مهشید میرمعزی با بیان اینکه بسیاری از مشکلات ترجمه با کپیرایت حل میشود میگوید: زمانی که مترجم با موج اکثریت حرکت کند، وضعیت ترجمه میشود پرفروشهای نیویورکتایمز، میشود ۱۶ ترجمه از یک کتاب، میشود مسابقه ترجمه و وقتی مسابقه شود، کیفیت حرف اول را نمیزند، در حالی که کیفیت باید حرف اول را بزند.
این مترجم زبان آلمانی در گفتوگو با ایسنا درباره معیارهای انتخاب کتاب برای ترجمه که بهنظر میرسد به سمت کتابهای پرفروش رفتهاند، اظهار کرد: پرفروشها الزاماً کتابهای بدی نیستند. فکر میکنم شاید بهتر باشد نامش را پرمخاطب بگذاریم. خیلی اوقات مخاطب از طریق کتابهایی که خواندنشان سادهتر است شروع میکند و بعد سراغ کتابهای سختخوانتر و پیچیدهتر میرود و البته گاهی هم همانجا میماند. همانطور که بازار ترجمه به روانشناسی و فلسفه نیاز دارد، به این نوع کتابها هم نیاز دارد. بگذاریم خواننده خود به سمت چیزی برود که دوست دارد.
او درباره رقابتی که گاه برای انتشار هرچه زودتر کتابها وجود دارد، اظهار کرد: بله، ظاهراً این مسابقه وجود دارد. گاه من کتابی را ترجمه میکنم و قبل از اینکه به بازار بدهم میبینم مترجم دیگری آن را منتشر کرده است. مشکلی که بارها درباره آن صحبت کردهایم، به مسئله کپیرایت برمیگردد. اگر کپیرایت رعایت شود این اتفاقها نمیافتد؛ ناشر کتاب را دست هر مترجمی نمیدهد و از طرف دیگر ناشر دیگری اجازه انتشار کتابهای تکراری را نخواهد داشت. برای مثال نشر افق کتاب «وزن کلمات» را با خرید کپیرایت منتشر کرده است، اما در ایران مترجم و ناشر دیگری میتوانند سراغ این کتاب بروند و عملاً کاری از دست نشر افق برنمیآید. این نکته منفی داستان است که ناشری میخواهد از راه قانونی و اخلاقی وارد شود، اما برای جلوگیری از دوبارهکاری، هیچ اقدامی نمیتواند بکند. این معضلی است که داریم و تا زمانی که مسئله کپیرایت حل نشود، در آن باقی خواهیم ماند.
میرمعزی درباره مسابقه بین ناشران برای عرضه هرچه سریعتر کتابها نیز گفت: به نظرم ناشران معتبر و خوشنام و همچنین مترجمان حرفهای که برای خود اعتبار قائلند وارد این مسابقه نمیشوند؛ اگر ناشری به من بگوید این کار را میخواهم ولی زود باید تحویل دهی، به صرف اینکه باید در کارم عجله به خرج دهم، جواب مثبت نمیدهم، مگر اینکه متن کتاب طوری باشد که بشود با سرعتی بیشتر از سرعت کتاب فلسفی ترجمه کرد. من وارد این مسابقه نمیشوم و کمیت را فدای کیفیت کارم نمیکنم. به گمانم ناشرانی که با آنها کار میکنم هم این را میدانند و به نوعی تأیید میکنند؛ بنابراین به نظرم خود مترجمان این را تعیین میکنند. ممکن است ناشری بخواهد مترجم کتابی را سریع ترجمه کند، اما چنین چیزی را مشاهده نکردهام، یا حداقل درباره من این اتفاق نیفتاده که ناشری بخواهد من را به عجله برای ترجمه تشویق کند. ناشرانی که با آنها کار میکنم، اعتبارشان برایشان بیشتر از آن اهمیت دارد که بخواهند کتابی را سریع و شاید بدون کیفیت چاپ کنند.
مترجم «قطار شبانه لیسبون»، «کامو، آرمان سادگی» و «دنیای دیروز» ادامه داد: کیفیت کاری که با عجله انجام میشود، طبعاً مانند کاری که با حوصله و دقت انجام میشود، نخواهد شد. کار ترجمه نیاز به تأمل و صبوری دارد، باید گشت و بهترین معادل را پیدا کرد اما زمانی که پای عجله در میان باشد، طبعا مسئله تأمل برای مترجم، موضوعی لوکس میشود و نمیتواند این کار را انجام دهد. درواقع وقت ندارد که چندین ساعت بر روی جملهبندی و یافتن معادل بهتر یک پاراگراف توقف کند، فقط چون از جملهای که ترجمه کرده است خوشش نمیآید. از طرف دیگر مخاطبانی که با دیدن اسم من، سراغ کتاب میروند مسئولیت مرا سنگینتر میکنند، بهجد معتقدم خواننده ولینعمت من است و نباید ناامیدش کنم. این رقابت درباره برخی از ناشران صدق نمیکند و یا من مشاهده نکردهام که این اتفاق بیفتد.
او خاطرنشان کرد: سادهترین راه دسترسی به کتاب، مراجعه به پرفروشهای نیویورکتایمز و اشپیگل و دیگر نشریات معتبر است. من هم به این فهرستها نگاه میکنم، اما به همینجا بسنده نمیکنم. کتاب را میگیرم و میخوانم، نقدهایی را که منتقدان معتبر و نشریات درست و حسابی و همچنین خوانندگان درباره کتاب نوشتهاند میخوانم تا ببینم کتاب چه بازخوردی داشته است و منتقدان چه نظری داشتهاند. از طرف دیگر باید خودم از کتاب خوشم بیاید. ترجمه کار من است اما از کودکی کتاب خواندهام و خودم را خوانندهای حرفهای میدانم. ابتدا فقط در مقام خواننده کتاب را میخوانم تا ببینم از کتاب خوشم میآید یا نه بعد تصمیم به ترجمهاش میگیرم. مترجمی نیستم که صرفاً به خاطر پرفروش بودن، بخواهم سراغ کتابی بروم. البته از این اتفاق خوشحال میشوم که کتابم دیده و تجدید چاپ شود، اما کتابها را به خاطر کمحجمبودن، آسان بودن و یا سریع بودن کار ترجمه، انتخاب نمیکنم، بلکه سراغ کاری میروم که فکر میکنم حق مخاطب ایرانی است که آن را بخواند و از آن بالاتر حقش این است کتاب را با بهترین ترجمهای که میتوانم ارائه دهم بخواند؛ بنابراین با تمام توانم کار میکنم.
میرمعزی در ادامه گفت: شغل مترجمان ترجمه است و نمیتوان برای انتخاب کتابی که فروش بیشتری داشته باشد، به آنها خرده گرفت زیرا بسیاری از آنها از این راه زندگیشان را میگذرانند و طبعاً ترجیح میدهند کتابشان بیشتر فروش برود. حمایتی هم پشت مترجمان نیست، بنابراین گاهی مجبورند این کار را بکنند. به نظرم مجموعهای از عوامل باعث میشود ناگهان راجعبه کتاب و نویسندهای بهقدری تبلیغ شود که مخاطب فکر میکند باید حتماً این کتاب را بخواند. تبلیغات آنقدر سیستماتیک است که اثر نویسندهای در ایران و آمریکا و اروپا ترجمه میشود، اما در نهایت اکثر آن کتابها به گونهای هستند که دوسه سال بعد، اثری از کتاب و نویسندهاش نمیبینید. از طرف دیگر خواننده از مطالعه آن کتاب لذت میبرد. اصل مطالعه هم، لذت از خواندن کتاب است. ممکن است شما از کتاب «چگونه در عرض ۳ ثانیه میلیاردر شوم؟» لذت ببرید یا از کتاب هگل، اما من از هگل لذت نبرم و بخواهم در عرض ۳ ثانیه میلیاردر شوم! این حق من است که خودم کتاب را انتخاب کنم، مترجمی که سراغ کتابی میرود، مخاطب را مجبور نمیکند که کتاب را او را بخرند. کتابی که پرفروش میشود، حتماً مخاطب دارد. تنوع کتابها در بازار کتاب، انتخاب خواننده را راحت میکند. در این صورت هر آدمی دنبال کتابی میرود که موضوعش برای او جالبتر است.
او سپس با تأکید بر اینکه اصطلاح «عامهپسند» را نمیپسندد، گفت: اینها کتابهایی هستند که مخاطب بیشتری دارند. من لفظ پرمخاطب را برایشان مناسبتر میبینم. بسیاری از کتابهای نیچه هم پرفروش است و مردم هنوز نیچه را میخوانند. اصطلاح عامهپسند را دوست ندارم، گویی خودمان را بالاتر از عامه میدانیم؛ یعنی عامه مردم سلیقهشان بد است و سلیقه «من» خوب است. همین باعث ایجاد فاصله بین مخاطب و نویسنده یا مترجم میشود. شاید بگویند ما با خرید کتابهایت، تو را به شهرت رساندیم و حالا ما را به سطحی و عامی بودن متهم میکنی. به نظرم بسیاری از مشکلات با کپیرایت حل خواهد شد، ولی ما درباره وضعیت ایدهآل صحبت میکنیم و حالا که چنین وضعیتی وجود ندارد، فکر میکنم هرکسی به نوبه خود میتواند از ترجمه تکراری خودداری کند و با برخوردی حرفهای تنها اولویتش مخاطب و ارائه اثری باکیفیت باشد. همراهی و شرکت در مسابقه «ارائه سریع ترجمه» کتابهای پرفروش که در نشریات معتبر منتشر میشوند، نتیجهاش وجود چندین ترجمه از یک کتاب است که بسیاری بیکیفیت هستند. نتیجه بدترش هم از دست دادن اعتماد مخاطب است که سزاوار و شایسته خواندن آثاری با بهترین کیفیت است.
بدون دیدگاه