««ایران تنها کشور نفت نیست»؛ اگر خارجیان محتاج به یادآوری این نکته باشند عجیب نیست، عجیب آنست که ما خود نیز فراموش کردهایم که ایران تنها کشور نفت نیست.»
به گزارش ایسنا، در نوشتاری که بخش اول آن در صفحه مجازی محمدعلی اسلامی ندوشن، چهره فرهنگی منتشر شده است، با هشتگ «#ایران_را_از_یاد_نبریم» میخوانیم: ««ایران تنها کشور نفت نیست»
شرمِمان باد ز پشمینهی آلودهی خویش
گر بدین فضل و هنر، نام کرامات بریم
چند سال پیش به مناسبت مرگ صادق هدایت، آقای «رژه لسکو» مقالهای در روزنامهی «خبرهای ادبی» پاریس انتشار داد که نام آن این بود «ایران تنها کشور نفت نیست»؛ اگر خارجیان محتاج به یادآوری این نکته باشند عجیب نیست، عجیب آنست که ما خود نیز فراموش کردهایم که ایران تنها کشور نفت نیست. آنچه امروز میاندیشیم و میگوییم و میکنیم مُبیّن این فراموشی است؛ انکارِ آن است که کشورِ ما روزگاری تمدّن و فرهنگی بوده و او را زبانی است که بعضی از درخشانترین آثار فکریِ بشری در آن ایجاد گردیده. تمدّن مغربزمین چشم ما را خیره کرده است، ما را مجالی نگذارده که در آنچه اقتباس میکنیم تأمّلی کنیم یا باری، بر آنچه از دست میدهیم تأسّفی بخوریم. به آهویی میمانیم که در بیابانی تاریک در برابر نورافکن نیرومندی قرار گیرد.
گاه به گاه فریاد میزنیم ما ملّت کهنسالی هستیم، چنینیم و چنانیم، لیکن کمتر حرف خود را باور داریم. غالباً آنرا جز به شوخی یا از سرِ ریا بر سر زبان نمیآوریم. دلیل آن هم اینست که روز به روز به شیوهی زندگیای نزدیکتر میشویم که تقلیدِ نسنجیدهای از شیوهی زندگیِ ملّتهای خام و تازه به دوران رسیده است. با این وصف، از تکرار این حقیقت (هر چند غبار ابتذالی بر آن نشسته باشد) نمیتوان احتراز جست که ما ملّت کهنسالی هستیم و جای افسوس بسیار خواهد بود که بخواهیم به آیین ملّتهای جوان و “بیتاریخ و خوشبخت” زندگی کنیم.
جای گفتوگو نیست که ما نباید به تاریخ خویش غرّه شویم و به اتّکای تمدّن گذشتهی خود، از پیشرفت غفلت ورزیم. جای گفتگو نیست که کشور ما باید نو شود؛ از نظر جسمانی به صنعتِ جدید مجهز گردد و از نظر روحی با مقتضیّاتِ زندگیِ امروز هماهنگی یابد و بیگمان چنین خواهد شد.
لیکن حرف بر سر این است که در این میانه سرمایههای معنوی خود را نبازیم. ما ملّتی هستیم که در طیّ چندهزار سال سرافرازیها و سرافکندگیها داشته، از تمدّنهای گوناگون مایه گرفته و دیگران را از تمدّن خود بهرهمند کرده است، و بر اثر این احوال، آداب و اصول و فرهنگی اندوخته؛ ملّتی که گرم و سرد روزگار چشیده و مانند همهی ملّتهای پیر، دارای عیبها و حُسنهایی است؛ دستخوش وسواسها و هوسها و ندامتها و حسرتهایی است. وضع چنین ملّتی، فیالمثل با ساکنین «موناکو» یا «لوکزامبورگ» تفاوتی دارد. و اگر نام کشور ما در نقشهی جغرافیا در ردیف چند نامی است که شاخصیّتی دارند، برای همین است؛ برای تاریخ و تمدّنِ اوست، نه برای آنکه اتوبوسهای دوطبقه در خیابانهای تهران روانَند، یا میدان بهارستان غرق فوارههای گردنکش و چراغهای رنگارنگ شده است.»
بدون دیدگاه