یادداشت / جمشید پوراحمد

(این نوشته تذکری‌ست به همه در باره یک زن هنرمند؛
شهرزاد «کبری سعیدی» بازیگر، شاعر، نویسنده و کارگردان)

***
شهرزاد در سکانسی از فیلم «قیصر» در کنار بهروز وثوقی، با این دیالوگ دیده شد… «پیشته، پیشته، حاجی، مامانی، کاری داشتی؟»
شهرزاد فقط به این دلیل قابل تحسین است که این گفته دیل کارنگی نویسنده آمریکایی را به معنای واقعی دستمایه زندگی و فعالیت‌های هنری‌اش قرار داد؛ «سالها بود که می‌خواستم از فردا شروع کنم، اما همیشه فردا یک روز از من جلوتر بود. سالها گذشت تا فهمیدم باید از همین الان شروع کنم!» (به نظر بنده که بعضی اوقات حتی از همین لحظه هم که شروع کنی دیر است…)
شهرزاد با کارگردان‌های بزرگی چون امیر نادری و علی حاتمی همکاری کرد، شهرزاد شاید خود در آن زمان نمی‌دانست که تجربیات بازی در فیلم‌های «تنگنا» و «گرگ بیزار» بخشی از واقعیت زندگی‌اش خواهد شد.
کارنامه هنری اجتماعی شهرزاد پرتلاش، زنی را نشان می‌دهد که زندگی‌اش پرماجرا، موفقیت‌آمیز و تحسین‌برانگیز است.
اما امروز این هنرمند با گذر از روزهای طولانی به اندازه ۴۵ سال، سرگذشت عجیبی یافته؛ او در دیار بی‌کسی و مبارزه با بیماری دیابت و آلزایمر و با دستان خالی در یکی از روستاهای سیرجان با شرایط اسفبار، دردناک، و کشنده نه اینکه روزگار می‌گذراند که فقط نفس می‌کشد!
البته بزرگوارانی هم دستش را گرفتند و در روستا برایش فرش قرمز پهن کردند!
همیشه اول از خودم می‌گویم که جای گله‌گذاری نباشد و مبادا چینی نازک تنهایی من تَرَک بردارد!
خاطرم هست که آقای کیومرث پوراحمد کارگردان «قصه‌های مجید» بعد از سال‌ها که بی‌بی«خانم پروین‌دخت یزدانیان» مادر دوازده فرزند که یکی از این جمع پرجمعیت، کیومرث پوراحمد بود فیلمی در دوران سخت بیماری بی‌بی ساخت؛ دورانی که بیماری آلزایمر، ظاهر بی‌بی را مچاله و ترکیب ظاهری‌اش را ناباورانه تغییر داده و موجودی حافظه‌اش را پاک کرده بود، من اکثر اوقات به چهره بی‌بی نگاه نمی‌کردم!
هم من و ما برای مادرم غریبه شده بودیم و هم مادر برای ما غریبه بود. او در دنیایی کاملا ناشناخته زندگی می‌کرد…
در چنین وضعیتی کیومرث پوراحمد سناریویی آبکی نوشت و کارگردانی کرد؛ …مهدی باقربیگی وارد می‌شد و کیومرث پوراحمد می‌گفت ؛ بی‌بی مجید را می شناسی‌؟!پور
…و این یکی از درگیری‌های بزرگ بین من و کیومرث پوراحمد بود و همچنان هست! چون آن فیلم الکن، در دنیای مجازی پخش شد و فقط از اعتبار، خاطرات و مهربانی بی‌بی کاست.
بسیاری از دیدن آن فیلم، غمگین و ناراحت شدند و تعدادی هم برایشان قابل قبول نبود، تصور و ذهنیت‌شان از شخصیت بی‌بی دچار خدشه شود.
این گله را به امروز می‌آورم و بهانه‌اش هم انتشار عکس و تصویری از شهرزاد است.

شما دوستان عزیز گروه سیرجان و توابع و از حامیان خانم شهرزاد با پخش چنین تصاویری و ویدیو هایی شخصیت و اعتبار این هنرمند را خدشه دار کردید.
شما بانوان عزیز و محترم در تصویر که خوشبختانه هم خندان و آرایش کرده جلوی دوربین آمده‌اید، (بسیار هم عالی…) شما براساس فرهنگ انسانیت وظیفه داشتید دستی هم به چهره خانم شهرزاد بکشید و لباسی مناسب تن این بانوی هنرمند کنید!
«ای وای»
بنده به عنوان یک دوست قدیمی به خود این اجازه را می‌دهم که خدمت خانم پوری بنایی عرض کنم؛ ای‌کاش در نمایش‌های دنیای مجازی‌تان، خانم شهرزاد را هم در نظر بگیرید.
از بهروز وثوقی و مسعود کیمیایی هم به دلیل کوتاهی نسبت به وضعیت فلاکت‌ بار خانم شهرزاد گله دارم و از تمام هنرمندانی که این یادداشت را مطالعه می‌کنند باید به یاد داشته باشند… که رسیدن به دوران پیری و ناتوانی برای همه انسان‌ها نه محتمل که قطعی‌ست و دیر و زود دارد اما سوخت و سوز نه!
به انسانیت بهاء بدهیم.
فرصت را مغتنم می‌دانم تا این نوشته را با آقای سینمای ایران فردین عزیز به پایان برسانم.
قابل توجه شما خواننده عزیز که بنده در چند سال گذشته پنج یادداشت از فردین عزیز نوشتم که در بانی فیلم منتشر و دقیقا هفتاد در صد آن نوشته‌ها به مواردی اشاره شده بود که توسط خوانندگان برای اینجانب ارسال و در یادداشت‌های بنده منعکس شده بود.

فردین سینمای ایران

«فردین سینمای ایران» دست‌گیر و سبب‌ساز بود. او دست نوازش بر سر یتیمان و بی‌سرپرستان می‌کشید. خرج تحصیل یا ازدواج خیلی از افرادی را تامین کرد که حالا از جراحان معروف و مهندسین نامدار شده‌اند.
هیچ‌گاه زرق و برق سینما و کاباره باعث نشد که فردین به انحراف کشیده شود؛ او  جوانمردی را حتی بعد از انقلاب، وقتی که خانه‌نشین‌اش کردند حفظ کرد.
مثلاً روزی که نعمت‌ا… گرجی در بیمارستان فوت کرد و بعلت بدهی، بیمارستان پیکرش را به گروگان گرفته بود، فردین همه مخارج را پرداخت، علاوه بر آن، مخارج کفن و دفن و مراسم وی را هم بر عهده گرفت و برای سینمای ایران آبروداری کرد.
برای مرحوم مهدی فتحی هم همین کار را کرد.
هوشنگ اسدی، شوهر نوشابه امیری – تعریف می‌کرد علی حاتمی کارگردان، به بیماری سرطان دچار بود و ماه‌های آخر عمرش را می‌گذراند. وقتی از  انگلستان که برای مداوا رفته بود، برگشت به عیادتش رفتم. دو نفری دردودل می‌کردیم که فردین وارد شد برای اولین بار فردین را به عنوان یک هنرمند ندیدم؛ در قامت یک پهلوان دیدم. پاکتی در دستش بود روی طاقچه گذاشت خوش و بشی کرد و عجله داشت و رفت.
به علی حاتمی گفتم: فردین پاکتی گذاشت.
وقتی بازش کردیم دیدیم سند سینمای خیابان جمهوری را به نام علی حاتمی زده است.
آن سینما حالا صدها میلیارد تومان ارزش دارد.
فردین همان بود که در سینمایش بود؛ محبوب طبقه پایین جامعه؛ همان که فروغ فرخزاد می‌گفت:

من خواب دیده‌ام
که کسی می‌آید
کسی که مثل
هیچکس نیست
و تقسیم می‌کند
سینمای فردین را…

فردین در بهترین فصل سال، فروردین اول بهار و فصل شکوفه‌ها چهره در نقاب خاک کشید.
پهلوان محمدرضا طالقانی رئیس وقت فدراسیون کشتی در مسابقات جهانی تهران در سال ۱۹۹۸ از جهان‌پهلوان فردین برای تماشای کشتی رسول خادم با رودیگرز کشتی‌گیر کوبایی دعوت کرد؛ وقتی فردین وارد شد، سالن منفجر شد.
دوستداران کشتی با شعار تماشاگران
صل علی محمد، علی فردین آمد از او استقبال کردند.
این خوشامد‌گویی مردم به جهان‌پهلوان فردین آنچنان بود که ماموران حراست و نیروهای امنیتی فردین را مجبور کردند سالن برگزاری مسابقات را ترک کند.


او سلطان قلب‌ها بود و هنوز هم هست.
سلطان قلب‌ها بودن، مرام پهلوانی و پایبندی به اصول انسانیت می‌خواهد که محمدعلی فردین داشت…

1 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *