نقدی بر فیلم قهرمان به کارگردانی اصغر فرهادی
رحمت امینی*
با «قهرمان» بر میگردیم به حدود بیست و دو سال پیش؛ «داستان یک شهر» سریالی به کارگردانی اصغر فرهادی.
این سریال درباره گروه جدید برنامهساز، شامل چند جوان با روحیات مختلف است، که تولید برنامهٔ «در شهر» (از برنامههای اجتماعی شبکهٔ تهران) را در دست گرفته، و در هر برنامه با پرداختن به موضوعی، گزارش تهیه میکنند، که این گزارش آنها را با داستانی پیوند میدهد.
«قهرمان» نمونهی روتوش شده یا پیرایش یافتهی کارهای دو دههی قبل فرهادی است که اکنون داستانش را در جامعهای پُر گره و پیچیده از مناسبات و روابط انسانی اما به شیوهای سهل و ممتنع تعریف میکند.
به نظر این قلم، مهمترین امتیاز فیلم «قهرمان»، بازیهای به شدت قابل باور از تمامی بازیگران آن (شهره و غیر شهره و کوچک و بزرگ) است.
فرهادی این بار هم توانسته است تا هدایتی به غایت هوشمندانه در روش راه بردن بازیگر به کار بندد تا تماشاگر بیش از اینکه شاهد اثری سینمایی _داستانی باشد، گویی گزارش تصویری یک واقعهی اجتماعی را نگاه میکند.
شاید این تاثیر، نتیجهی تماشای همان «دزد دوچرخه» معروف ویتوریو دسیکای سینمای نئورئالیسم ایتالیا باشد که فرهادی خود به آن اذعان دارد.
اصطلاح سهل و ممتنع را آگاهانه و با تاکید به کار بردم. همانطور که میدانیم، این اصطلاح معمولا در خصوص آثار هنری به کار میرود که از نگاه ناظر بیرونی ساخت و پرداختش بسیار آسان به نظر برسد اما مدعیان خلق چنین آثاری به هنگام تجربهای مشابه، معمولا یا در همان آغاز، قافیه را میبازند و یا آنچه به دست میآید، حتی فاقد بنیانهای اولیهی یک اثر هنری است.
در تاریخ هنر و ادبیات، چنین نمونههایی بسا بسیارند؛ از مقلدان مثنویهای نظامی و مولوی گرفته تا غزلیات حافظ و سعدی و در دوره معاصر، کسانی که میخواستند «بوف کور» و «مدیر مدرسه»ای دیگر بیافرینند.
القصه، «قهرمان» فرهادی که به زعم یکی از مدعیان نقد پیشرو ، یک تله تئاتر پیش پا افتاده به نظر میرسد، در زمره آثار سهل و ممتنع قرار میگیرد حتی اگر ادعا شود که به قول فیلمسازی نسبتا شهره، فرهادی دست به تکرار خودش زده باشد.
در مقام نقد البته شخصا معتقدم که زمان اثر کمی طولانی است و در بخشهایی گویی قرار است به شیرفهم کردن مخاطب بپردازد و برخی مفاهیم را بیش از مقدار لازم مکرر کند.
از این مقوله که بگذریم، فرهادی در «قهرمان» باز هم به مقوله قضاوت و قرار گرفتن آدمها در موقعیتهای به ظاهر ساده اما در عین حال خطیر پرداخته است.
تقریبا تمامی شخصیتهای اصلی و موثر در پیشبرد قصه در این فیلم، به واسطهی جامعهای که در آن زیست میکنند، پیچیده شدهاند به نحوی که گویی خود فیلمنامهنویس و فیلمساز هم نتوانسته از کُنه وجود آنها باخبر شود. مثلا همان زنی که پس از باخبر شدن از پیدا شدن کیف حاوی سکههای طلا، نشانی دقیق کیف را میدهد و سرانجام آن را تحویل میگیرد و در لحظهی تحویل ما و شخصیتهای مرتبط با این ماجرا با تمام وجود باور میکنیم که او صاحب کیف است، در پایان، هم اشخاص داستان و هم ما را در خصوص قضاوتمان به شک انداخته و سردرگم میکند.
ما ابتدا همراه با رحیم (امیر جدیدی) که به واقع در خلق شخصیت سنگ تمام گذاشته و گویی درون و بیرونش بر هم منطبق است، ابتدا وقایع را طبیعی و مطابق روال منطق ارزیابی کرده و همان کاری که رحیم میکند را مناسبترین اقدام می بینیم اما با تغییر بطئی شرایط، از رحیم و اقداماتش فاصله میگیریم، درست همان کاری که مسوول استخدام فرمانداری انجام میدهد و یا حتی سوالاتی ناشی از سوظنی محسوس که شوهر خواهر رحیم به او دارد
قضاوت باجناق رحیم (محسن تنابنده) در باره او و در صحبت با مسوول زندان، قطعا بر ما هم اثر میگذارد؛ به ویژه اگر با تکجملههای دختر دم بختش (سارینا فرهادی) همراه شود.
نکته هوشمندانه دیگر این اثر، نحوه مطرح کردن تاثیر فضای محازی بر تغییر روش و رفتار جامعه است.
فیلمساز تقریبا هیچگاه پیج یا صفحهای مشهور از شبکههای اجتماعی را به رخ ما نمیکشاند اما در طور اثر، ما تاثیر هولناک این شبکهها را بر نحوه قضاوت جامعه حس میکنیم؛ جامعهای که تک تک اعضای آن یک بار در خلق قهرمان و یک بار دیگر در به زیر کشیدن همان قهرمان، به نفع منافع خود در حداقل زمان اقدام میکنند؛ از این منظر قهرمان، ما را یاد آثار فردریک دورنمات و بویژه ملاقات بانوی سالخوردهاش میاندازد.
در خصوص اضافه بودن و به نوعی اشخاص، دیالوگها و صحنههای الصاقی میتوان به زندان و خودکشی یکی از زندانیان اشاره مستقیم کرد.
به نظر میرسد فیلمساز حقیقتی را تقلیل داده است تا مشمول ممیزی نشود و از قضا این نوع نگاه واکنش منتقدان فرهادی را برانگیخته و اصطلاحا بهانه به دست آنها داده است.
اما در مجموع در «قهرمان» فرهادی که بیشتر «حسن تعبیر» به نظر میرسد، هیچ قهرمانی وجود ندارد.
*عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینما
بدون دیدگاه