جمشید پوراحمد
اسطوره تکرار نشدنی سینمای ایران فردین سمفونی حقیقت بود.
زمان آدمهای وفادار را مشخص می‌کند، نه زبان، به خصوص در این سال‌ها که جای فردین عزیز به اندازه آب تمام رود و رودخانه‌های به فنا رفته کشور، خالی است.
از اشک ریزی خانم پوری بنایی و با نمایش سکانسی مشابه از یک فیلم هندی و با بهره‌گیری از حضور نوه فردین عزیز برای جمع آوری کمک به بچه‌های بلوچستان!
و جای سئوال اینجاست که چرا با این سیطره حمایت خیرینی چون پوری بنایی هر روز بچه‌های مظلوم بلوچستان باید در بهشتی از فقر و فلاکت مضاعف، زندگی کنند!
با اندکی تفکر متوجه می‌شویم که بسیارند هنرمندان کمرنگ دیروز که از خاطرات‌شان با فردین عزیز می‌گویند! و در مواردی نقل مجلس زیاده‌گویی برای وام گرفتن از اعتبار و محبوبیت فردین عزیز می‌شوند!
هرچند در میان این جمع گم‌گشته، هنرمندان بزرگ و ارزشمندی چون سعید مطلبی، چنگیز جلیلوند و منوچهر اسماعیلی هم بارها از فردین عزیز و روابط و خاطرات‌شان سخن گفته‌اند.
اگر فردین عزیز هنوز در بین ما حضور داشت، آیا خاطره‌سازان توهمی و واهی بازهم شهامت اظهار آن خاطرات را داشتند؟!
ما همگی نسبت به فردین که آقای اول سینمای ایران است، قدرناشناس هستیم!
بیش از نود درصد از آدم‌هایی که حتی سن آنها به بیست سال هم نمی‌رسد، وقتی به پل ورسک و تونل کندوان می‌رسند، خواهند گفت؛ خدا پدر سازنده‌اش را بیامرزد، اما حکایت شبه هنرمندان بازسازی شده رانت و رابطه چیز دیگری‌ست!
این شبه‌هنرمندان اکثرشان در تولیدات لجام گسیخته نمایش خانگی، سرگرم هنر افشانی‌اند و برای صحیح نوشتن تاثیرگذار مدام استخاره می کنند، با وقاحت و بی‌شرمی در دنیای مجازی می‌گویند؛ فردین کیست؟!
آنها نمی‌دانند یا خودشان را به نادانی زده‌اند که متوجه نمی‌شوند، «فردین یعنی فرمانروای سینمای ایران.»

رتوریک سال گذشته من.
اصولا یادداشت‌هایی را که نوشتم توام با خشم بوده و دلیل این خشم هم این‌ است که هنگام نگارش و در اوج واقعیت‌نویسی، باید کفشهایت را پشت در دیدگاه‌های واهی و باطل نویسی بگذاری و بعد وارد شوی!
موضوع اصلی بی‌شمار یادداشت‌هایی که نوشتم، تعدادی‌شان، در خشم قلم، مدفون شده، و تعدادی دیگر به دلیل قواعد و قوانین تعریف شده امکان انتشار آن میسر نبود.
یادداشت‌هایی را هم نوشته‌ام که خودم از خودم پوزش خواسته و طلب عفو می‌نمایم!
اکثر یادداشت‌های منتشر و خوانده شده به دلیل لطف، مرحمت، تدبیر و نگاه ژورنالیستی آقای داودی عزیز سردبیر محترم بانی‌فیلم بوده که به سلامت در زمین ناهموار فرودگاه مطبوعات فرود آمده است!
اما در کارگه کوزه‌گری رفتم دوش و یادداشت‌هایی که نوشتن آن برای بنده باعث افتخار و انتشار آن برای بانی‌فیلم بدون دغدغه بوده، پیدا کردم؛ هشت یادداشت برای فردین عزیز، اسطوره جاودانه سینمای ایران با موضوعاتی متفاوت و جذاب، ده یادداشت برای مادرم پروین‌دخت یزدانیان و دیگر بزرگان و نامداران سینمای ایران مانند ژاله علو، تقی ظهوری، منوچهر نوذری، بهمن مفید، سعید مطلبی، جواد کراچی، مسعود جعفری جوزانی، ناصر تقوایی، امیر نادری و ابوالفضل جلیلی بوده.
سیمون دوبوار می‌گوید، نام نویسنده زمانی برازنده کسی است که مسئول باشد. مسئول در برابر خود و در برابر همه دلواپسی هایی که در این جهان رنجور وجود دارد.
اگر نتوانستم در نوشته‌هایم حق مطلب را ادا‌ کنم، شاید به دلیل ناتوانی و در اکثر موارد، وجود موانع بوده‌اند.
اما در سال گذشته و با از دست دادن نبض و نفس زندگی‌ام، مرگ دختر عزیزم «نگار پوراحمد» و بعد از گذشت سی سال فاصله از چاپ رمان صد تومنی و مستاجرهای تهرانی، رمان کلیسای عشق و رمان زیبای «خر خرشانس» توسط بهروز راهنمایی، ناشری جوان که خود ضد ناشر است! و تمام سعی و کوشش بهروز راهنمایی که حامی مولف باشد، منتشر خواهد شد.

رمان کلیسای عشق و خر خرشانس تا پایان فروردین ماه پشت ویترین کتابفروشی‌ها جای می‌گیرد.
در پایان یادداشتم سال جدید را برای یاران بانی فیلم به ویژه استاد مسعود داودی که به اعتقاد بنده با استاد شمس لنگرودی شخصیت مشابه دارند تبریک می‌گویم.
خاطرم هست، استاد لنگرودی در برنامه‌ای تعریف می کرد، دوستی نزد پدرم آمد و گفت؛ لطفا دیگر تریاک نکشید!
پدر هم گفت: چشم !
به پدرم گفتم؛ شما که سیگار هم نمی کشید، چرا سکوت کردید و فقط چشم گفتید؟!
استاد داودی هم اصولا چشم می‌گویند!
سالی بدون دغدغه، بی استرس، بدون تهمت، بدقضاوت، کارشکنی و دروغ را برای همگی هموطنانم آرزو دارم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *