شرویندخت ایازی در اولین رمان خود قصه یک خانواده مدرن را در اواخر دوران قاجار و اوایل دوران پهلوی روایت کرده و به تغییرات فرهنگی و اجتماعی آن دوره اشاره دارد.
این نویسنده که با رمان «غزال، آهوی باغ زعفرانیه» به عنوان شایسته تقدیر جایزه مهرگان ادب شناخته شده است، در گفتوگو با ایسنا، درباره این کتاب خود گفت: این رمان تخیلی است که در انتهای دوران قاجار و ابتدای دوران پهلوی میگذرد؛ در واقع یک تغییر و تحول تاریخی بدون اینکه اشارهای به آن شود، در رمان دیده میشود. ما در این رمان موقعیت سیاسی و تاریخی نداریم اما از فضاها و امکانات آن دوره برای روایت داستان استفاده شده است.
او افزود: مهمترین چیزی که در این رمان استفاده شده، زبان مفخم و ادبیات خاصی است که در آن دوران به کار میبردیم. در آن دوره شأن خاصی به افراد داده میشده و با بیان خاصی نامیده میشدند؛ در واقع برای صدا کردن افراد و حرف زدن با آنها به موقعیت زمانی، موقعیت وجودی و موقعیت اجتماعیشان توجه میشده و متناسب با آن با افراد برخورد میشده است.
ایازی با بیان اینکه رمان «غزال، آهوی باغ زعفرانیه« تشبیهی از فضای اجتماعی آن دوران است، توضیح داد: شخصیتهایی در فضای رمان به عنوان خدمتکارهای یک خانه خیلی بزرگ هستند که شاهد مکالمه آنها هستیم. در نهایت اصل داستان درباره یک خانواده یعنی پدر و مادر و دختر جوان است که یکسری تغییرات فرهنگی و اجتماعی نسبت به تربیت فرزند، رابطه زناشویی و… را پشتسر میگذارند. پدر و مادر این خانواده تحصیلکرده هستند و به تحصیلات دخترشان، فراگیری هنر و زبان اهمیت میدهند و این موضوعی است که در آن دوره دور از ذهن بوده و این نشاندهنده همان تغییرات اجتماعی و فرهنگی است.
او ادامه داد: بخش دیگری از این رمان درباره یک خانواده سنتی مرفه است؛ از خانوادههایی که در آن خانمها باید در پستو بودند، نظرشان را جویا نمیشدند، تحصیلات خانمها اهمیتی نداشت و پسر خانواده را رکن اصلی خانواده میدانستند. تقابل بین دو فرهنگ مختلف در این کتاب به نمایش گذاشته شده است و در کنارش عشق و عاشقی نیز وجود دارد. همچنین در این کتاب نشان دادهام این اختلافات فرهنگی، موضوعات دیگری را همراه خود دارند.
این نویسنده با اشاره به تجسم معماری ساختمانها در رمان و استفاده از فضاهای قدیمی در رمان، گفت: اگر خواننده، تاریخ آن دوره را دوست داشته باشد، میتواند با استفاده از اطلاعاتی که درباره بناهای تاریخی داده شده، از آن دوران تصویرسازی داشته باشد که در این تصویرها هم تمدن هست، هم ثروت و هم رفاه اجتماعی، البته به کمبودها نیز اشاره دارد. رمان تخیلی است و هیچکدام از شخصیتهای داستان در تاریخ حضور ندارند.
به گفته ایازی، او سعی کرده در این رمان احترامی که بین خانوادهها وجود داشته و احترامی را که برای رشد و تعالی آدمها هست، به نمایش بگذارد.
او با اشاره به اینکه این رمان، اولین کتاب اوست، ادامه داد: ممکن است ادبیات استفادهشده در این کتاب برای برخی سخت باشد اما برای کسانی که تاریخ را دوست دارند و یا در سنین بزرگسالی هستنند جذاب باشد.
ایازی درباره اینکه هنوز شاهد تقابل سنت و مدرنیته در میان خانوادهها هستیم و این موضوع در بستر تاریخ معاصر کشورمان حضور داشته، گفت: اگر بخواهیم این رمان را به زبان امروزی بیان کنیم، میتوانیم مصداقهایی داشته باشیم؛ خانوادهها برای پیشرفت دخترانشان، آزادیهایی را در اختیار آنها میگذارند اما در نهایت حرمتها برای خانواده مهم است، در کنار حرمتها، محدویتهای سنتی نیز وجود دارد. در این رمان نیز اگر دختر در جایی جسارتی کرده یا سوء تعبیری داشته باشد، پدر و مادرش به شکل سنتی به او تذکر میدهند که این رفتار و روش در شأن تو نیست. اما آنچه اشاره محکمی به آن شده ارتباط دختر و پدر است به شکلی که دختر راحتتر مسائلش را با پدرش در میان میگذارد و درد دل میکند و این امر امروزه میتواند یکی از نقاط اصلی پیشرفت خانواده و انسجام آن باشد.
او افزود: پدر میتواند تعصبات خود را داشته باشد اما در راه پیشرفت دخترش همراه او باشد؛ در این کتاب بر نقش پدر تأکید شده است؛ مثلا پدرم من را پیش معلم زبان برده و پدرم من را وارد یک فضای اجتماعی و هنری کرده است. سعی کردهام حضور پدر را در پیشرفت دختر، همراهی و همدلیاش را به شکل پررنگی نشان دهم.
این نویسنده درباره تجربه نخستین خود و اینکه آیا پیشتر در فضای ادبیات بوده است، گفت: در این فضا نبودهام اما به طرز عجیبی عاشق ادبیات هستم، همچنین عاشق خانههای قدیمی و معماری آن زمان هستم و با وجود اینکه این خانهها تخریب شدهاند زمانی که مخروبههایشان را هم میبینم به وجد میآیم. علیرغم اینکه همهمان مخالف سنت هستیم، من شیفته آن هستم البته نه سنتهای دستوپاگیر. در سنتهای قدیمیهم نوعی مدرنیته وجود دارد که برایم جذاب است؛ مثلا اگر آب لولهکشی نیست تدابیری برای آن اندیشیدهاند. مدرنیته گذشته را بیش از مدرنیته الان دوست دارم.
ایازی که دانشآموخته مترجمی زبان انگلیسی است، درباره اینکه چرا سراغ ترجمه نرفته است، گفت: من با احساسم زندگی میکنم. این رمان احساسات خودم بود که بر روی کاغذ آوردهام. برای ترجمه، مشکل اصلی حق ترجمهای است که نداریم؛ مترجم سالها زحمت میکشد اما ترجمههای «بیخود» به بازار میآید و زحمت مترجم از بین میرود. چون با این مسئله مشکل داشتم، سراغ ترجمه نرفتم. از طرف دیگر حسی را که ادبیات کهن در ما ایجاد میکند، ترجمه ایجاد نمیکند. نمیخواهم رمان و ادبیات خارجی را نقد کنم اما بهنظرم آنچه از دل ایرانی و فارسیزبان میآید بر دل ایرانی مینشیند و اینکه کتابی به زبان فارسی ترجمه شود، یک مرحله عقبتر قرار دارد.
بدون دیدگاه