زنده‌یاد مرتضی پور صمدی در ۷۰ سالگی از دنیا رفت اما سال‌ها قبل‌تر گفته بود: شاید این اعتراف در پنجاه و چند سالگی عجیب باشد اما من از تمام کارهای کوتاه و مستندی که انجام دادم با سربلندی و افتخار یاد می‌کنم، اما در مورد کارهای داستانی این گونه نیست البته از سوی دیگر تجربه‌های فیلم‌های سینمایی «گیلانه» و «شبانه» را نمی‌توانم فراموش کنم.
مرتضی پورصمدی ۱۷ سال قبل که فیلم‌ سینمایی «گیلانه» به نمایش درآمد در گفت‌وگویی مشروح با ایسنا از این همکاری و بخشی از کارنامه هنری‌اش گفت.
این فیلمبردار قدیمی سینمای ایران امروز ۱۱ شهریور ماه از دنیا رفت در حالی که مشغول فیلمبرداری یک سریال به کارگردانی حامد عنقا در شبکه نمایش خانگی بود.
بخشی از صحبت‌های مرتضی پورصمدی را مرور می‌کنیم، مشروح این گفتگو در این لینک موجود است. (او در مقطع این مصاحبه مشغول فیلمبرداری «مدار صفر درجه» حسن فتحی بود.)
مرتضی پورصمدی در آن مصاحبه تجربه سال‌ها حضورش در تلویزیون را اینگونه یادآور شده بود: «از سال ۵۰ تا ۷۵ در تلویزیون کار کردم. در مدرسه عالی سینما و تلویزیون فیلمبرداری خواندم و پس از پایان تحصیلات ده سال در تلویزیون کرمانشاه به عنوان فیلمبردار حضور داشتم و بعد از ده سال به تهران برگشتم و کار را تا بازنشستگی ادامه دادم. آغاز فعالیت‌ام در تلویزیون کرمانشاه و شرایط آن زمانه این امکان را به ما می‌داد تا هرگونه تجربه‌ای را داشته باشیم، ده سال کار درآن تلویزیون در شرایطی که فقط پنج نفر بودیم که کل تولید را می‌چرخاندیم. آن تجربه ده ساله در تلویزیون کرمانشاه خیلی اثر خوبی در ذهن می‌گذاشت. در آن زمانه ما از مرکز تا جنوب ایلام و شمال کردستان را تحت پوشش داشتیم و این موضوع باعث شد سفرهای خیلی زیادی داشته باشیم واین سفرها شور جستجو و دیدن را در من جدی کرد و یک اتفاق خوشایندی که در این سفرها افتاد، حوزه‌ های بود که به آنجا سفر کردم و اسم آن را گذاشتم «فرهنگ زاگرس» سفر در زاگرس بسیار زیباست چون اساسا یک کوه اساطیری جذاب است و در آن اقوام بسیار عجیبی زندگی می‌کنند و در آن سالها یک گنجینه کشف نشده بود.
این ده سال کار به مرور ذهن و علاقه من را به سمت ایرانگردی و مستند کشاند، در همین سفرها بود که با یکسری کارگردان آشنا شدم تا اینکه اولین تجربه ۳۵ م. م از طریق همین دوستی‌ها پیش آمد.

اولین تجربه مستند «هور دورق» تا همکاری با تمجیدی و حاتمی‌کیا
«هور دورق» با کارگردانی مشترک حمید تمجیدی مستندی بود که در سال ۶۳ تولید شد و سر و صدای زیادی به پا کرد. در آن سال جایزه بهترین فیلم مستند را از جشنواره فجر گرفت. بعد از «هور دورق» یک سریال مستندی را با نام «نقش و نقشه‌برداری» با آقای تمجیدی کار کردیم. بعداز آن حمید تمجیدی اولین کار سینمایی «سراب» را پیشنهاد داد و من هم قبول کردم چون هر کسی مایل است به هر شکل فرمت سینمایی را هم تجربه کند. بعد از این کار با ابراهیم حاتمی‌کیا «هویت» را کار کردم اما کماکان به دنبال این موضوع بودم تا در حوزه علاقه ‌خودم مستند کار کنم.
با ضابطی جهرمی مستند «چتر سبز» را کار کردیم که در رابطه با خرما بود و سفرهای مختلفی داشتیم و این وسوسه‌های ایرانگردی و تجربه کردن موجب شده بود، دوستان در کار مستند مردم‌شناسی به سراغ من بیایند و در آن سالها یک تجربه بین‌المللی هم پیش آمد با فرهاد ورهرام کار بازسازی فیلم «علف» کوبریک (همان ایل با بررسی محتوایی دگرگونی زندگی عشایری بعداز فروپاشی ایلخانی) و این تجربه‌ها با آقای ورهرام ادامه داشت.
تجربه سریال تلویزیونی «مزد ترس» را داشتم تا سال ۷۲-۷۳ که مرحوم محمدرضا سرهنگی برای مجموعه تلویزیونی «کودکان سرزمین ایران» از من دعوت کرد و آن سریال یک خاطره و پایان خوش عمر کارمندی من در تلویزیون شد. بسیار سریال دوست‌ داشتنی بود و از آن تجربه‌هایی بود که خیلی نادر انجام می‌شد. ۲ سال و نیم کار کردیم و ۲۶ قسمت را من تصویربرداری کردم و ۲۶ قسمت بعدی آن را ۱۷ گروه فیلمبرداری دیگر کار کردند. این سریال فضای خیلی خوبی ایجاد کرد، علی‌رغم پخش خیلی بدی که از تلویزیون داشت. در حالیکه من معتقدم این کار ۵۲ فیلم با ویژگی کودکان، یک کروس دانشجویی است و برای مجموعه دانشجویان جغرافیا، سینما و ... می‌تواند به عنوان واحد درسی تدوین شود چون بخش عمده‌ای از ایران در این فیلمها دیده می‌شود بدون اینکه سفری انجام شود. در آن مجموعه ۲۶ قسمتی من این شانس را داشتم با کارگردانان بزرگ مستندساز -اصلانی، تقوایی، مختاری- وهمین‌طور نسلهای میانی‌تر همکاری کنم.
به محض اینکه در آن سالها از تلویزیون بازنشسته شدم، سه ماه بعد با آقای محمدرضا اصلانی سریال «غبار نور» را کار کردیم. سریال بسیار خوب و جنجال برانگیزی که فقط سه سکانس روی پایه فیلمبرداری شد همه حرکت بود و یک تجربه بسیار جسورانه در سریال داستانی بود.

تجربه همکاری در انجمن سینمای جوان
آن فیلمها و تجربه‌ها را که در انجمن سینمای جوان را انجام دادم دوست دارم چون اساسا نسل جوان که کار کوتاه می‌کند خیلی وقتها دست به جسارتهایی می‌زند. از جمله افرادی که در آن سالها با آنها کار کردم مهوش شیخ‌الاسلامی، کیوان علی محمدی و امید بنکدار بودند.
این همکاری‌ها باعث شد در اولین کار بلند سینمایی کیوان علی محمدی و امید بنکدار به نام «شبانه» به عنوان فیلمبردار حضور داشته باشم. تجربه «شبانه» تجربه‌ای بود که در آن یک فریم روز نیست و همه کار در شب می‌گذرد در عین حال بسیار رفتار جدیدی با دوربین می‌شود یعنی بسیار پلانهای عجیب و غریبی روی دست داریم. روزی که برای کار در «شبانه» دعوت شدم، یک کلاستور دست من دادن و گفتند «شبانه» ۷۶۲ پلان است، این پلانها و شرح زاویه لنز که این اتفاق کاملا حرفه‌ای بود که افتاد. بسیار دوست دارم.
همه چیز به سرعت در حال تغییر است. ما توان مقاومت جلوی این تغییر را نداریم و اساسا مخالف تغییر هم نیستم اما باید موقعیت را دریابیم. سال ۶۵ تا ۶۹ درگیر یک کار مستند در رابطه با عشایر بودم و خیلی خوشحالم ۱۵ فیلم بر روی نگاتیو ثبت شده است که امروز امکان تکرارآن تصاویرنیست.
در سال ۶۵ از ساعت ۴ صبح در کوهستانی بختیاری به نام «منار» دوربین گذاشتیم از ۵ تا ۱۱ صبح لاینقطع دسته‌های عظیم انسانی و گله بود که عبور می‌کرد اما چند سال بعد همان زمان و زاویه سه روز دوربین گذاشته‌ام، کسی عبور نکرد برای اینکه همه با بنز ده تن سفر می‌کردند بنابراین یکسری فیلمها و گزارشات هست که شاید امروز ویژگی خاصی نداشته باشد ولی برای سالهای بعد خیلی جذاب هستند.
من یک طرح ۱۳ قسمتی به نام «خانه‌های ایرانی» داشتم و معتقد بودم، هر خانه‌ای که می‌توان در آن نفس کشید وانسان حضور دارد را می‌توان کار کرد و سه قسمت بیشتر همکاری نکردم.
همچنین یادی کنیم از بزرگداشتی که ۱۵ سال قبل جشنواره سینما حقیقت برای مرتضی پورصمدی گرفت.
در آن برنامه فیلم‌های مستند «هور دورق»، «مدرسه‌ی سید قلیچ ایشان»، «من با خدا حرف می‌زنم» که توسط مرتضی پورصمدی فیلمبرداری شده‌ بود، به‌نمایش درآمد.
سپس از سوی محمد آفریده و فرهاد ورهرام؛ نشان فیروزه‌ای سینما حقیقت به‌پاس حضور مستمر این فیلم‌بردار در حوزه مستند به مرتضی پورصمدی اهدا شد.
فرهاد ورهرام کارگردان سینمای مستند با بیان خاطراتی از همکاری‌اش با مرتضی پورصمدی، یادآور شده بود: در گذشته، رابطه‌ی عمیقی که میان فیلم‌سازان و سایر عوامل فیلم‌سازی بود موجب شد، افراد با لذتی خاص فعالیت کنند و علی‌رغم فشارها و مشکلات متعددی که وجود داشت فعالیت خود را ادامه بدهند. نسل ما به استفاده از تجربیات فیلم‌سازانی مانند تقوایی، شیردل، اصلانی و ... پرداخت و ما نیز امیدواریم تجربیات ما نیز برای نسل جدید مفید واقع شود.
او همچنین به تجربیات متعدد کاری‌اش با پورصمدی اشاره کرده بود و گفته بود: همواره به او مانند چشم‌هایم اعتماد داشتم و او نیز به خوبی می‌دانست که من چه تصویری می‌خواهم و به همین دلیل حضور او و نگاه او همواره کمک شایانی به فیلم‌های بنده و دیگران بوده است.
محسن عبدالوهاب مستندساز هم در آن مراسم از حضور موثر مرتضی پورصمدی برای ساخت مستند «همسران حاج‌عباس» سخن گفته بود: در سینما امثال پورصمدی را کمتر داریم.
زنده‌یاد مرتضی پورصمدی هم گفته بود: معمولا سعی دارم برای کارگردان و حقوقی که او در زیبایی‌شناسی خروجی و نهایی کار دارد، احترام قائل باشم و در ابتدای کار نیز سعی می‌کنم، تصاویری تهیه و درباره آن‌ها با کارگردان گفت‌وگو کنم تا به آن‌چه دلخواه اوست نزدیک‌تر شود.
او از تجربیاتش در «من با خدا حرف می‌زنم»، «کودکان سرزمین ایران» را از دیگر فرصت‌های جذاب دوران کاری خود دانسته بود که برایش این امکان را فراهم آورده بود که با کارگردانانی چون ناصر تقوایی، محمدرضا اصلانی، ابراهیم مختاری و ... آشنا و همکار شود.
از طرف دیگر، کار کردن در فیلم‌های مستند را با کمترین درآمد مالی و بیشترین سختی‌ها همراه دانسته بود، اما آن‌چه باعث جذابیت این سینما می‌شود به اعتقاد مرتضی پور صمدی این بود که حتی یکی از این تصاویر را نیز نمی‌توان در سینمای داستانی دید.
پورصمدی همچنین یادآور شده بود: از دیگر شانس‌های بزرگ من آن است که تربیت‌شده نسلی هستم که با افراد بسیار جذابی کار مشترک داشته‌ام و مسایل متعددی را از آن‌ها آموخته‌ام. افرادی چون فرهاد ورهرام، ناصر تقوایی، ضابطی جهرمی و ... هریک علاوه بر عرصه‌های کاری نکات اخلاقی مهمی را به من آموختند و امروز نیز از تمام این عزیزان سپاسگزارم.
اما سرزمین ایران تصاویر نابی را از دریچه دوربین مرتضی پورصمدی به یادگار دارد، در سال ۸۹ پس از ‌٣٣ سال عکاسی حرفه‌ای و ‌٣٣ سال روزه‌ی نشان دادن آثارش، این هنرمند نخستین نمایشگاه انفرادیش را برپا کرد.
پورصمدی برای نخستین‌بار ‌۴۵ قطعه عکس‌هایش را که جز ‌۵-۴ نفر کسی آن را ندیده بود و از ‌٢٣ سال قبل‌تر تا ‌١۴ سال قبل اقوام این دیار را روایت می‌کرد را به تماشای عموم گذاشت؛ آن‌هم به یاد محسن رسول‌اف عکاس جوان و نوجویی که ‌در اثر سانحه سقوط هواپیما از دنیا رفت.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *