محمدرضا یوسفی با بررسی سیر تحولات اسطورهها در ادبیات معتقد است جای ادبیات سمبولیک و ادبیات ناتورالیستی در ادبیات کودک و نوجوان بعد از انقلاب خالی است.
این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا درباره جایگاه حیوانات در ادبیات کودک و نوجوان ایران اظهار کرد: انسان از آغاز تاریخش، یعنی از زمانی که موجودیتش به عنوان انسان تثبیت میشود و از جانوران دیگر فاصله میگیرد، جهان پیرامونش از جمله جانوران برایش رازآمیز میشود. از سوی دیگر انسان با جانوران درگیری چندسویه دارد؛ از یک طرف میخواهد آنها را برای امرار معاش و صیانت از ذات شکار کند و از طرف دیگر بر این باور است که خود و حیوانات دیگر در مجموع بخشی از طبیعت هستند. این نگاه انسان نخستین در قصهها، داستانها و اسطورهها تجلی پیدا میکند؛ برای همین است در عصری که انسانها باورهای چندایزدی دارند، حتی میبینیم ایزدان در مجسمهها و داستانها ترکیبی از انسان و حیوان هستند.
او با بیان اینکه حیوانات در برخی از ادیان تقدس دارند و با اشاره به اسطوره «کیومرث»، افزود: تقدس و ارزشمندی حیوانات را در اسطوره «کیومرث» میبینید؛ او نخستین انسان است که با گاو شگفتانگیزش همراه است. این همان گاوی است که در آیینهای هندو، مصر باستان و میترائیسم میبینیم. در واقع اینها بیشتر دستاوردهای زندگی آغازین انسان با حیوانات است، به تدریج که انسان از زندگی شبانی وارد زندگی زراعی میشود و بعد هم در کنار رودخانهها متمدن میشود، باورهایش نیز تغییر میکند. در واقع انسان به تدریج از زندگی یگانهای که با حیوانات داشته جدا میشود، باورهایش تغییر میکند و این باورها در قصهها تجلی پیدا میکند. مثلا قصه «سیاوش» را در نظر بگیرید، سیاوش در اسطورههای پیشازرتشتی، ایزد گیاه است و در آسمانها و در باورهای رویایی انسانها زندگی میکند، به تدریج که جامعه ایران متحول میشود از آسمانها به زمین میآید یا «کیومرث» در داستانهای زرتشتی، انسان اولیه است و باری از الهیات را در خود دارد. ما مرتب در اسطورههای زرتشتی و «شاهنامه» به شکل بارز میبینیم که تک تک اینها زمینی میشوند، سیاوش کشته میشود و تنها نشانهای که از ایزد گیاهی دارد این است که از خونش گیاه پرسیاوشان رشد میکند. میتوان گفت زمانی که انسان از اسطورههایش فاصله میگیرد و آنها را تصویر میکند، اسطورهها به جهان دیگری منتقل میشوند، انواع دیگر اسطورهها خود به وجود میآیند و در ادبیات ملل تجلی پیدا میکنند مثلا فردوسی در شاهنامه و هومر در «ایلیاد» و «اودیسه» اسطورهها را به ادبیات میآورند.
یوسفی خاطرنشان کرد: هنگامی که اسطورهها ادبیات میشوند، خود به خود دچار دگرگونیهایی میشوند زیرا قانون ادبیات با قانون روایتهای آیینی و دینی و ملی متفاوت است، در آنجا اسطوره میخواهد به سمت یک معنای ماورایی برود و در اینجا نویسنده و شاعر میخواهد آن را به درام تبدیل کند؛ مثلا سیاوشی که در «شاهنامه» است با سیاوشی که در اسطورههای ملی و دینی وجود دارد، متفاوت است. سیاوش در «شاهنامه» به درام تبدیل شده، حتی حیوانات و جانوران هم تغییر میکنند. سیمرغی که به دست عطار میرسد همان سیمرغِ «شاهنامه» نیست، بلکه سیمرغی است که میخواهد سفر عارفانه داشته باشد، در آنجا شخصیتی حماسی دارد و اینجا شخصیتی عرفانی، در آنجا ابرشخصیتی است که پرسوناژهای دیگر را هدایت میکند و گاه پیر خردمند است و در اینجا به یک راهنما و رهبر تبدیل میشود که میخواهد جماعتی را به سمت معنایی عرفانی هدایت کند، درونمایه تغییر میکند، شخصیتپردازی تغییر میکند اما شخصیت همان سیمرغ است، سیمرغ عطار، سیمرغ عطار است. به روایت امروز بازآفرینیای از آن سیمرغ اسطورهای است و عطار از آن الهام گرفته و حال گونه دیگری از این شخصیت است. این موضوع با تمام توش و توان وارد ادبیات کودک میشود و گاه شخصیتها در ادبیات کودک بازخوانی میشوند. آثار بسیاری داریم که نویسندگانی چون مهدی آذریزدی «منطقالطیر» و «شاهنامه» و «قابوسنامه» را با لحن امروزی ساده کردهاند تا مخاطب کودک بتواند آنها را دریافت کند.
او با بیان اینکه بعد از مشروطه اسطورهها در قاموس ادبیات داستانی تغییر شکل میدهند و تجلی جدیدی پیدا میکنند، خاطرنشان کرد: سادهنویسی از «شاهنامه» و کتابهای دیگر در این دوره هم ادامه دارد اما در این دوره اتفاق دیگری هم میافتد؛ اینکه ادبیات فانتزی و ادبیات سمبولیک خلق میشوند، این نوع از ادبیات ملهم از ادبیات کهن هستند اما شکل روایی و ساختار خود را دارند؛ مثلا کبوتری که در داستان «حسن کچل» وجود دارد و نماد سرنوشت است در ادبیات معاصر به نماد آزاده تبدیل میشود و در داستان دیگر به یک شخصیت فانتزی تبدیل میشود. جانوران در ادبیات سمبولیک و ادبیات معاصر مخصوصا در حوزه ادبیات کودک خود را نشان میدهند و استمرار بقا پیدا میکنند، عمرشان طولانی میشود و با ادبیات معاصر تطبیق داده میشوند.
این منتقد ادبی با تأکید بر اینکه حضور حیوانات در ادبیات داستانی معاصر ساختار متفاوتی دارد و با فراز و نشیبهایی همراه است، گفت: من به تجربه خود میتوانم بگویم ادبیات سمبولیک ما پیش از انقلاب به مراتب بیشتر بوده است، «ماهی سیاه کوچولو» ادبیات سمبولیک است، «قصه هستی» را داریم که سمبولیک است. آبشخور ادبیات پیش از انقلاب، انقلاب مشروطه بود و در عصر پهلوی به دلیل شرایط آن روزگار رشد میکند، در ادبیات کودک بعد از انقلاب هم ادبیات سمبولیک را داریم مثلا کبوتر هم نماد است و هم در داستانهایی به شکل فانتزی با آن برخورد میشود. اما چرا بعد از انقلاب ادبیات سمبولیک افت میکند؟ این موضوع به شرایط ادبیات بعد از انقلاب برمیگردد. شرایط موجود برای به وجود آمدن ادبیات متفاوت دخیل و سهیم و تعیینکننده است. اگر شرایط آتن و اسپارت و دموکراسی سنتی در یونان آن روزگا نبود، مطمئنا آن نمایشنامهها به وجود نمیآمد. ما بعد از انقلاب بستر سمبولیک را آرام آرام از دست میدهیم و جایش ادبیات فانتزی را داریم، کبوتر داستانها، کبوتری است که نهایتا نامهبر است و ابعاد سمبولیک خود را از دست میدهد.
محمدرضا یوسفی سپس بیان کرد: بعد از انقلاب نقش دولت بسیار قوی و تعیینکننده میشود و خود به خود دیگر به ادبیات سمبولیک نیاز ندارد، نگاه ادبیات سمبولیک به معانی متعالی است و ادبیاتی که در آن قدرت سهیم است، ادبیاتی رئال میخواهد تا شرایط موجود را به اشکال گوناگون تفسیر و تعریف کند، این است که نمادها و سمبولها در شکل فانتزی مطرح میشوند. بعد از انقلاب دو گونه ادبیات جایشان بسیار خالی است؛ ادبیات سمبولیک و ادبیات ناتورالیستی. این دو خیلی کمرنگ میشوند زیرا ناشر و کسانی که کتابها را میخرند و به نوعی سلاطین ادبیات کودک هستند، به این دو گونه ادبی علاقه ندارند. اگر داستانی بنویسید که روزگار ناتورالیستی باشد و از روزگار تلخ و پلشت بچههای حاشیهنشین بگویید نه آموزش و پروش کتاب را میخرد، نه کانون و نه ارشاد، کسی نمیخرد بنابراین ناشر تمایلی ندارد که این نوع کتابها را چاپ کند، اما قبل از انقلاب، مخاطبان ادبیات کودک، مردم بودند و خریدار اول کتابها، دولت نبود. اما در سالهای بعد از انقلاب خریدار درجه یک کتابهای کودک دولت میشود و دولت هم به نیازهای خود توجه میکند و به همین دلیل این دو گونه ادبی خود به خود حذف میشود.
یوسفی درباره اینکه آیا پرداختن به حیوانات منجر به حفظ گونههای حیوانی میشود، نیز توضیح داد: این نگاهها که در آغاز هنری نیست و نگاه نظری از بیرون به ادبیات است، چندان درست نیست. محیط انسان روی ذهنش تأثیر دارد و تخریب محیط در تمام دنیا اتفاق افتاده و نابودی محیط زیست، بحران اول انسانها در جهان است؛ کنگرهها و سمینارهای مختلفی درباره از بین رفتن محیط زیست و گرم شدن زمین برگزار میشود. این مسائل یک قرن پیش نبود اما حالا هست و رسانهها هم آنها را جهانی میکنند اما ادبیات تکلیفش با این قضایا فرق میکند. داستانهایی درباره محیط زیست و علوم گوناگون داریم اما عنصر خلاقیت به شکل بارز در ادبیات حضور دارد و ادبیات اصلا اینطور خلق نمیشود.
بدون دیدگاه