اکبر گلپایگانی یا «گلپا» نخستین مشق‌های موسیقی خود را از پدرش و سپس از حسن یکرنگی فراگرفت، اما فردی که از او یک خواننده ساخت، نورعلی‌خان برومند بود؛ مردی که سال‌ها گلپا را زیر بال و پر خود گرفت و او را با بزرگانی همچون صبا، خالقی و بهاری آشنا کرد.
به گزارش ایسنا، امروز چهارشنبه ۱۰ بهمن سالروز تولد ۹۱ سالگی اکبر گلپایگانی است. هنرمند توانمندی که پاییز سال گذشته بعد از سال‌ها سکوت با بدرقه اشک‌های هوادارانش به خانه ابدی سپرده شد.
در همین راستا، برای گرامیداشت یاد و خاطره این هنرمند نامی، گریزی خواهیم داشت به دل خاطرات او از زمانی که مشق موسیقی می‌گرفت.
این صحبت‌ها بخشی از یک مصاحبه‌ «گلپا» درباره مسیر موسیقایی اوست.


«بعدازظهرها ساعت ۱۲ که می‌شد به سرعت از دانشکده افسری به منزل آقای نورعلی برومند می‌رفتم. اتفاقا منزل ایشان نزدیک دانشکده افسری بود. هیچ‌وقت هم سوار ماشین و اتوبوس نمی‌شدم. چون مدام در دانشکده ورزش می‌کردم. همین که بیرون می‌آمدم به سرعت به سمت خانه آقای نورعلی خان می‌رفتم.
آقایی بود به نام اسماعیل.خان قهرمانی که ردیف‌دان بی‌نظیری بود. او هر روز به مدت ۱۰ سال که شاگرد آقای برومند بودم، ردیف‌های مختلف را با یک ضبط صوت کوچکی که آقای برومند از آلمان آورده در منزل ایشان ضبط می‌کرد. من نیز گوشه‌هایی را که نواخته بود طی یک هفته تا ۱۰ روز حفظ می‌کردم. درحقیقت زمانی که نورعلی خان را به کلاس‌هایش می‌رساندم، او سه تار کوچکی به نام روشنک داشت که با آن گوشه‌ها را می‌نواخت تا من یاد بگیرم. آقای برومند بسیار حوصله داشت. به خاطر دارم یک بار گوشه «کشته مرده» را ۱۰ بار خواندم و مدام می‌گفت از اول بخوان.

آنچه از «صبا» آموخت

استاد صبا روزها در هنرستان موسیقی آقای خالقی ویلن درس می‌داد. او عاشق نورعلی‌خان بود و هر جا می‌رسید به او می‌گفت نوری جان. روزی که به دنبال استاد صبا رفتم که او را به منزل نورعلی خان ببرم، از او پرسیدم که آقای تهرانی و … کارشان چطور است؟ گفت: «این‌ها همه خوب هستند ولی هنوز به «آن» نرسیده‌اند.»
پرسیدم «آن» دیگر چیست در موسیقی؟ گفت: «بعضی وقت‌ها که به آقای برومند می‌رسم به او می‌گویم که نوری جان امشب بیا برویم یک حالی کنیم. آن حال دیگر نه نت دارد نه چیزی.»
گفتم یعنی چگونه می‌شود بفهمم آن حال یعنی چه؟ گفت: «به موقع می‌فهمی. ‌با چه‌چه زدن و ها ها کردن فکر نکن آوازه خوان خوبی شدی. باید بروی و «آن» را پیدا کنی.»
من در نزد چنین افرادی بار آمدم و خیلی چیزها یاد گرفتم. یکی از این افراد آقای روح‌الله خالقی سرپرست هنرستان موسیقی ایرانی در خیابان سزاوار بود؛ فردی که یکی از پایه‌گذاران موسیقی اصیل این مملکت است. تمام شاگردان او آدم‌های باشرفی بودند؛ چراکه اول به ما کمک می‌کرد آدم باشیم. پشت کسی بدگویی نکنیم. بی‌تربیت نباشیم و به بزرگترها احترام بگذاریم.

تجربه حضور در یونسکو

آقایی بود به نام دانیلو؛ رئیس سازمان یونسکو. او شبی به منزل آقای برومند آمدند و حین صحبت با آقای برومند گفت: «موسیقی شما موسیقی خوبی است ولی در مقابل موسیقی غربی مثل یک قطره می‌مانند.»
نورعلی خان زبان آلمانی و انگلیسی را خیلی خوب صحبت می‌کرد. خندید و گفت: «درست است ولی گاهی این قطره آتشی به جان آدم می‌اندازد که دریا نمی‌تواند.»
بلند شد نورعلی خان را بوسه‌ای کرد و گفت: «من می‌خواهم شما را به یونسکو دعوت کنم.»
همین شد که من، آقای علی اصغر بهاری، احمد عبادی، صبا، فرامرز پایور و نورعلی خان به آنجا رفتیم و چند شب کار موسیقی کردیم. همانجا سردیس برنزی از من ساختند که چهار سال ساخت آن طول کشید.»
*شرح عکس بالای مطلب؛ عکسی قدیمی از اکبر گلپایگانی، معینی کرمانشاهی، علی تجویدی، بدیعی، حسین قوامی، پرویز یاحقی، بیژن ترقی و همایون خرم

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *