یادداشت / جمشید پوراحمد
مطلبی در بانی فیلم خواندم که در یک نگاه کلی، به مشابهتهای میان شخصیت «نقی» سریال پایتخت با «صمد» سریال سرکار استوار اشاراتی کرده بود.
اصولا وقتی یادداشتی در بانی فیلم میخوانم که آگاهانه و بی نقص است و نام نویسنده یادداشت هم مشخص نیست(!)، بنده باید پیگیر باشم که چه کسی یادداشت را نوشته و هر بار میشنوم جناب مسعود داودی.
خیلی دلم میخواهد بدانم استاد داودی ژورنالیست و سردبیر بانیفیلم چه خصومتی با بنده و دیگر علاقهمندانشان دارند؟!
سال گذشته با بانیفیلم تماس گرفتم و پرسیدم که بنده در مورد شخصیت و فعالیتهای هنری پرویز صیاد یادداشتی نوشتهام اما در جواب شنیدم که، فعلا شرایط انتشار مطلبی در باره این هنرمند مساعد نیست!
گذشت تا همین چند روز پیش و با خواندن یادداشت در یک نگاه کلی، «مشابهتهای میان…» بسیار تعجب کردم!
در ابتدا باید بگویم؛ به دلیل توانایی و دانش بازیگریشان به ویژه در فیلم و سریالهای طنز، خودم یکی از علاقهمندان رضا عطاران و محسن تنابنده هستم. اما فقط یکبار افتخار دیداری ناباورانه با پرویز صیاد را داشتم…میپرسید چرا ناباورانه؟! میگویم.
روزی به اتفاق م صفار کارگران و سردبیر مجله فیلم و هنر در نیم قرن پیش به چاتانوگا رفتیم؛ چاتانوگا کافه رستورانی بود روبروی خیابان جام جم و پاتوق هنرمندان.
پرویزصیاد و منوچهر پورمند کارگردان تلویزیون که آن روزها سریال موفق «تلخ و شیرن»اش از شبکه اول بخش میشد، نوذر آزادی، صادق بهرامی و حسین عرفانی همگی نشسته بودند، بنده و م صفار هم به جمع آنها ملحق شدیم…
ساعتی بعد فقط از آن جمع من و م صفار ماندیم و من به دلیل عدم شناخت و آگاهی از توانایی هنری پرویز صیاد گفتم؛ مگر میتوان همزمان زیبا گفت، خوب شنید و خوب نوشت؟! م صفار در پاسخ به سئوالم گفت؛ پرویزصیاد یک نابغه است و من دیدم که همزمان سریال اختاپوس را مینوشت…
از آنروز من شیفته پرویز صیاد شدم.
از آنجاییکه تا همین سال گذشته هفته ای یکبار از خبر مرگ هنرمندی میرسید… این اعلامهای درگذشت، از شش ماه پیش به «هر روز» و از هفته پیش به «هر ساعت» رسید و هنرمندانی از میان ما رخت سفر بسته و به دیار باقی رفتند!
بنده چندین نمایش با حسن رضیانی و محمود بهرامی از یاران همیشگی پرویز صیاد روی صحنه بردم و حاصل دریافتیهایم از این دو هنرمند از دست رفته این بود که میگفتند صیاد انسانی است به تمام معنا، هنرمندیست از ریشه هنر که در مطالعه ترمز ندارد، او به هرکسی که اندک استعدادی میداشت بدون چشمداشت و انتظاری، فرصت و میدان میداد، او به سینمای ایران خدمتهای ماندگاری کرد… با درآمدحاصل از فروش فیلمهای صمد ثروتاندوزی نکرد و فیلمهایی چون «ستارخان»، «زنبورک»، «طبیعت بیجان»، «دایره مینا» و… را ساخت. یکی دیگر از یادگارهای او ساخت و راهاندازی سالن «سینما تئاتر کوچک تهران» بود.
خدمت او به تئاتر و سینمای پیشرو و متفاوت از سینمای فارسی، کم نیستند.
بدون دیدگاه