جمشید پوراحمد

همایون تنها بازمانده نسل دیروز بزرگان سینمای ایران است.
بدون شک و با آرزو برای همایون که به صدسالگی خواهد رسید، آن روز برایش خواهند نوشت؛
همایون، هنرمندی که هزار سال را در صد سال زندگی کرد!
*
همایون یکی از سوپراستارهای نسل کودکی من و نسل‌های بعداز من است؛ او پس از سپری کردن و گذشت نزدیک به شصت سال از زندگی سینمایی‌اش، خاطرات افتخارآمیزی را از دوران طلایی سینما به یادگار گذاشته، خاطراتی شیرین برای من و بسیاری از سینمادوستان…
شخصیت همایون بسیار قابل تحسین است، او در باد، توفان، مه، باران و آفتاب زندگی‌اش، به عنوان پسر، پدر، همسر، دوست، بازیگر و در یک کلام، انسان، زیباترین نقش را ایفا نمود.
شاید همین ویژگی شخصیتی و ذاتی‌اش باعث شده همچنان در خاطر دوستداران سینما ماندگار و تصویرش قابل ستایش باشد.

*
سیزده سال بیشتر نداشتم، فیلم «مرد بی‌ستاره» را با حضور بیک‌ایمانوردی، همایون، کتایون و جمشید مهرداد که «بدمن» فیلم بود، دیدم.
من و یکی از دوستانم در عرض یک هفته، بیش از هشت بار به دیدن فیلم «مرد بی ستاره» رفتیم!
از قضای روزگار اگر پولی در بساط می‌داشتیم و لازم نمی‌شد مبلغ بیست ریال وام بدون وثیقه(!) از برادرم منوچهر دریافت کنیم، باز هم به تماشای فیلم می‌رفتیم.

دوست همراهم که واعظی نام داشت می‌گفت که صحنه‌های فیلم به نمایش درآمده در حال اکران، قابل تغییر است! و من که خود مدعی دانش سینمایی بودم(!) به حرف و استدلال او می‌خندیدم، اما واعظی توانایی خارق‌العاده‌ای در قانع کردن طرف مقابلش داشت و به دلیل همین نفوذ کلامش، مرا قانع می‌کرد تا برای دفعات متعدد به تماشای فیلم بنشینیم تا تغییر در پایان‌بندی فیلم را از دست ندهیم!
پذیرش همین استدلال دلیل تماشای هشت مرتبه فیلم «مرد بی‌ستاره» بود چون دلمان می‌خواست در پایان فیلم، این همایون باشد که به جای بیک‌ایمانوردی با کتایون ازدواج کند! متاسفانه بعد از هشت بار سینما رفتن و دیدن فیلم، این اتفاق نیفتاد و هر بار این رضا بیک‌ایمانوردی بود که با کتایون ازدواج می‌کرد!
در آن زمان تنها راه ارتباط با هنرمندان سینما، دو مجله سینمایی «ستاره سینما»، «فیلم و هنر» و همین‌طور صفحه‌های هنری چند مجله مثل زن روز و یا جوانان بود که عکس‌ها و مطالبی از هنرمندان را چاپ می‌کردند.
من پنهان از یار و منتقد سینمائی‌ام واعظی(!) نامه‌ای برای همایون نوشتم و به آدرس مجله فیلم و هنر پست کردم،
مضمون آن نامه چنین بود:
سلام آقای همایون
از دست شما خیلی ناراحتم، هشت بار فیلم «مرد بی ستاره» را دیدم تا شاید برای یکبار هم که شده، به جای بیک ایمانوردی، کتایون عاشق شما بشود اما این اتفاق نیفتاد(!)
آقای همایون؛ یکی از کتک‌خورهای فیلم (منوچهر احمدی) با ما فامیل است، آقای همایون اگر اصفهان آمدی به خانه ما بیا و لطفا یک عکس امضا شده به اسم خودم، جناب جمشید پوراحمد بفرستید(!)

دو ماه بعداز فرستادن نامه بود که یک عکس امضا شده همایون به دستم رسید!
نکته عجیب و جالب اینکه سی سال بعد وقتی همایون را از نزدیک دیدم او کاملا موضوع نامه را به یاد داشت.

*
حالا می‌خواهم به روایت مردم کوچه و بازار «برای خودم نوشابه باز کنم»!
تاکنون مطالبی که از دوستان بزرگ و صاحب‌نام و هنرمندم نوشته‌ام، برای خوانندگان جذاب و خواندنی بوده است، شما خوانندگان محترم بهتر می‌دانید که این روزها بیشتر مطالب و خبرهایی که به ویژه در دنیای مجازی درباره هنرمندان منتشر می‌شود. ساختگی و صدالبته غیرواقعی است.
همین تفاوت میان مطالب آن دوران سینما با اخباری که امروزه به اسم خبرهای دقیق به خورد مخاطبان داده می‌شود می‌توان فاصله نجومی میان بعضی از فیلم‌های هنری و تجاری قبل و بعد از انقلاب را نظاره کرد. برای اثبات درست بودن این استدلال کافی‌ست به تعداد تماشاگران فیلم‌های هنرمند و دوست بازیگری چون همایون با فیلم‌های یک «هم‌فامیل» اشاره کنم!
همایون در کارنامه بازیگری‌اش پرکارترین بازیگر سینمای ایران است، برای نام بردن از اولین و آخرین فیلم‌هایی که بازی کرده باید یک ماهنامه نوشت!
همایون برای بازی در فیلم «تپلی» ساخته تحسین‌برانگیز رضا میرلوحی که توانست برای ایفای نقش‌اش هم جایزه بهترین بازیگری جشن سپاس را بگیرد، ناچار شد وزنش را ۲۵ کیلو کاهش دهد.
فیلم‌های دیگر همایون مانند آقای جاهل، شورش ، شمسی پهلوان، شاهرگ، گوهر شب چراغ، خشم کولی، کاسب‌های محل، یاقوت سه چشم و… همگی گوشه‌هایی از توانایی هنرپیگشی او را نمایان می‌سازند و در خاطرمان ثبت می‌کنند.
همایون در فیلم «یاقوت سه چشم» با ایفای نقشی متفاوت در کنار فردین توانایی ناب بازیگری‌اش را به تماشاگران سینما نشان داد.
بعضی از فیلم‌های همایون حتی پس از گذشت نزدیک به پنجاه سال هنوز باارزش هستند و جذابیت دیدن چندباره را دارند.
*
خاطرم هست بهرام بیضایی در زمان اکران خصوصی فیلم «موج و توفان» ساخته منوچهر احمدی، بعداز دیدن دو پرده از فیلم از صندلی‌اش بلند شد و گفت: برویم سندیکایی برای حمایت از نگاتیو و پوزیتیو تاسیس کنیم!
نمی‌دانم چرا منوچهر احمدی خودش را در حدچارلی چاپلین نابغه سینمای جهان می‌دانست که در فیلم نازل و سطحی «موج و توفان» که متاسفانه پوری بنایی هم در آن ایفای نقش کرده بود، در مقام نویسنده، کارگردان، تهیه کننده، بازیگر، سازنده موسیقی و تدوینگر ظاهر شد؟!
«موج و توفان» جزو چند فیلم اولی بود که در روزهای نخست بعد از انقلاب ساخته شد.
در آن دوران حسین گیل، برای مدت کوتاه در جایگاه معاونت سینمایی نشست. یادمان باشد که حسین گیل به اندازه موهای سرش سینما را می‌شناخت. او برخلاف نقش‌های سینمایی‌اش، از هنرمندان اخلاق‌مدار، خاص‌، متعهد و صاحب‌نام سینمای ایران است.
همین ویژگی‌های حسین کیل باعث می‌شد در روزهای نخست انقلاب او در مقام مسئول سینمایی، قاضی عادلی برای تائید و یا تکذیب یک فیلم باشد، حسین گیل به دلیل سطحی بود فیلم با اکران «موج و توفان» مخالفت کرد.
از آنجایی که ارتباط میان کیومرث پوراحمد و منوچهر احمدی به شکل مرید و مرادی بود، کیومرث پوراحمد وظیفه خود می‌دانست که چندین «موج و توفان» دیگر را برای سینمای بعد از انقلاب بسازد!
جالب است که دوست منتقدی به این فیلم‌های او لقب «سرطان سینمای بعداز انقلاب» را داد؛ فیلم‌هایی چون «تاتوره»، «بی بی چلچله»، «شکار خاموش»، «لنگرگاه»، «پنجاه قدم تا مرگ» و «کفشهایم کو»!
من که همیشه باید و حتماً فیلم‌های ساخته شده ایرانی را می دیدم، حاضر به دیدن کامل این فیلم‌ها نشدم، موردی که به جز من در بازه با بیشتر تماشاچی‌های این فیلم‌ها هم صدق می‌کرد!
البته ناگفته نگذارم که تنها دو فیلم کیومرث پوراحمد را تا آخر دیدم؛ اولی فیلم «خواهران غریب» بود که به اتفاق پوری بنایی در سینمای شهرقصه تماشا کردم و صرفاً به احترام این بازیگر محترم تا پایان فیلم در سالن ماندم و دیگری فیلم «اتوبوس شب» بود که ناباورانه از حضور زنده‌یاد خسرو شکیبایی تنها به خاطر احترام به او تا انتهای فیلم در سالن سینما نشستم…
*
فردین، همایون و بسیاری از هنرمندان دیگر این نظریه حقیر را پذیرفته بودند که نسل تماشاچیان قبل و بعد انقلاب سینما، حضور بازیگران را تنها با صدای دوبلورهایی که جای‌شان حرف می‌زدند می‌شناختند.
به عبارت دیگر با وجود تفاوت‌های آشکار و چشمگیر میان سیستم دیجیتال با سی و پنج، اما یک نکته مشترک در میان این شیوه تکنولوژی وجود داشت و آن صدای دوبلورهای بزرگی بود که جای بازیگران حرف می زدند.
این صداها چنان با تصویر و چهره هنرمندان فیلم‌ها جفت‌و‌جور می‌شد که در باور تماشاچی این صداها متعلق به هنرپیشه‌ها بود!
همین اعجاب هنرمندان دوبله بود و هست که مقبولیت هنرپیشگان را در نزد تماشاچی‌ها دوچندان می‌کرد.
تصور کنیم اگر قرار بود فردین، همایون، بهروز وثوقی، ناصر ملک‌مطیعی و بسیاری دیگر از هنرپیشه‌ها خودشان جای شخصیت‌ فیلم‌های خود حرف می‌زدند، مسلماً با عدم توفیق مواجه می‌شدند. (این توضیح را باید در مورد بهروز وثوقی بگویم که او در تعدادی از فیلمها از جمله «گوزنها» و «سوته‌دلان» به جای خود حرف زد).
مورد دیگر اینکه در حوزه دوبله فیلم‌ها، تنها بازیگرانی جای خود حرف می‌زدند که صدا و تصویرشان برای تماشاچی‌ها آشنا بود؛ هنرمندانی مانند تقی ظهوری، سیدعلی میری، بهمن مفید و استاد علی نصیریان…

1 دیدگاه

  • سلام واحترام
    تصور دنیای رقابت وخلاقیت دوران ذکرشده سینما در این اظهارات قابل تامل است ودرک آن زمان میخواهد، به خصوص برای ماکه دراین دورانها نبودیم. شنیدیم وخواندیم انهم شاید! ازذهنیات نوجوانی که باور میکند چیزهایی تغییرنیافتنی را میتوان تغییر داد.انهم جان گرفته درپرده سینما که خود ساخته ذهن انسانیست با یکسری ویژگیهای تغییر نیافتنی!
    حالا که یکسری به اصطلاح کهن الگوی معاصر شاید بشود نامش راگذاشت برای ما واکاوی میکنند ازسیاست یا شاید خلاقیت صداگذاری دوبلورها صرف جذب تماشاگران تا برخی آثار آبکی که سازندگان ان امروزه به گونه ای برای ما اسطوره شده اند، گرفته تا هنرمندانی که ازهمان دوران خود واقعا اسطوره بوده اند. شما میدانید چه کسانی را میگویم شاید هم نامشان درذهنتان خطور میکند لبخند رضایتی هم میزنید. واقعا یاد وخاطرشان گرامی ونسلشان جاودان باد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *