یادداشت / جمشید پوراحمد
حال که از طرف اداره امور رفاه، امنیت و آسایش کشور به جای کُرنش، غرش دریافت میکنیم، حال که تنها کشوری هستیم که دارای فدراسیون بدبختی و کنفدراسیون فلاکتیم، حال که در نمایش زندگی، نقش زاپاس را ایفا میکنیم و حال که بود و نبودمان حتی برای عزیزترینهایمان بی اهمیت شده و باید خودمان نعش خود را به دوش کشیده و سوگواری کنیم، حال که در خود غرق هستیم و هر روز نسبت به یکدیگر سرد، بی تفاوت و درنده خو شدهایم و… شاید حالا و مکمل این شوم بختی روزگارمان با گفته زویا پیرزاد کامل و پر رنگ میشود که گفت؛ «آدمها آنقدر زود عوض میشوند، آنقدر زود که تو فرصت نمیکنی به ساعت نگاهی بیندازی و ببینی چند دقیقه بین دوستیها تا دشمنیها فاصله افتاده است…»
دلیل این امر، ساختار پلید، گمراه و بروز خشکسالی محبت، عاطفه، انسانیت و رفتار وجودمان است.
باور کنید که مثل ماهی فوگو شدهایم که در کبد و روده خود دارای سمی خطرناکتر از سیانور دارد و برای کشتن 30 نفر کافیست و هیچ پادزهری هم برایش وجود ندارد!
خود ماهی فوگو در حیرت است که چگونه با وجود داشتن این سم خطرناک، تبدیل به یکی از غذاهای لوکس و خوردنی انسانها شده!
شاید تفاوت ما با ماهی فوگو در گوشتمان است که از نوشتن دلایلش خودداری میکنم!
حدود نیم قرن است که رفاقت یکطرفهای با مولانا و بوعلی سینا دارم؛ یکی از رفقای هنرمند دوست داشتنیام حال خوبی نداشت و از من کمک معنوی میخواست. به دیدارش رفتم و از او خواستم در آپارتمان هفتادمتریاش، از صفر تا صد نان مصرفیاش را خودش به هر شکل و قیمتی که شده آماده و پخت کند؛ دلیل توصیهام، علم، عمل و تجربه در این کار است؛ اینکه کپک نان سرشار از ماده آفلاتوکسین «سم قارچی طبیعی»ست که عامل ابتلا به سرطان و همچنین قابلیت پخش شدن در هوا را دارد.
نانهای کپک زده را باید بلافاصله از خانه دور و در خاک دفن کرد اما همین کپکها، نه تنها مدفون نمیشوند بلکه متاسفانه در چرخه صنعت و اقتصاد کشور مورد استفاده قرار میگیرد و ما دوباره و چندباره در انواع نان و لبنیات مصرف میکنیم!
اگر خرده نگیرید خواهم گفت که وجود کپک در روح، جسم، اندیشه و تفکر تک تکمان هم جا خشک کرده و حاضر به دور کردنش نیستیم.
یادتان رفته که در هنگامه پاندمی کووید۱۹، چگونه دنبال به کارگیری راهکارهای پیشگیری بودیم و مبارزه میکردیم که مبادا ویروس کرونا وارد جسم و جانمان شود؟! ویروس کپک از کرونا هزار برابر خطرناکتر است.
با تمام آشفتگیهای این جهان زشت و بد زندگی، باور داشته باشیم که یک بغل کردن و در آغوش گرفتن میتواند همه کپکهای رسوب کرده در جانمان را دور کند.
جایی خوانده بودم؛ زنی روستایی که هرگز حرف دلنشینی از همسرش نشنیده بود به بیماری دچار شد. شوهرش که از موتورش برای حمل و نقل کالا استفاده و کسب درآمد میکرد، برای اولین بار همسرش را سوار کرد. زن با احتیاط سوار موتور شد و از روی دستپاچگی و خجالت نمیدانست دستهایش را کجا بگذارد که ناگهان شوهرش گفت؛ «مرا بغل کن» زن پرسید؛ چه کار کنم؟ وقتی متوجه حرف شوهرش شد ناگهان صورتش سرخ و با خجالت کمر شوهرش را گرفت و کم کم اشک در صورتش جاری شد. به نیمه راه که رسیده بودند، زن از شوهرش خواست به خانه برگردد. شوهر با تعجب پرسید؛ چرا؟ تقریبا به بیمارستان رسیدهایم. زن جواب داد دیگر لازم نیست، بهتر شدم. شوهر همسرش را به خانه رساند ولی هرگز متوجه نشد که گفتن همان جمله ساده «مرا بغل کن» چقدر باعث ایجاد حس خوشبختی در قلب همسرش شد و در همین مسیر کوتاه حال او را خوب کرد.
گوهر عشق چنان عظیم است که در تصور نمیگنجند، برای ابراز عشق فاصلهای نیست، از قلب تا زبان است، به همین کوتاهی و به همین نزدیکی…
بدون دیدگاه