجاد کنند تا مورد پذیرش مخاطبان قرار بگیرند؟

حدود هشت ماه است اقداماتی برای معرفی و فروش کتاب در فضای مجازی انجام می‌دهم. در ماه‌هایی که این کار را کردم، ذائقه مخاطب را می‌سنجم و کتاب‌های مختلف را به مخاطب معرفی می‌کنم تا برآیندی دستم بیاید و بتوانم چرخ این فعالیت را بچرخانم. نتیجه‌ای که در این ماه‌ها به آن رسیدم، این است، دیدگاهی که می‌گوید نویسنده باید چه اقدامی انجام دهد تا توسط مخاطب پسندیده شود، باید از ذهن‌ها پاک شود.

به عنوان نویسنده، تا به حال همیشه تقصیر را گردن خودم می‌انداختم، فکر می‌کردم چیزی که نوشتم خوب نبود، خیلی از نویسندگان از موضع دیگری نگاه می‌کنند و می‌گویند ناشر خوب نبود، زیرا تبلیغ و از کار حمایت نکرد. همه این‌ها درست است زیرا تعداد ناشران خیلی زیاد شده‌است، افراد اگر در هر حوزه فرهنگی فعال باشند، سریع‌تر از افراد معمولی می‌توانند مجوز نشر بگیرند. البته نشرهای بزرگی که سال‌ها است فعالیت می‌کنند و مخاطب به لوگوی آن‌ها اطمینان دارد، در حوزه «داستان ایرانی» به خوبی –کیفیت چاپ کتاب و نه بازاریابی- کار می‌کنند.

هر ماه می‌خواهم دو تا سه کتاب در صفحه‌ام معرفی کنم و بفروشم. تلاش دارم به سمت کتاب‌های جدید بروم که پنج تا ۶ ماه از چاپ آن‌ها گذشته‌باشد. بازار کتاب ایرانی و خارجی را مزه مزه می‌کنم؛ نمی‌توانم بگویم چقدر کتاب ترجمه ضعیف داریم. گاهی ناشر کتاب را به من داده و از من خواسته که آن را معرفی کنم، اما ترجمه کتاب بسیار ضعیف بود و نمی‌توانستم از او بپرسم که چرا این کار را چاپ کرده‌است؟ این در حالی است که همان ترجمه ضعیف هم نسبت به یک کتاب تالیف ایرانی، در همان نشر بهتر دیده و فروخته می‌شود.

چرا مردم در ایران به خرید و مطالعه کتاب‌های خارجی رغبت بیشتری نشان می‌دهند؟

مخاطب کتاب در ایران به واسطه ممیزی که بر آثار نظارت دارد، به کتاب‌های نویسندگان ایرانی اعتماد ندارد، زیرا فکر می‌کند نویسنده ایرانی دچار خود سانسوری است و آثار تالیفی مورد سانسور شدیدتری قرار می‌گیرند. این دیدگاه درست است، زیرا مدل ممیزی و مجوز دادن به کتاب ایرانی با کتاب‌های خارجی فرق می‌کند.

مخاطب ایرانی تا چه زمانی می‌تواند موضوع‌های تکراری بخواند؟ چند موضوع‌ مشخص داریم که فقط می‌توانیم درباره آن‌ها کتاب بنویسیم. خیلی از نویسندگان ما خیلی بهتر از نویسندگان خارجی می‌نویسند، نویسندگان ایرانی آثاری قابل دفاع و تحسین دارند. به خصوص بهتر از نویسندگان ترکیه که بعد از اورهان پاموک و الیف شافاک راه ادبیات ترکیه به ایران بازتر شده‌است.

گاهی کتاب‌های ترجمه می‌خوانم که نمی‌دانم چطور منتشر شده‌است، البته ناشرها لابی‌های خود را دارند. کتاب در حالی منتشر شده‌است که صحنه‌های اروتیکی دارد که شاید برای نوجوان ۱۸ ساله مناسب نباشد، اما مولف ایرانی نمی‌تواند درباره آن‌ها بنویسد.

برای گسترش فعالیت نویسندگان ایرانی و توجه بیشتر مخاطب‌ها به آثار تالیفی، چه اقداماتی باید انجام شود؟

اگر بخواهم حرفی درباره قرن جدید بزنم، این است که انگشت اتهام را از روی نویسنده بردارند. اگر فکر می‌کنند چیزی باید تغییر کند، این نویسنده نیست که باید تغییر کند. منِ نویسنده هزار موضوع مختلف دارم که می‌خواهم درباره آن‌ها بنویسم، اما نمی‌توانم. در ایران آثاری هستند که به خوبی نوشته و پرداخته می‌شوند، اما منتشر نمی‌شود.

خیلی از افرادی که تازه با من آشنا شده‌اند، درست نمی‌دانند که چه کسی هستم. ممکن است فکر کنند که تراپیست یا روانکاو هستم، بخواهند به آن‌ها راهنمایی بدهم. مجبورم خودم را به آن‌ها معرفی و اعلام کنم که نمی‌توانم برای زندگی و معضلات کسی نسخه بدهم. اما هر کدام از ما فقط یک فرصت برای زندگی داریم و هر کدام فقط می‌توانیم در یک موقعیت خاص باشیم، یعنی قابلیت تجربه میلیاردها موقعیت مختلف را در یک لحظه نداریم.

زندگی انسان امروزی، کم چالش‌تر و سطحی‌تر می‌شود. به دلیل مسائل اقتصادی و اجتماعی در زندگی تغییراتی ایجاد شده‌است. تا سه یا چهار سال پیش معمولا هر سال یک سفر خارجی می‌رفتم، بیرون از هدف و کیفیت سفر، منظور تعامل با انسان‌های دیگر و شهرهای دیگر است. این سفرها موجب شکل‌گیری داستان‌های جدید در ذهن من می‌شد، اما همه را از دست دادم. مجبورم تمام روز کار کنم، تا بتوانم کسب درآمد داشته‌باشیم.

در سال‌های اخیر فقط برای تامین نیازهای روزانه کارهایی مانند کتاب‌فروشی‌، ویراستاری، آموزش و … را انجام دادم. کارهای من حیطه ادبیات بود اما چیزی به رزومه من اضافه نکرد، همه تبدیل به ماشین‌هایی شدیم که کار می‌کنیم و پولی که به دست می‌آوریم فقط می‌تواند برای پرداخت کرایه و امرار معاش کافی باشد. به همین دلیل خیلی از تجربه‌ها و زمان‌ها را از دست می‌دهیم.

فکر می‌کنم تنها کاری که در این اوضاع می‌توان کرد این است که آدم‌ها با هم حرف بزنند و خوب بشنوند. خیلی از دوستان من بهتر از من می‌نویسند، اما شنونده خوبی نیستند و خود را غیرقابل دسترسی می‌دانند. فکر کردم اگر قرار است حرف من شنیده شود، بهتر است که حرف مخاطبان را بشنوم. نمی‌توانم کتمان کنم که چقدر آسیب این کار برای من زیاد است. گاهی افرادی مسائلی تعریف می‌کنند، که روزها برایشان گریه می‌کنم. در یک یا دو سال اخیر، اصلا نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که صفحه ام با هزار عضو به ۷۰ هزار عضو رسید، من برای این کار برنامه‌ای نداشتم، برندینگ و فضای مجازی را بلد نیستم. فقط از روی غریزه و حس ششم برای حرف زدن و شنیدن کارهایی کردم.

گاهی مخاطب‌ها داستان‌هایی از زندگیشان می‌گویند که در دراماتیک‌ترین فیلم‌ها نمی‌توانید آن‌ها را پیدا کنید، این ذهن مرا باز می‌کند، زیرا می‌بینم موقعیتی که در شرایط زیستی من غیرممکن بود، در زندگی انسانی هم عصر من اتفاق افتاده‌است و این به من کمک می‌کند. البته مخاطب‌هایی هم برای من می‌آورد، اما دردسرهای خود را دارد.

به نظر شما نویسنده برای اینکه بتواند در سده جدید به فعالیت خود ادامه بدهد، حتما باید در فضای مجازی فعال باشد؟

من ۳۷ سال سن دارم، نویسنده‌ای که دو برابر سن من دارد، تجربه زیستی غنی‌تری هم دارد، برای اینکه انقلاب و جنگ را دیده‌است. ضرب‌المثل «آنچه در آینه جوان بیند، پیر در خشت خام آن بیند» را کاملا قبول دارم مسائلی را منِ فلاح باید تا آخر دنبال کنم، تا متوجه شوم، اما شاید برای کسی که دو برابر من سن دارد، به سادگی قابل فهم باشد.

از طرفی می‌خواهم با ابزار امروزی با افراد هم سن و کوچک‌تر از خودم ارتباط برقرار کنم. نمی‌توان منکر این بود که همین الان یا ۱۰ سال دیگر به متولدین دهه ۸۰ نیاز داریم. نسل‌های بعدتر می‌آیند وبه سن بزرگسال می‌رسند و نیاز دارم تا فضای ذهنی آن‌ها را بشناسم و با آن‌ها ارتباط برقرار کنم.

درباره اینکه نویسنده‌ای که سن بالاتر دارد باید در فضای مجازی باشد یا نه، باید گفت اگر توان، وقت و حوصله ندارد، صرف حضور را باید داشته‌باشد، زیرا هر زمانه‌ای ابزار خود را دارد، نویسندگان و هنرمندان در دوره‌ای در کافه‌ها با مخاطبان خود حرف می‌زدند، در دوره‌ای در حسینبه ارشاد جمع می‌شدند و زمانی هم در فضای مجازی فعالیت می‌کنند. باید دید که مردم چه می‌گویند، زیرا در این زمانه‌ چهره‌ مردم آلوده به انواع نقاب‌ها است، این فضا به مردم اجازه می‌دهد که خودشان باشند. اگر می‌خواهیم برای آن‌ها قصه بنویسیم باید احساس کنند کسی هست که از خود آن‌ها می‌نویسد و شخصیت‌های داستان شبیه آن‌ها است.

فضای مجازی این امکان را به من می‌دهد که در آن فضا بیشتر از جامعه «الهام فلاح» باشم. جامعه‌ام، خودم و اطرافیانم شاید به من اجازه ندهند که در شریط عادی هم همان الهام فلاح باشم، فکر می‌کنم فضای مجازی خیلی پررنگ است و برای من که می‌خواهم، داستان رئال اجتماعی – واقع‌گرایی اجتماعی- یا با مضامین روان‌شناسی و جامعه‌شناسی بنویسم، داشتن این ارتباط ضروری است.

ناشران برای کم کردن هزینه‌ها ویراستار را حذف می‌کنند، به نظر شما وجود ویراستار تا چه اندازه روی مخاطب تاثیر دارد آیا در سده جدید نیاز به ویراستار بیشتر شده‌است؟

در این روزها ارتباط متنی –منظورم چت است- خیلی زیاد شده‌است. خیلی از گفتگوهای ما در روز، به صورت متنی درآمده‌است، این باعث شده آدم‌ها در هر سطحی از دانش و سواد خود را مجبور به نوشتن بدانند، در این روند، املای اشتباه به فارسی اضافه شده‌است و زبان را نابود می‌کند. برای مثال فروشنده قلیان، مواد و مصارف آن را در فروشگاه اینترنتی می‌فروشد، یعنی در واتساپ، اینستاگرام و دیگر فضاها با مشتری ارتباط برقرارمی‌کند. وقتی این فروشنده چت می‌کند تجارتی  انجام می‌شود.

می‌توانید از پزشک متخصص در فضای مجازی مشاوره متنی بگیرید، پزشک نمی‌نویسد «شبی ی عدد» می‌نویسد «شبی یک عدد» اما ممکن است در طول خرید آنلاین از یک فروشگاه، فرد پاسخگو سواد کمی داشته‌باشد و بخواهد زودتر کارش راه بیفتد، پس «یک» را «ی» می‌نویسد.

همچنین جمله‌بندی اشتباه، فارسی را نابود می‌کند. در این روزها حتی اگر با اشتباه زیاد، متنی را بفرستید، ذهن مردم می‌تواند درک کند که منظور چه بود؛ اما غلط‌های فاحشی است که به وفور نوشته می‌شود و وقتی به آن‌ها اعلام می‌کنیم، می‌گویند که باید به محتوا توجه کرد.

در دوره‌ای که این اتفاق‌ها می‌افتد و مردم به نوشتار نادرست عادت می‌کنند به نظرم ویراستار از نان شب واجب‌تر است. بهتر است ناشر هزینه‌های جلد و کاغذ را پایین‌تر بیاورد، تا اینکه کتابی با اشتباه ویراستاری منتشر شود. نشرهای مهم که اعتبارخود را در ذهن  مخاطب مهم می‌دانند، ویراستار دارند. حتی برخی از آن‌ها، کتاب را سه بار ویراستاری و چهار تا پنج بار نمونه خوانی می‌کنند تا کتاب ایراد نداشته‌باشد.

همین روزها با علاقه و میل شروع به خواندن کتابی کردم، ۵۰ صفحه را خواندم، متوجه شدم انگار ناشر فایل ترجمه را گرفته و همان را برای دریافت مجوز فرستاده‌است، بدون اینکه کسی از روی آن بخواند. این متن برای من به عنوان ویراستار کشنده است و با مداد اشتباه‌ها را مشخص می‌کنم. در شناسنامه کتاب دیدم مترجم کسی است که ۷۵ سال سن داد، قطعا نمی‌توان از مترجم و نویسنده ۷۵ ساله که سال‌ها با قلم و کاغذ کار کرده‌است، فایل ورد –word- بی‌غلط و ویراستاری شده که تمام علائم نگارشی را رعایت کرده‌است، انتظار داشت. این متن‌ها نیاز به ویراستاری مضاعف دارد.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *