جبار آذین
دیشب سالروز تولد اوس محمود بود، خانواده و فامیل او در خانه‌اش جمع بودند، من و خانواده هم دعوت بودیم.
ساعتی از هر دری گفتیم و شنیدیم. با آنکه اوس محمود شاد می‌نمود، ولی احساس می‌کردم که از چیزی ناخشنود و کمی نا آرام است.
همسر او نیز کم و بیش دچار همین حالات بود و گاه به گاه از پنجره به کوچه و خیابان سرک می‌کشید. انگار هر دو نگران کس یا چیزی بودند.
به اوس محمود گفتم: منتظر کسی یا میهمان دیگری هستید؟ با یک نوع پریشان‌ حالی کمرنگ گفت: نه، چطور مگر؟
گفتم: بی‌قرار هستید!
گفت: نه،چیز مهمی نیست… راستش قبل از آمدن شما با عیال و بچه‌ها جر و بحث داشتیم و…
پرسیدم: چرا؟
گفت: عیال خیلی نگران بود و حتی بهم می‌گفت، بی‌خیال کیک تولد باشم و می‌خواست سروته تولد مرا با یک جعبه شیرینی هم بیاورد. برخلاف او بچه‌ها با اصرار می‌گفتند که این یک سنت زیباست و باید کیک خریده و روی آن شمع تولد بابا را بچینیم و او فوت کند، اما مرغ عیال یک پا داشت و می‌گفت، اصلا حرف کیک را نزنید و حتی از کنار شیرینی فروشی‌ها هم رد نشوید.
گفتم: چرا این حرف را می‌زدند؟
گفت: اولش که حرف اصلی‌اش را نمی‌زد، ولی بعد گفت که بهتر است، خود او در خانه شیرینی درست کند و با میل آن، تولد مرا جشن بگیرند و باز هم مانند هر سال یک جفت جوراب به من هدیه دهند. بچه‌ها حرف‌های او را قبول نمی‌کردند و می‌گفتند که باید کیک باشد، آن هم از نوع خوشمزه و محبوب آن.
عیال با شنیدن نظر بچه‌ها آشفته‌تر می‌شد و داد می‌زد و می‌گفت، اصلا حرفش را هم نزنید، مگر از جان خودتان سیر شده‌اید.
گفتم: آخر چرا این سخنان را می‌گفتند.
عیال او و دیگران که متوجه گفت‌وگوی من و اوس محمود شده بودند، نگاه پرسشگرانه خود را به سیمای اوس محمود دوختند و او با اشاره به عیالش گفت: از خودش بپرسید و همسر او گفت: مگر نخواندید و نشنیدید که چه بلایی سر آن‌هایی که کیک محبوب من را پخته و خورده بودند، آمد می‌خواهید ما را هم مانند آن‌ها به دادگاه بکشانند و محکوم و مجازات کنند؟
تازه متوجه اصل ماجرا شدم و گفتم: جشن تولد اوسا با داستان آن کیک محبوب من، متفاوت است.
عیال اوس محمود گفت: هیچ تفاوتی ندارد و هر کس کیک بخورد، بخصوص اگر از نوع محبوب آن باشد، حسابش با کرام‌الکاتبین است، حال می‌خواهد سینماگر و تهیه‌کننده و بازیگر و کارگردان باشد یا معلم و نویسنده و منقد و بنا و استاد و غیره
گفتم: جشن تولد اوسا، یک مراسم خانگی است و آن فیلمی که می‌گویید یک اثر سینمایی است که برای مردم ساخته شده و سازندگان آن می‌دانستند که ساختن آن چنان فیلمی، عوارضی این چنین هم خواهد داشت…
اوس محمود گفت،چه عوارض سنگینی هم داشت، اما این دورهمی با آن فرق می‌کند.
عیال او گفت: از نظر من، هیچ فرقی نمی‌کند ما که شانس نداریم، یک دفعه دیدی سراغ ما نیز آمدند و گفتند، شما هم کیک محبوب خورده‌اید و باید در دادگاه پاسخگو باشید و ما را هم مانند عوامل و سازندگان آن فیلم به جزای سنگین و تعلیقی محکوم کنند.
کم‌کم همه وارد بحث شدند و همسرم به عیال اوس محمود گفت: این طور نیست و هر کیکی که کیک محبوب نیست و هر جشنی نیز شبیه مراسم کیک‌خوران آن فیلم نیست.
عیال اوس محمود گفت: مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می‌ترسد. به نظر من این روزها نباید از کنار شیرینی‌فروشی‌ها هم رد شد، چون ممکن است فکر کنند می‌خواهید کیک محبوب من بخرید و بخورید!
اوس محمود گفت:نگرانی شما بی‌خود است.
همسر او گفت: در هر حال من با آن که راضی نبودم خودم برای اوسا کیک پختم.
همسر من گفت: چقدر خوب،
حالا کِی قرار است اوس محمود کیک خود را فوت کنند؟
عیال اوس محمود گفت: همین الان… و رفت و کیک را از یخچال بیرون آورد و روی میز گذاشت.
از آن لحظه به بعد آیین تولد اوس محمود آغاز شد و تا ساعتی ادامه داشت و ما گفتیم و شادمانی کردیم.
اما در تمام این مدت، چشم‌های نگران عیال اوس محمود به پنجره دوخته شده و گوش به زنگ در آپارتمان بود که کسی برای خوردن کیک و شادی کردن، به سراغ اوس محمود و ما نیاید.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *