بنان دو مشخصه داشت؛ یک اینکه هیچگاه در صحبت‌هایش مشخصا کسی را به عنوان استاد خود معرفی نمی‌کرد و دوم اینکه شاگرد خاصی از خود باقی نگذاشت. «سایه» درباره این ویژگی‌های او گفته است: «اگر هزار نفر هم به شاگردی بنان می‌رفتند، باید خیلی استثنایی می‌بودند که آن لطافت صدا و علم او را داشته باشند. بنان هنوز بی‌نظیر مانده است و در سرتاسر تاریخ آواز مثل بنان نداریم.»
به گزارش ایسنا، به مناسبت سالروز تولد یکی از صداهای ماندگار آواز ایران ـ غلامحسین بنان ـ مشروح یکی از گفت‌وگوهای تصویری او را به رشته تحریر درآوردیم تا «بنان» را از زبان «بنان» بشناسیم.
در ابتدای این مصاحبه، بنان آغاز فعالیت موسیقی خود را اینگونه شرح می‌دهد:
«من در ۱۳۰۶ شمسی شروع کردم به کار موسیقی. موسیقی در خانواده ما بود ولی نه به عنوان موسیقیدان. همیشه در خانواده ما از قدیم‌الایام موسیقی بود و مادرم در گوش من پیانو می‌زد. خواهرانم نیز شروع کردند به ساز زدن نزد مرتضی خان نی‌داوود. بعدا خودم علاقه پیدا کردم و رفتم پیش معلمان قدیمی. اول یواشکی می‌رفتم تا بعد که علنی شد. آوازها و ردیف‌ها را خوب یاد گرفتم ولی موقعیتی نداشتم که بخوانم. تا اینکه قبل از شهریور ۱۳۲۰، من خودم یک خواننده کلاسیک قوی بودم. برخورد من با آقای کلنکل وزیری موجب شد که او مجبورم کند که به رادیو بروم و مرا گذاشت که با آقای خالقی کار کنم تا طرز کار ارکسترهای کوچک و بزرگ را یاد بگیرم. به هر حال گذشت تا سال‌ها با آقای خالقی در کنسرت‌های انجمن کار کردیم.»

تأثیر عجیبی که مرگ دوستان بر روی او گذاشت
فوت خالقی و برخی دوستانش از جمله صبا، حسین‌علی وزیری تبار و مرتضی محجوبی، روی بنان اثر عجیبی گذاشت. می گفت: «زمانی که آقای پیرنیا در گلها بود آنقدری مرا اذیت کرد که دیگر میل نداشتم بخوانم. خسته شده بودم دیگر. یواش یواش به نظارت برنامه‌های رادیو رفتم، برای تکمیل نوارها و عضو شورا بودم.»
او در پاسخ به اینکه آیا خواندن به صورت جدی را با علینقی وزیری شروع کرده بود؟ پاسخ مثبت داده و گفته بود: «بله خواندن به صورت جدی را به تشویق آقای وزیری شروع کردم.»
با این همه بنان با وزیری کار نکرده بود و فقط در ارکستر او بود؛ «با آقای وزیری کاری نکردم که به من تعلیم داده باشند. ولی با آقای روح الله خالقی خیلی کار کردم. خیلی هم به من علاقه داشت و هر چه در چنته داشت به من می‌آموخت.»
برگردیم به کمی قبل تر زمانی که تنها بنان می‌خواند و ادیب خوانساری. تاج اصفهانی هم هر از گاهی از اصفهان می‌آمد.
از خود بنان نقل است که در ابتدا به عنوان اینکه بخواند و خواننده شود، سمت موسیقی نرفته و در حقیقت این کنل وزیری بود که مجبورش کرد؛ «صدایی داشتم که می‌خواستم گاهی افتخاری بخوانم. کلنل وزیری وادارم کرد؛ مدام گفت «بخوان بخوان بخوان». به همین دلیل هم چیزی نگرفتم و اگر خواننده بودم باید پولی می‌گرفتم. حقوقی که دولت برای ما تعیین کرد را که دیگر نمی‌شد نگرفت. آن موقع یک موسسه‌ای بود که دولتی حقوق می‌داد. من از شخص چیزی نگرفتم. من صد مَن هم از یک شخص یا فرد که بروم منزلش و بگویم که بی‌زحمت تقبل کنید تا بخوانم، نگرفتم. برای اینکه می‌دانم اگر قرار بود پول بگیرم و بخوانم هیچوقت آواز خوب نمی‌خواندم. آواز باید به من اثر کند. من اگر برای پول بخواهم بخوانم یک چیز مزخرفی می‌خوانم. آنگونه همه حواسم پی این بود که پول بگیرم و در بروم و آوازم یک چیز مزخرفی می‌شد. دیگر آن سوز و حال و انرژی را نداشت.»
«بیشتر چیزهایی خواندم که هارمونی دارد و سعی می کردم چیزهای مشکل و جاافتاده را که رویش زحمت بکشم، بخوانم.»
بنان در پاسخ به اینکه از بین کسانی که با شما ساز زده‌اند، از ساز زدن کدام بیشتر لذت می‌بردید؟ گفته بود: «متأسفانه همه آنها مردند. حسینعلی وزیری تبار بود که کلارینت خیلی خوب می‌زد و فرنگی‌ها ماتشان می‌برد. صبا بود، پیانوی مرتضی خان بود، جواد معروفی بود. حالا که همه مرده‌اند ولی بهترینشان مرتضی خان محجوبی بود.»

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *