خبر کشته شدن کارگردان تحسین شده سینمای ایران، داریوش مهرجویی و همسرش وحیده محمدیفر جامعه هنرمندان و هنردوستان را غرق اندوه و تاسف کرد.
علی نصیریان درباره او گفته که آقای مهرجویی «به ما یاد داد مدیوم سینما چگونه است.» محمود کلاری از او به عنوان «شاخصترین فیلمساز سینمای ایران» یاد کرده و گوهر خیراندیش او را «فیلسوف سینما» نامید. مسعود کیمیایی نگاه داریوش مهرجویی به سینما را بسیار متفاوت دانسته و بهرام بیضایی و زنده یاد عباس کیارستمی او را یکی از بنیانگذاران اصلی در فصل جدید سینما میدانند. زندهیاد حمید صدر از «هامون» به عنوان فیلمی که در سینما میماند یاد کرده و زندهیاد عزتالله انتظامی معتقد بود تمامی علاقمندان به هنر باید یک بار با داریوش کار کنند.
مهدی کرمپور، کارشناسارشد کارگردانی سینما، فیلمنامهنویس و فیلمساز است و در چند فیلم با آقای مهرجویی همکاری نزدیک داشته است آقای مهرجویی را از «سردمداران سینمای موج نوی ایران» میداند.
استاد کارگردان از نگاه دستیار
مهدی کرمپورآثاری از جمله «جایی دیگر»، «چه کسی امیر را کشت؟»، «پل چوبی»، و «سوفی و دیوانه» را آفریده است. او سالهایی را به همکاری با داریوش مهرجویی گذرانده و غیر از دستیاری کارگردانی در پروژه «قصههای کیش»، فیلم دو اپیزودی «طهران، تهران» را به طور مشترک با این کارگردان در کارنامه سینمایی خود دارد.
او مهرجویی را از سردمداران سینمای «موج نوی» ایران و در زمره معدود کسانی میداند که به سینمای ایران به شکل جدیتری نگاه کرده و نگاهشان امتداد داشته است.
مهدی کرمپور در نهایت تاسف و تاثرش برای از دست دادن این کارگردان بزرگ سینما، در گفتوگو با بیبیسی از آشنایی و آغاز همکاریاش با داریوش مهرجویی چنین میگوید: «آشنایی من با مهرجویی و فیلمهایش به دوران دبیرستان و دانشگاه بر میگردد، موقعی که عاشق سینما بودم اما رشته دیگری (مهندسی الکترونیک) میخواندم… مهرجویی و فیلمهایش برایم جایگاه ویژهای داشتند. بعد وقتی در دانشگاه سینما میخواندم، فیلم کوتاهی ساخته بودم به نام «دعوت» بر اساس داستان غلامحسین ساعدی که یک فیلم کوتاه بدون کات است، شانزده میلیمتری، و مورد توجه قرار گرفته بود، از طریق یکی از همکلاسیهایم که با آقای مهرجویی در تماس بود کپی فیلم بر VHS را به ایشان رساندیم. وقتی ایشان فیلم را دید با من قرار گذاشت. خیلی اتفاق عجیبی بود، برای این که دیدن مهرجویی و حضور در کنار او برایم اتفاق بزرگی بود.
« یادم هست در آن موقع تئاتر «در انتظار گودو» را کارگردانی کرده بودم و داشتم آن را میبردم روی صحنه، آقای مهرجویی هم داشت یکی از اپیزودهای «قصههای کیش» را میساخت به نام «دختردایی گمشده». با هم در [شیرینیفروشی] بیبی عباسآباد قرار گذاشتیم، از فیلم خیلی تعریف کرد و بعد که حرفهایش تمام شد گفت: خب؟ چه کار دوست داری بکنی؟ من گفتم هر کاری در فیلم انجام میدهم اما کنار شما باشم و یاد بگیرم و او گفت: از فردا بیا. من آن تئاتر را که باید میرفت روی صحنه و هم داخل و هم خارج از کشور اجرا داشت، گذاشتم کنار و با ایشان رفتیم کیش! آنجا تقریبا همه کاری کردم، کارهایی که میتوانستم موقع انجام دادنشان کنار مهرجویی باشم و یاد بگیرم، و این منتج شد به یک دوستی که به آن افتخار میکردم.»
تهران در جستجوی زیبایی
مهدی کرمپور در ادامه گفتوگویش با بیبیسی از پیشنهاد کار در پروژه «طهران تهران» چنین میگوید: «اولش بنا به انتخاب تهیهکننده، اسم فیلم «تهران در جستجوی زیبایی» بود.
او میگوید: «مشورتهای زیادی شده بود و تصمیم گرفته بودند سه کارگردان از سه نسل مختلف آن را بسازند… باز هم کنار مهرجویی بودن اتفاق بزرگی برایم بود و قرار شد من و سیفالله داد و داریوش مهرجویی سه اپیزود را بسازیم. اما بعد از مریضی آقای داد، چهار پنج نفر را پیشنهاد کردند تا جایگزین او بشوند و من انتخاب را به آقای مهرجویی واگذار کردم. اما ایشان با همه آنها مخالفت کرد و این ایده را مطرح کرد که اصلا فیلم دو اپیزود باشد، چرا باید سه اپیزودی باشد؟ دو اپیزود، «طهران» را (با ط دستهدار که نگرش به تهران قدیم بود) او بسازد و «تهران» (با ت دو نقطه) را من بسازم. این منتج به فیلم «تهران سیم آخر» شد که باعث افتخار من است و در کارنامهام با داریوش مهرجویی یک فیلم مشترک داریم.»
نگاهی به سینمای مهرجویی و آثار او
کارگردان فیلمهای «چه کسی امیر را کشت؟»، «پل چوبی» و «سوفی و دیوانه» در پرسش از ویژگیهای سینمای مهرجویی، به دانش مهرجویی از فلسفه، روانشناسی و ادبیات اشاره کرد و گفت:
«من فکر میکنم مهرجویی جز این که از سردمداران موج نوی سینمای ایران و از کسانی است که به سینمای ایران به شکل جدیتری نگاه کردند، چند ویژگی بارز دیگر دارد: یکی این که او این «موج نو» را تداوم داد تا بعد از انقلاب و در حقیقت با ابرام خود بر نقطه نظرها و دریافتهایی از فلسفه، روانشناسی و ادبیات فارسی، توانست نگاه منحصر به فرد خودش در سینما را گسترش بدهد.»
مهدی کرمپور در ادامه از اهمیت تاثیر مهرجویی بر مردم و نسل بعدی سخن گفت. نگاه مهرجویی به خانواده، جامعه و پیرامون، و سنتهای ایرانی را نگاهی ویژه نامید و دیدگاههایش در فلسفه را که گاهی متاثر از نگاه داریوش شایگان و سیدحسن نصر و دیگر عرفا بود، تعمیمدهنده آن نگاهها نامید. او در ارزیابی فیلمهای این فیلمساز بزرگ سینمای ایران چنین گفت:
«[مهرجویی] حتی فیلمهایی ساخت که مردم عادی کوچه و خیابان عاشق آن فیلمها شدند. ممکن چند فیلم هم داشته باشد که خیلی خوب نبوده نباشند، که همه کارگردانها بالا و پایین دارند. مهم تعداد فیلمهای خوبی است که ساخت … او یک قله نبود، یک سلسله جبال بود. بله، ممکن است فیلمی نساخته باشد که اسکار گرفته باشد اما دهها فیلم ساخت که برای ما خاطرهساز بودند.»
بیش از شش دهه حضور در متن روشنفکری ایرانی
مهدی کرمپور در گفتوگویش با بیبیسی، در پرسش از تاثیر مهرجویی و ساختن نسل دیگری از فیلمسازان چنین پاسخ داد:
«این زیست و نشست و برخاستش با روشنفکری معاصر و با کسانی که اندیشه امروز جامعه را ساختند، موثر بود و سفرش از دهه ۴۰ تا امروز، یعنی بیش از شش دهه حضورش در متن روشنفکری ایرانی. این حضور تاثیراتی بر نسل آینده دارد که من فکر نمیکنم ما بتوانیم فیلمسازی جریانسازتر از مهرجویی در تاریخ سینمای ایران بیابیم و افتخار میکنم که هم دستیاری ایشان را کردم و هم در قالب فیلمساز در کنار او فیلم ساختم.
«من دوستشان داشتم، فیلمساز محبوب من و سینماگر مورد علاقه من بودند – و هستند؛ فیلمسازی که در مورد طبقه متوسط حرف میزد و دغدغههای نسل جدید بعد از جنگ را در فیلمهایش به تصویر میکشید. حتی میتوانم بگویم او مضمون و تم کارهایش را عوض کرد و فصلبندی کرد این کتاب بزرگ آثارش را، فصلهایی که حتی ممکن بود ظاهرا فصلی به قبلی ربط نداشته باشد، اما در باطن، مجموعهای است که اندیشه امروز را ساخته و توانسته چراغ راهی باشد برای سینماگران بعد از خودش و جامعه روشنفکری بعد از خودش، برای دانشجوها، برای طبقه متوسط. »
مهدی کرمپور در پایان ضمن اشاره به وجوه مختلف کارهای داریوش مهرجویی از جمله ترجمهها، کارگردانی تئاتر، نمایشنامهنویسی و مستند سازی، بر نگاه ویژه این مولف سینماگر تاکید کرده و با آوردن مثال از مستند «سفر به سرزمین آرتور رمبو» یا نگاه مهرجویی به روشنفکران فرانسوی یا مدرنیستهای آمریکایی، او را آخرین فرد جامعالاطرافی دانست که پیشتر در تاریخ ادبیات و فلسفه و عرفان نظیرشان کم نبوده اما متاسفانه این روزها کمتر یافت میشوند.
از دیدگاه مهدی کرمپور، داریوش مهرجویی هرگز اسیر لمپنیسم نشد، در دام اولترا روشنفکری نیفتاد، در دام ساختن کارهای موزهای و جشنوارهای، و یا عوامفریبی نیفتاد، حدی را رعایت کرد و روی خطی حرکت کرد که آن خط میتواند امروز راهگشا باشد.
وی افزود: «او متاسفانه بدیل ندارد و باید یک عالمه اتفاق بیفتد و هزینههایی داده شود تا مهرجویی ساخته بشود برای یک کشور. از این جهت ضایعه فقدانش، ضایعه دردناکی است و امروز سینمای اندیشمند و روشنفکرانه و طبقه متوسط، کسی را از دست داده که دیگر جایگزینی ندارد.»
داریوش مهرجویی، سینماگر پیشکسوت در عمر ۸۴ ساله خود فعالیتهای متنوعی داشت، از کارگردانی فیلم سینمایی و مستند و تئاتر تا انتشار نشریه، تالیف و ترجمه کتاب.
او که در دانشگاههای آمریکا به تحصیل سینما و فلسفه پرداخته بود، در بازگشت به ایران در دهه ۱۳۴۰شمسی، به فیلمسازی روی آورد و موج جدیدی را وارد سینمای ایران کرد که بعدها به جریان «موج نو» شناخته شد.
مهرجویی با فیلم «گاو» در سال ۱۳۴۸ توجه منتقدان و سینمادوستان را به خود معطوف کرد و جوایز جهانی متعددی را از آن خود کرد. با ساختن «آقایهالو»، «پستچی» و «دایره مینا» در سالهای پیش از انقلاب ۵۷، نام خود را تثبیت کرد و پس از آن که فیلم «مدرسهای که میرفتیم» در نخستین سالهای بعد از انقلاب در توقیف ماند، به فرانسه مهاجرت کرد.
با ساختن دو اثر به یادماندنی «اجارهنشینها» و سپس «هامون» در دهه ۶۰ به فیلمسازی ادامه داد و ضمن طرح مشکلات اجتماعی و مصائب طبقه متوسط و روشنفکران، در «بانو»، سهگانه «سارا»، «پری» و «لیلا» و سپس «بمانی» بر مشکلات زنان تمرکز کرد و وجوه متفاوتی از چهره رنجدیده زن را به تصویر کشید.
«درخت گلابی»، «مهمان مامان»، «سنتوری»، «طهران، تهران»، و «نارنجی پوش» از دیگر آثار داریوش مهرجویی است که وی در آنها با نگاهی انتقادی، به مسائل اجتماعی و نقد بستر زمانه خود میپردازد.
*عکس بالای مطلب، داریوش مهرجویی و خسرو شکیبایی در پشت صحنه اپیزود «ختر دایی گمشده» از مجموعه «قصههای کیش»- عکاس:جمشید بایرامی
بدون دیدگاه