یادداشت / جمشید پوراحمد
شاید بتوانم با این نوشته، همراه و مرهمی هر چند ناچیز در خصوص یادداشت گلایه‌آمیز خسرو خسروشاهی، این شاه بیت هنر دوبله ایران باشم…

***

وقتی گُرگ تصمیم گرفت شکار کردن را به بچه‌هایش یاد بدهد، اول گوسفندان را نشان داد و گفت: گوشت اینها خیلی خوشمزه است…
بعد چوپان را نشان داد و گفت: چوب این هم خیلی درد دارد.
بعد نوبت به نشان دادن سگ چوپان به بچه‌هایش رسید؛ بچه‌ها گفتند: اینکه شبیه ماست… گرگ گفت این را هر وقت دیدی فرار کن! ما هر چه ضربه می‎‌خوریم از کسانی است که شبیه ما هستند ولی از ما نبودند!
پاندمی هنرکشی از چهل سال قبل دامنگیر تئاتر، سینما، تلویزیون، موسیقی و دوبله توسط آنهایی که شبیه ما بودند و از ما نبودند رواج پیدا کرد. در مواردی گستاخی، وقاحت و بی شرمی‌شان جریان هنرکش آنچنان بوده که شامل حال‌مان هم بوده و همچنان نیز به قوت خود باقی است.
جماعت مقیم در این مزرعه بزرگ آفت‌زده، شبیه «ما» هستند اما از «ما» نیستند!
آنان چون یک بیماری مسری از پایتخت هنر و هنرمندان به دیگر شهرهای بزرگ و کوچک شیوع پیدا کرده‌اند.
خاطرم است هنگام ساخت «فنگ‌شویی ذهن» در کرمان یکی از مدیران ارشاد‌، خانمی را جهت بازی در این مستند داستانی معرفی کرد… بعد از نیم ساعت تاخیر، خانم معرفی شده تقریبا ذیحسابی به اداره ارشاد کرمان رسیدند؛ تصاویر ساختگی برگه‌ معرفی‌شان، دقیقا کپی شده از عکس‌های سال‌های دور و دراز اسطوره و هنرمند تکرارنشدنی بانو گوگوش بود! فقط خانم گوگوش کلاس آموزش بازیگری نداشت که این خانم تقریبا ذیحسابی، در کرمان برای خود کلاس آموزش بازیگری هم دایر کرده بودند!
دل به کویر زدم! و از خانم تقریبا ذیحسابی نمونه کارهایش را خواستم… جوابی داد که سینمای ایران را از حیز انتفاع ساقط کرد!
ایشان فرمودند که دو فیلم بلند مفهومی ساخته‌اند و خودشان در آن فیلم‌ها ایفای نقش کرده‌اند و اینکه این دو فیلم برای تماشاچی بازاری امروز سینما مناسب نیست!
آن روز گذشت…
در ادامه تولید «فنگ‌شویی ذهن» در سیرجان هم بانوی هنرمندی توسط ارشاد سیرجان معرفی شدند… افاضات این بانوی مشهور و گمنام سیرجانی، همچنان در خاطرم مانده!
نکته عجیب در مورد آن خانم سیرجانی این بود که ایشان کلاس بازیگری را هم گذرانده بودند و هم برای خود مدیر برنامه داشتند. ایشان بسیاری الزامات حرفه‌ای دیگر را نیز موجود داشتند. در تماس تلفنی که با این خانم داشتیم، فرمودند که در حال حاضر فرصت بازی در پروژه جدیدی را ندارند چون قراردادی یکساله برای بازی در یک سریال تلویزیونی بسته‌اند.
از ایشان پرسیدم قرار است در چه سریالی بازی کنند؟ آیا سلمان فارسی است یا سریال مختار؟!
فرمودند در قراردادشان متعهد شده‌اند نامی از سریال و جزئیات آن نبرند!

***

سال‌ها پیش با زنده‌یاد حسین عرفانی و منوچهر‌ والی‌زاده از هنرمندان و دوبلورهای صاحب‌نام، در چندنمایش افتخار همکاری و رفاقت داشتم و دارم…
ارادت، احترام و علاقه‌‎ام نسبت به منوچهر اسماعیلی، چنگیز جلیلوند و حمید قنبری با اینکه در میان ما نیستند، همچنان پابرجاست… اما با منوچهر نوذری به غیر از همکاری چند جانبه، عضو یک خانواده بودیم؛ باور دارم که این هنرمند بزرگ همچنان در جمع ما حضور دارد و صدرنشین است.
اما درباره خسرو خسروشاهی بگویم که تا کنون سعادت دیدارش را نداشتم، اما برای بنده و نسل ما همین بس که آلن دلون را به اعتبار صدای خسرو خسروشاهی می‌شناختیم. از دیدگاه من خسرو خسروشاهی را باید امپراتور دوبله ایران نامید…

گر کسی می نخرد غصه نخور باده‌فروش
این متاعی‌ست که چون کهنه شود، بیش بهاست

***

مغالطه شخص ستیزی نیست، چون بنده با حسین عرفانی به غیر از همکاری در چند نمایش، رفت وآمد و رفاقتی هم داشتیم… چند سال پیش، حسین عرفانی با حمایت بنده به طور مستقل نمایشی بسیار ضعیف را در تئاتر گلریز روی صحنه آورد. متاسفانه این نمایش در هفته اول اجرایش موفقیتی نداشت، موضوعی که باعث شد بنده مورد نکوهش و مواخذه مدیر تئاتر قرار بگیرم!
حسین عرفانی به اتفاق همسرش شهلا ناظریان و دخترش مهسا عرفانی (نمی‌دانم بگویم ضعف و یا قیاس مع الفارق!) دختری نوجوانی که نه ترکیب، نه بازی و نه بیان مناسبی داشت در آن نمایش بازی می‌‎‌کردند!
(غم‌انگیز است که چندی پیش نام مهسا عرفانی را به عنوان مدیر دوبلاژ دیدم!!)
شنیده‌ام که بلبل، هفت تخم می‌گذارد که شش تای آن سهره و یکی از آنها بلبل می‌شود.
اگر قرار باشد نام تک تک این جمعیت را که شبیه ما هستند و از ما نیستند، ببریم، خواهید دید چه ظلم‌هایی به هنرمندان ارزشمندی چون خسرو خسروشاهی شده است…
این نهایت ناروایی در حق شخصیت‌های عالیرتبه دنیای هنر است که نظاره‌گر فعالیت افرادی هستند که نه بیان، نه زبان و نه سوادی برای حضور و ماندن در عالم هنر دارند…
خدا رفتگان همه را بیامرزد؛ مادربزرگم می‌گفت: «حرف سرد، مهر گرم را از بین می برد…» اتفاقی که از سال ۵۷ به بعد در رادیو و تلویزیون افتاده.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *