یادداشت / مسعود ده‌نمکی
ادیبهشت سال ۱۳۷۱اولین دیدار بین من و آقای رییسی در دادگاه انقلاب اسلامی اتفاق افتاد. آن زمان ایشان در مقام ریاست دادگاه انقلاب و من در مقام متهم بودم.

بعد از گذراندن ده روز زندان انفرادی و مراحل بازجویی در زندان توحید و یا همان موزه عبرت فعلی که به جرم اعتراض به معضلات فرهنگی و کم‌کاری‌های دولت وقت و البته دستگیری تعدادی دیگر که کارشان چیزی بیشتر از اعتراض بود به دفترشان فراخوانده شدم‌ برخلاف تصورم با روی خوش به استقبالم آمد و بعد تورق پرونده گفت: اگر جایمان عوض می‌شد و من آنطرف میز بودم. همین کارهای اعتراضی تو را می‌کردم .
یکبار هم وقتی مستند «فقر و فحشا» را ساختم و فیلم توقیف شد و پایم به دادگاه کشیده شد ایشان را در سازمان بازرسی کل کشور دیدم. فیلم را دیده بود. می‌خواستم مستند «از کجا آورده اید؟» را بسازم. گفت: هنوز هم تو آنطرف میز هستی و من اینطرف  و خوشحالم که بعد از ده سال هنوز کم نیاورده‌ای.
آخرین دیدارمان پس از ریاست جمهوری ایشان بود.در ضیافت افطار کنار هم نشسته بودیم. هم قبل از افطار پشت تریبون و هم سر سفره که مرا به کنارش فرا خواند کلی به مسایل موجود نقد کردم و ایشان هم مثل قبل صبورانه گوش داد و آخرش گفت: من نسبت به تو همان ارادت سی سال پیش را دارم. من هم گفتم: من هم دوستتان دارم به شما رای هم داده‌ام اما باز من اینطرف میزم و شما آنطرف و قبول دارید نقد دولت بهترین کمک به دولت است؟
گفت: قبول دارم…

خدا روح شهدای خدمت را با سید‌الشهدا محشور کند.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *