«در قدیم، به ویژه در زمان ناصرالدین شاه، رجال و بزرگان که از طباخی چیزی نمیدانستند (و در صدر آنها صدراعظم قرار داشت)، دو وظیفه خطیر (!) داشتند: یکی آنکه چهارزانو بر زمین بنشینند و مثل خدمهها بادنجان پوست بکنند؛ دیگر اینکه آنها را پس از پخته شدن، اطراف قابهای آش و خورش بچینند. همچنین، حساب کار را داشتند که بادنجانها را موقعی که شاه سری به چادر آنها میزد به دور قاب بچینند، و دقت و سلیقه به کار میبردند که بادنجانها را به طرزی شاهپسند بچینند، تا مسرت خاطر شاه فراهم آید و نسبت به مرتب اخلاص و چاکری آنها اظهار تفقد و عنایت فرماید. دکتر فووریه، طبیب مخصوص شاه، مینویسد: «اعلی حضرت مرا هم دعوت کرد که در این آشپزان شرکت کنم. من هم اطاعت کردم و در جلو مقداری بادنجان نشستم و مشغول شدم که این شغل جدید خود را تا آنجا که میتوانم به خوبی انجام دهم…».
این اصطلاح از آن تاریخ ناظر بر افراد متملق و چاپلوس گردیده، رفته رفته به صورت ضرب المثل درآمده است.
برگرفته از: ریشههای تاریخی امثال و حکم، مهدی آملی پرتوی.»
منبع: ایسنا؛ صفحه گروه واژهگزینی فرهنگستان و زبان ادب فارسی
بدون دیدگاه