گام چهارم: «Lord Voldemort در جامهی سیمرغ»
آلیس که ۴۲ سال عادت کرده بود پس از دنبال کردن یک خرگوش سفید، سالی یک بار بهمن ماه به سرزمین عجیبی به نام «جشنواره فیلم فجر» وارد شود – سرزمینی پر از موجودات و اتفاقات غیرواقعی و شگفتانگیز- امسال ناگهان خودش را در دنیای «هری پاتر» یافت!
کلاهساز دیوانه، ملکه قلب، خرگوش سفید، کاترپیلار، تودا، گلابیها و … همگی جای خودشان را به جادوگرانی سیاه و سفید داده بودند.
دیگر اثری از شخصیتهای خارقالعادهی نمادین نبود. اساسأ خبری از نماد، سبکهای خیالپردازانه و سورئالیستی محبوبش نبود.
اولین مواجه آلیس با «لُرد وُلدِمورت» بود، جادوگری تاریک، به دنبال سلطه بر دنیای جادوگری، قدرت مطلق و جاودانگی.
هرچند ولدمورت یکی از قدرتمندترین جادوگران تاریخ قصهها در سینمای جهان است، اما همچنان ضعفهای زیادی دارد. با وجود قدرت فراوان و تواناییهای جادویی عظیم، جنبههای شخصیتی ترحمبرانگیزی نیز دارد که به عمق پیچیدگی شخصیتاش افزودهاند.
– ترس شدید از مرگ قدرت:
او حاضر است به هر قیمتی از مرگ و نابودی قدرتی که در دست دارد بگریزد، حتی اگر به قیمت از دست دادن انسانیتش باشد. این ترس شدید از از دست دادن قدرت، نشاندهنده ضعف در درک و پذیرش بخش طبیعی از زندگی است. ولدمورت همواره به طور افراطی در جستجوی جاودانگی بوده است. او نمیتوانست بپذیرد که مرگ بخشی از چرخه طبیعی زندگی است و باید به آن احترام گذاشت. این موضوع نشاندهنده ضعف او در درک مفاهیم طبیعی و بنیادی زندگی و مرگ است. همچنین، به دلیل تلاشهای مداوم برای حفظ جاودانگی قدرت، او خود را از لذتهای انسانی، مانند رشد، تجربه و تغییر، محروم کرده است.
– کمبود احساسات انسانی و محبت:
او هیچگاه قادر به درک و تجربه محبت، دوستی، یا حتی محبت خانوادگی نبوده است. هیچگاه عشق و محبت را تجربه نکرده است زیرا که عشق با قدرت طلبی منافات دارد. این بیعاطفگی در شخصیت او ریشه دوانده و باعث شده است تا او هیچگاه نتواند روابط انسانی واقعی با همتایانش، چه سیاه، چه سفید، و چه حتی خاکستری، برقرار کند. فقدان احساساتی نظیر احساس همدردی نسبت به هم مسلکانش، برای او ثمره ای جز انزوا و تنهایی نداشته است.
– عدم توانایی در ساخت روابط واقعی:
ولدمورت در زندگی خود هیچگاه نتوانسته است رابطهای واقعی بر اساس اعتماد و احترام و درک متقابل با دیگر همطرازانش برقرار کند. او بهجای دوستی و اتحاد، فقط از ترس از دست دادن قدرت، از قدرتش برای کنترل دیگران استفاده کرده و این باعث شده است تا در نهایت هیچکس واقعأ به او وفادار باقی نمانده باشد و حتی عدهی کثیری از پیروانش نیز به او پشت کردهاند. یک نمونهی بارز از ضعف در شخصیت او این واقعیت انکارناپذیر است که وقتی ولدمورت در اوج قدرت خود بود، هیچگاه نتوانست احساس واقعی وفاداری یا احترام میان خود و کسانی که خالصانه به او خدمت میکردند را حفظ کند.
– تنهایی و حس طرد شدن:
ولدمورت در دوران سلطه و قدرت خود با مشکلات زیادی روبهرو بود. البته تنها روبرو بود! در مواجه با این چالشها، با پشت کردن به همرزمانش، نه توانست چالشی را از میان بردارد و نه هیچگاه مورد توجه یا محبت قرار گرفت. سیستم مدیریتی او در مواجه با چالشها، پریدن از روی آنها یا دور زدن آنها یا روی آوردن به حواشی برای به فراموشی سپرده شدن آنها بوده است. در نهایت، این حس طردشدگی و عدم پذیرش در دنیای جادوگران باعث شد که او به جای جستجوی روابط انسانی و محبت، به سمت جستجوی قدرت، زورگویی، و سلطه گری هر چه بیشتر، گام بردارد. حس تنهایی ایی که همچنان در درون او شعلهور است و او هرگز نتوانست است از آن رهایی یابد.
– علاقه به کنترل و سلطه:
ولدمورت در جستجوی قدرت مطلق و سلطه بر دنیای جادوگران بوده است، اما در عمق وجودش همیشه احساس ضعف کرده؛ او میخواسته است با ایجاد ترس و اعمال قدرت بر همه چیز تسلط یابد، چون از درون به شدت احساس بیارزشی و کمبود میکرده. او همواره در تلاش بوده تا این ضعفها و ترسهای درونی اش را با سلطه بر دیگران بپوشاند، اما در نهایت هیچگاه به آرامش درونی دست نیافته است.
– حس ناتوانی در یافتن هویت واقعی:
ولدمورت در طول عمر خود با بحران هویتی شدیدی دستوپنجه نرم کرده است. او از یک طرف به دنبال ریشههای جادویی خود بوده است؛ ریشههایی که هر کدام نمایانگر یک حوزهی مدیریتی هستند و تا اعماق خاک فرو رفتهاند. کتاب عملکرد جادویی ولدمورت برای نشر به انتشارات معتبری فرستاده شده است. کتاب منتشر شده مجموعهای ۷جلدی است که قرار بود زندگی هری پاتر و مبارزات او با لرد ولدمورت، جادوگر تاریک و قدرتمند را دنبال کند. اما این ۷ جلد کتاب که از حدود ۲۵۰ صفحه تا حدود ۷۵۰ صفحه منتشر شدهاند، تنها داری عنوان هستند، و تمام صفحاتشان سفید و سرشار از نانوشتههاست!
این احساس تحقیر «کارما»گونه در کنار حس منفی بیهویتی باعث شده که او تمام تلاش خود را برای حذف هر چیزی که به نظرش ضعیف بوده است، انجام دهد. او در نهایت نمیتواند خود را بپذیرد و همین امر باعث خواهد شد هرچه بیشتر به سمت بیرحمی و فساد سوق یابد. و در نهایت چارهای جز قبول شکست از سمت جادوی سفید را نخواهد داشت.
***
در آستانهی جشنواره ۴۳، به دنبال شخصیتهای نمادینم در سرزمین عجایب آلیس، وارد دفتر دبیرخانه شدم. پشت میز ریاست دبیرخانهی جشنواره ۴۳، چهرهای غریب اما آشنا دیدم که در جامهی سیمرغ در حال برنامهریزی برای هر چه بدتر برگزار کردن محفل ققنوس بود. چقدر یک جامه میتواند بر قامت یک انسان، بدقواره، ناهنجار و بیهویت باشد.
ناگهان توجهام به نامش که با حروف بزرگ روی دیوار پشت سرش نقش بسته بود، جلب شد:
I AM Lord Voldemort!
(Tom Marvolo Riddle)*
بدون دیدگاه