نوشتهای در خصوص فیلم سینمایی «بچهی مردم»
*صادق رشیدی فرد
بسم الله الرحمن الرحیم
روز گذشته برای اکران فیلم «بچهی مردم» روی صندلی های سینما نشستیم و پس از تماشای آن، به احترام این فیلم ایستادیم.
فیلم داستان بچههایی است که هویت ندارند، سرپرست ندارند، سَرِ راهیاند و آنگاه که به خود میآیند و مجبورند که از مجموعه خود جدا شوند، دغدغه هویت و خانواده نداشتهی شان گل میکند.
آری نوع انسان آنگاه که از تعلقات و وابستگیهایش جدا میشود، آنگاه که آرامش اجارهای و سفره عاریتیاش جمع میشود به دنبال هویت و خویشتن است، به دنبال این است که:
ز کجا آمده ام؟ آمدنم بهر چه بود؟
به کجا میبری آخر ننمایی وطنم؟
دغدغه انسان برای یافتن هویت، از یافتن اسم شروع میشود، اینکه نام من چیست؟ نام خانوادهام، و همه پیشینه و زادگاهم… و در این میان انسانهایی به مانند خویشتن را نیز مییابد که یا همراه و هم مرحله او هستند و یا دیگرانی که از او پیشتر و یا پَستراند. آری انسان اگرچه موجودی بالذات تنهاست، لیکن در مسیر یافتن خویش همراهانی مییابد که با آنها طی طریق کند و این فیلم تصویری است از سلوک انسان برای یافتن خویش و خویشتن چرا که :
مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ : هرکس خود را بشناسد، قطعاً خدایش را خواهد شناخت.
«بچهی مردم» تصویری است از اینکه اگر همراهی و عنایت موسوی نباشد، شعبده سامری و ساحری عقل ناقص انسان را تصرف کرده و او را در بیابان شک و تردید و نهایتا کفر و الحاد گم کرده و در شنزار تاریخ مدفون میکند .
آری انسان، انسانی که به دنبال خویش است در نهایت میفهمد، مییابد و درک میکند که انسان بماهو انسان ارزشمند و باهویت است، اینکه نام تو چیست، و یا به کدامین خانواده و ملتی تعلق داری اهمیتی ندارد، مهم این است که در بزنگاه تاریخ، در هیمنه ترس و شک، کدامین طرف ایستاده ای و به کدام سو عُلقه داری.
«بچهی مردم» به ما آموخت که اسم، خانواده، و حتی قوم و نژاد اموری عَرَضی و قراردادیاند، اما آنچه ذاتی است، انسانیت، و مهم تر از آن، قبولِ مسئولیتِ انسان بودن است. مسئولیتی که اگر انتخاب شود، نهایت آن همخانواده شدن با کسانی است که اسماعیل تعلق را با یقینِ ابراهیمی ذبح کرده و برای خود سرزمینی از نور و تجرد بنا کرده اند .
غلامِ همتِ آنم که زیرِ چرخِ کبود
ز هر چه رنگِ تعلق پذیرد آزادست
که ای بلند نظر شاهبازِ سِدره نشین
نشیمن تو نه این کُنجِ محنت آبادست
ورای موارد مطروحه، از منظر سینمایی این فیلم، به دلیل ساختارهای فلسفی و هویتی با ارزش است، بازیها قابل قبول و باورپذیر هستند، اگرچه به دلیل لایههای طنزِ این فیلم برخی از صحنهها تاثیرگذاری بسزایی ندارند. موسیقی متن این فیلم به معنای واقعی کلمه «موسیقی متن» بود، موسیقیای بدون خودنمایی و تفاخر، اما در خدمت فیلم و القای احساس به مخاطب و کارگردانی مناسب و در برخی از سکانسها آوانگارد و ساختار شکن و در نهایت یک فیلم کامل و تمام شده .
به امید موفقیت برای عوامل فیلم و سینمای نجیب ایران
بدون دیدگاه