جبار آذین
اوس محمود دیروز می گفت؛ من در این پنجاه سالی که به ساختمان سازی مشغول هستم، انواع بناها با سلیقه‌های مختلف و معماری‌های متفاوت ساخته‌ام، ولی هر وقت از کنار ارشاد رد می شوم و به یاد سینما می‌افتم و اینکه همچنان درب و داغان مانده و کسانی برای اینکه در و دیوار آن فرو نریزد، گوشه و کنار آن، تیرهای چوبی گذاشته‌اند، ناخودآگاه یاد ماشین مشدی ممدلی می‌افتم که نه بوق دارد و نه صندلی و حالا رانندگی آن به عباس آقا رسیده و او رفته و پشت فرمان آن نشسته و مرتب خودش را تکان می دهد تا ماشین حرکت کند، آن هم اتومبیلی که هر چهار چرخ آن پنچر است و جز ظاهر، چیزی که بشود آن را ماشین خواند، ندارد.
نمی دانم، شاید ساکت، صامت و مبهوت نشسته تا کسانی از عالم غیب بیایند و این ماشین اوراق را هل بدهند تا شاید حرکت کند، چون آنهایی که از قبل دور و بر ماشین بوده و هستند، این کاره نبوده و همان‌هایی هستند که مانند پیشینیان و بر اساس سنت پر کردن جیب‌های خود! اتومبیل سابق سینما را که دست کم گاه به گاه چند متری حرکت می‌کرد به این حال و روز اسفبار انداخته‌اند. شاید هم در انتظار معجزه نشسته‌اند. بنده خدا عباس آقا وارث اتومبیلی شده که قبلی ها هر چه داشته را به عنوان سوغات و یادگاری با خود برده‌اند.
به نظر شما، آخر و عاقبت این ماشین مشدی ممدلی و عباس آقا چه می‌شود؟
گفتم: اوضاع بد امروز سینما که به قول شما به ماشین مشدی ممدلی تبدیل شده، نتیجه سپردن رانندگی آن به افرادی است که رانندگی نمی‌دانند و از اتومبیل و ساز و کار آن سر در نمی‌آورند و اصلا گواهینامه رانندگی ندارند.
مشکل عباس آقا با این سینما و همچنین وضع هنر و فرهنگ این است که خود او هم مانند قبلی‌ها نه گواهینامه رانندگی دارد و نه رانندگی می‌داند، به همین دلیل مات و مبهوت به اتومبیلی نگاه می‌کند که چیزی از آن سر در نمی‌آورد و نمی‌داند با این همه معضلات و بحران‌های سینما چه کند. شرایط دیگران و خودخواسته به او اجازه نمی‌دهد که برای اصلاح و راه‌اندازی آن از مکانیک‌ها و متخصصان و اتومبیل شناسان و راننده‌های ماهر کمک بگیرد و خیال می‌کند اگر همان قبلی ها که در اطرافش رژه می‌روند اتومبیل را هل بدهند، ماشین مشدی ممدلی، جان می‌گیرد و زنده می‌شود و به حرکت در می‌آید.
او خود را با امور روزمره، اداری و تشریفاتی سرگرم کرده و فاقد هر گونه طرح و برنامه برای احیای اتومبیل‌های زخمی و پارک شده هنر، سینما، فرهنگ، تئاتر، موسیقی و تجسمی در گوشه ارشاد است و روزی صد بار از قبول مجدد وزارت ارشاد خود را مکدر می‌کند.
بدترین کار او این است که هیچ حرکتی که حاکی از نفس کشیدن ارشاد باشد، انجام نمی‌دهد تا دل اهالی هنر و قلم به زنده بودن فرهنگ و هنر کشور خوش شود و به این باور نرسند که عباس آقا هم مانند دیگر همقطارانش راهی ترکستان است.
اوس محمود گفت: این طور که نمی‌شود دست روی دست بگذارد، اگر می‌تواند کاری انجام دهد و اگر نمی‌تواند که نمی‌تواند، از اینکاره‌ها کمک بگیرد و اگر نمی‌خواهد هیچکدام از این کارها را انجام دهد، جایش را به کسی بدهد که دست کم از ماشین مشدی ممدلی، یک اتومبیل اوراقی نسازد و به گورستان اتومبیل‌ها نسپارد.
من جز آمین، چیزی برای گفتن به اوس محمود نداشتم…

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *