کتاب «لیلی شناسنامه نمیخواهد» که به تازگی از سوی انتشارات نیستان منتشر شده، یادآور بخشی از ادبیات کلاسیک ایران است که شوریدگی راوی خویش را به تصویر میکشد.
به گزارش ایرنا، کتاب لیلی شناسنامه نمی خواهد که به تازگی از سوی انتشارات نیستان منتشر شده، روایتی است شعرگونه از شیدایی نویسنده.
عطیه سادات حجتی، در کتاب لیلی شناسنامه نمی خواهد، روایت شیدایی و شوریدگیاش را نوشته است. او کتاب را با وصف محبوبش آغاز میکند و متن را به اوج میرساند.
مانند تمام عاشقان، محبوب را از مقام انسانیاش خارج میکند و به او به چشم موجودی فرا انسانی مینگرد. با سادهترین کلمات و زیباترین توصیفها ارتباط میان خود و معشوقش را به تصویر میکشد و در قالب شطحیات، مانند عارفان، آنچه را که بر ذهنش جاری میشود به قلمش منتقل میکند و روی کاغذ میآورد.
این کتاب یادآور بخشی از ادبیات قدیمی و کلاسیک ایران است و نویسنده تلاش کرده تا در قالب روایی با مخاطبش رو به رو شود و احساساتش را که در حال جوش و خروش و غلیان است به روی کاغذ بیاورد.
شطح یا شطحیات در اصطلاح صوفیه گفتهٔ عجیب و پیچیدهای است که از جوشش روح صاحب وجد حاصل شده و حال او را وصف میکند. شطح حرکت و جوششی است که در پی وجد در عارف ظهور میکند و در لغت شطح به معنای حرکت است.
نخستین نمونههای شطحیات در سدهٔ دوم هجری از کسانی چون ابراهیم ادهم و رابعه بصری منتشر شدهاست. نمونههای معروف تر آن متعلق به بایزید بسطامی، حسین بن منصور حلاج، ابونصر سراج طوسی، احمد غزالی، سهل تستری، الواسطی، ابوبکر شبلی، ابوالحسن خرقانی، ابوسعید ابوالخیر، ابوحامد غزالی، ابن عربی، بوعلی حریری، ابن سبعین و عفیف تلمسانی هستند.
حجتی کتاب خود را با توصیف خود از محبوبش آغاز میکند و در ادامه متن را اوج میدهد. مقام محبوب را از دوست داشتن زمینی بالاتر میبرد و نگاهش به او را در قامتی الهی و فرا انسانی میبیند. سعی دارد تا از المانهای زیست انسانی و مختصات طبیعی زیست در پیرامونش برای توصیف شیدایی و شوریدگی خود بهره ببرد و بی آنکه در دام اغراقهای شاعرانه بیافتد مانند شعری ناب که با سادهترین کلمات حس برانگیزانندهترین احساسات شاعر را روایت میکند، با عبارات و کلماتی که در مختصات فکری خود مرتب کرده است، تصویری ناب از ارتباط میان خود و محبوبش را به تصویر بکشد.
در بخشی از این کتاب با شماره ۱۰۵ آمده است: صبح تا نزدیکیهای شهر که میآید … وقتی هوا هنوز روشن نشده … صدای اوج گرفتن اولین پرواز مهرآباد … مرا هم سوار میکند و با خودش میبرد … با یک بلیط همیشگی تهران _ مشهد … از سالهای دور … که هیچ وقت باطل نمیشود … بلیط پنج صبح ماهان … اینطوری به نقاره زدنهای بین الطلوعین هم میرسم … به صبح زود حرم … به آخرین لحظههای چراغانی … زائرانی که شب را در حرم بیتوته کردهاند … دارند مهیای رفتن میشوند که من میرسم … میرسم به خیابان امام رضا … به دیدن نمای گنبد از دور … تا رسیدن به فلکه سر تکان میدهم و مستانه نگاه میکنم … چه خوب است این همه سبک بار بودن … این بیبار و بنه آمدن … اینکه فکر هیچ چیزی را نکنی و فقط راه بیفتی … تمام فکرت لحظه دیدار باشد … و تمام بساطت اشتیاق … آن خانههای لب خط چرا شکرانهٔ صدای قطار را به جا نیاوردند … چرا حواسشان نبود با هر سوت قطار … میتوانند مسافر خراسان باشند … چرا مردمی که صدای بلند شدن هواپیما … خوابشان را کوتاه میکند … یادشان نیست که نباید جا بمانند … چه خوب که بیدارم کردی … چه خوب که شنیدمت … چه خوب که دیدمت … (ص۱۲).
کتاب لیلی شناسنامه نمی خواهد نوشته عطیه سادات حجتی در ۱۲۴ صفحه و شمارگان ۲۰۰ نسخه با قیمت ۲۳۰۰۰ تومان به تازگی از سوی انتتشارات نیستان در اختیار علاقمندان به کتاب قرار گرفته است.
بدون دیدگاه