‎محمدباقر رضایی ـ نویسنده و فعال رسانه‌ای ـ که برای بزرگان و پیشکسوتان رسانه‌ها و مطبوعات ایران متن‌های آهنگینی می‌نویسد، این بار به سراغ علی دهباشی رفته است. در این مطلب که به مناسبت ورود این نویسنده و روزنامه‌نگار به 66 سالگی منتشر می‌شود، به خاطره آلبرت کوچویی، گوینده قدیمی و پیشکسوت رادیو از علی دهباشی هم اشاره شده است.
‎محمدباقر رضایی در مقدمه مطلبش که اختصاصی در اختیار ایسنا قرار داده، نوشته است: «من علی دهباشی را چند سال قبل فقط یک بار دیده‌ام و دو سه ساعتی در خانه و محل کارش، همنشین او بوده‌ام. دلیل این هم‌نشینی، چاپ کتابم با عنوانِ «مثل راه رفتن روی تیغ» بود که مصاحبه مفصلی با آلبرت کوچویی درباره رسانه‌ها و مطبوعات قبل و بعد از انقلاب را شامل می شد. دهباشی این کتاب را خوانده بود و می‌خواست مرا ببیند و تشویقم کند.
‎رفتم و از حضورش، تشویق‌هایش، دریای کتاب‌هایش، «جغد»هایش و شلوغیِ عارفانه‌ی دور و بَرَش حظ بردم. اما آشنایی و علاقه‌ی من به علی دهباشی همیشه برقرار بوده و هیچ‌گاه از نظرم دور نشده!»
‎رضایی تاکید کرده که «این دلنوشته، ادای دینی است به او که برای ما رسانه‌ای‌ها و مطبوعاتی‌ها از همه نظر اعتبار و الگو شده است. آن را با سپاس از ماهنامه عصر روشن که ویژه‌نامه‌ای برای علی دهباشی در شماره ۸ رقم زده است و من از مطالب آن در این یادنامه سود فراوان برده‌ام، تقدیم می‌کنم به همه الگوها در هر زمینه‌ای!»
‎متن آهنگین محمدباقر رضایی در توصیف علی دهباشی به شرح زیر است:
‎یادواره برای مردی که سلامتی‌اش را برای فرهنگ، فدا کرد و به آسایش و راحتی‌اش جفا کرد ( در ۶ پرده )
‎پرده اول:
‎آن الگوی مطبوعاتی
‎آن گِردآورنده‌ی ده‌ها کتابِ تحقیقاتی
‎آن نمونه‌ی فداکاریِ رسانه‌ای
‎آن مردِ تلاش‌های افسانه‌ای
‎آن که سلامتی‌اش را برای فرهنگ فدا کرد
‎و به آسایش و راحتی‌اش جفا کرد.
‎هرگز به دنبال مادیات نبود
‎و عشقش فقط کتاب و ادبیات بود.
‎جانی‌ست زنده به کارهای ادبی
‎و بیگانه با زیاده‌خواهی و راحت طلبی.
‎اقیانوس همت‌اش بیکرانه است
‎و رنج‌هایش ثبتِ این زمانه است!
‎پرده دوم:
‎مردی ست که همه دوستش دارند
‎و از بدخواهانش بیزارند.
‎لازم نیست از نزدیک بدانی چه آدمی ست،
‎کارنامه اش نشان می دهد در چه عالمی ست.
‎اگر از او بخواهند هزار صفحه مطلب فراهم بیاوَرَد،
‎حتی یک صفحه در وقتِ قرار، کم نمی آوَرَد.
‎فقط کافی ست لب تر کند تا بزرگان ادب و هنر،
‎آنچه را که می خواهد، فی الفور تقدیمش کنند.
‎هیچ کس به او “نه” نمی گوید
‎و او هم به کسی نه نگفته است
‎(مگر به کسی که بخواهد از خط قرمز او عبور کند ).
‎کارشناس ارتباطات است و معدن محفوظات و تجربیات،
‎و استادِ تشکیلات و انتشارات و مراودات.
‎برگزارکننده‌ی حرفه ایِ اجتماعات،
‎و رعایت کننده‌ی مخاطرات و ملاحظات!
‎پرده سوم:
‎اگر بپرسند فخرِ عالَمِ مطبوعات و نشرِ ایران کیست؟ می‌گویم علی دهباشی!
‎و بپرسند چه کسی در این وادی، اوجِ اخلاقِ حرفه ای ست؟ می گویم علی دهباشی!
‎علی دهباشی!!
‎علی دهباشی!!
‎مردی که با دروغگویی و دغل بازی بیگانه است
‎و در زلالی و سادگی و مهربانی، یگانه است.
‎از جمله انسان های کمیاب زمانه است
‎و کوشش های فرهنگی اش بی بهانه است.
‎هرگز برای پول و مقام، کار نمی کند
‎و خودش را پیشِ هر ناکسی خوار نمی کند.
‎این را نود درصدِ بزرگان هنر و ادبیات، تایید کرده اند.
‎سطرهایی از سخنانشان را به نقل از ماهنامه عصر روشن شماره هشتم، مرور می کنیم.
‎پرده چهارم:
‎سیمین بهبهانی: علی عزیز! می دانی چرا عزیزی؟ اول به سبب آن که از نوجوانی ات تو را می شناخته ام و دوم این که همنام پسرم علی هستی و می توانم تو را فرزند بنامم و برایت آرزوی خیر کنم.
‎مریم زندی: آقای دهباشی با تمام نیرو کار می کند و کارش را خیلی دوست دارد.
‎پری صابری: آقای دهباشی با چنگ و دندان کارش را انجام می دهد و این خیلی مهم است.
‎پری زنگنه: در کارهای فرهنگی کسب و تجارتی در کار نیست و پایداری لازم است و این است که آقای دهباشی با سختی زیاد توانسته است اهداف فرهنگی خودش را پیاده کند.
‎یلدا ابتهاج: در توصیف و قدردانی از علی دهباشی هیچ کلامی رسا نیست!
‎بهناز حقیقی: شب های بخارای علی دهباشی را نَفَس کشیده ام و تحسین و شگفتی ام از او بیشتر شد.
‎حانیه اینانلو: اسم علی دهباشی برای من مترادف است با ادبیات پارسی!
‎آفرینِ ذبیح مند: علی دهباشی اسطوره تلاش است.
‎پرده پنجم:
‎علیرضا بهرامی: علی دهباشی؛ مردی از جنس بلور
‎جلال خالقی مطلق: علی دهباشی همیشه در غم اهل قلم است.
‎بهاءالدین خرمشاهی: علی دهباشی مجمع الفضایل و از فرهیختگان، فرهنگ سازان و فرهنگ پروران برجسته و بنام امروز ایران است.
‎رضا سیدحسینی: علی دهباشی همیشه تاوان خوش باوری هایش را پس می دهد.
‎همایون خرم: علی دهباشی عاشقی ست سخت کوش و دانا.
‎حسن انوری: علی دهباشی با دقت تمام وصایات معاصران را در بخارایش درج کرده، بی آن که در این کار از جریانی طرفداری کند و یا جریانی دیگر را مطرود بدارد.
‎محمد محمدعلی: علی دهباشی به مثابه یک معلم اخلاق به جامعه هیجان زده ی من و ما می گوید از هر راهی برویم ردّ پای ما می مانَد.
‎اصغر دادبه: من با علی دهباشی اختلاف نظر هم دارم، اما معنی اش این نیست که کارهای بزرگی که انجام می دهد، نادیده گرفته شود.
‎سید عطاءالله مهاجرانی: علی دهباشی فرزانه ای ست که خلاصه ی خود است و مثل هیچ کس نیست.
‎داریوش رحمانیان: با توجه به مجموعه خدماتی که علی دهباشی کرده است جا دارد که قدرش را بدانند و بر صدرش بنشانند.
‎محمدعلی موحد: مجله بخارای علی دهباشی، خدمتی که به اصحاب قلم و اهالی کتاب می کند به اندازه یک وزارتخانه برای مملکت کار می کند.
‎احسان یارشاطر: باید مجسمه علی دهباشی را مثل مجسمه ایرج افشار از طلا ریخت و حفظ کرد.
‎پرویز پرستویی: من می گویم یک بار هم بانی بشویم و یک بزرگداشت برای آقای دهباشی بگیریم.
‎رهنورد زریاب: علی دهباشی را مردی یافتم بسیار صمیمی و خوشایند.
‎محمدرضا شجریان: از علی دهباشی عزیز باید تشکر کنم که سالهاست می دانم با دست خالی ” بخارا ” را نگاه داشته، با این که هیچ گونه بودجه ای نداشته است.
‎حسین ضیایی: من به نوبه ی خودم بلند می گویم که فرهنگ معاصر ما مدیون زحمات افرادی مثل علی دهباشی است.
‎حسین علیزاده: آقای علی دهباشی به نظر من وزیر فرهنگ و هنر ما حساب می شود.
‎عزت الله انتظامی: علی دهباشی از نظر من یک ایرانشناس و ژورنالیست درجه یکِ ایرانی است.
‎جمشید مشایخی: این، جای تاسف است که علی دهباشی می آید و زندگی و درآمد و همه چیزش را می گذارد و می خواهد از راه علم و دانش و فرهنگ به مملکتش خدمت کند و آن وقت بگویند آقا اینجا اجاره اش زیاد است و شما نمی توانی پرداخت کنی و ایشان آواره شود!
‎جلال ستاری: آقای دهباشی تک و تنهاست و واقعا همکار خیلی قرصی در کنارش نیست، ای کاش همکارانی بودند و به ایشان کمک می کردند.
‎محمدرضا باطنی: آقای دهباشی برنامه ریزی درجه یک است. مردی است آرام، دلنشین و خوش صحبت. به او نه نمی توان گفت.
‎محمدعلی کشاورز: الان مجله بخارای آقای دهباشی مجله ی وزینی در سطح جهان است و کسانی که واقعا آدمهای ارزنده و باشعوری هستند با آن همکاری می کنند.
‎علی نصیریان: علی دهباشی دارد یک تنه بار سنگین فرهنگ این مملکت را با مجله بخارا به دوش می کشد! آن هم با وجود مشکلات جسمی!
‎محمدرضا حائری: آقای دهباشی به تنهایی یک نهاد فرهنگی است.
‎جلیل مستشاری: من کاری از دستم بر نمی آید، غیر از این که بگویم علی دهباشی عزیز دوستت دارم.
‎جمشید لطفی: علی دهباشی بدون هیچ اغراق شاعرانه و غیر شاعرانه ای، تک است.
‎محمد حسین پاپلی یزدی: علی دهباشی یکی از مردان کارآمد است که یک تنه کار صد را می کند.
‎سیف الله صمدیان: علی دهباشی عزیز را از آبروداران واژه ی کار می دانم.
‎شاهرخ مسکوب: دهباشی مدیر مجله کلک را دیدم. گفت با خادمی صحبت کرده و اِشکال کتابِ” گفت و گو در باغ ” برطرف شده و وزارت ارشاد اجازه انتشار داده!
‎سید محمدعلی جمالزاده: با سلام و دعای قلبی به دوست صفاپرورم آقای علی دهباشی!
‎فریدون مشیری: این همه ابراز مهر و اظهار لطفِ دوستان و محبت شخص علی دهباشی عزیز و گرامی شرمنده ام کرد.
‎تقی مدرسی: دوست عزیزم جناب دهباشی سلام. نامه هایت به دستم رسید و خیلی خوشحال شدم.
‎جلال رفیع: بالاخره محمود دعایی هم در اواخر عمر به همان نتیجه ای رسید که من و دیگر دوستان بطور مکرر به آن مرحوم می گفتیم و نمی پذیرفت و خوشبختانه سرانجام پذیرفت که مجله بخارا بیش از یک وزارتخانه در عرصه فرهنگ و هنر و ادب و تاریخ، کار کرده است.
‎میلاد عظیمی: مردم بخارای آقای دهباشی را گرامی می دارند چون پشتیبان زبان فارسی است.
‎منصور ضابطیان: من امیدوارم روزی بزرگ شوم و بتوانم در بخارای آقای دهباشی بنویسم.
‎مهدی ایرانی: علی دهباشی عهد کرده تا جان در بدن دارد خدمتگزار ایران و ایرانی باشد.
‎غلامحسین معتمدی: من احساس می کنم آقای دهباشی، نوعی از جنبه های خود ویرانگرانه گرفته است! هر وقت زنگ می زنیم بیمار است و آسم و داستان آلودگی هست و اکسیژن وصل است. یعنی دیگر بس است و دارد از خود، نفس کشیدن را می گیرد. کسانی که دوستش دارند باید به او بگویند دیگر بس است. این گونه که او پیش می رود، نوعی ویرانگری است!
‎عبدالرحمان نجل رحیم: آقای دهباشی حق بزرگی به گردن فرهنگ ما دارد.
‎سید عسکر موسوی: آقای دهباشی کار یک دانشگاه را می کند.
‎محسن آزموده: کار علی دهباشی واقعا رشک برانگیز است.
‎حسین نوری نیا: دهباشی گوهر ایران است.
‎محمدعلی رونق: علی دهباشی مردی برای تمام فصول.
‎فرامرز طالبی: علی دهباشی مرد شریف فرهنگ ایران.
‎ابوالفضل خطیبی: راست گفته اند که دهباشی یک فرد نیست، یک موسسه و یک پژوهشگاه متحرک است که نه رییس دارد و نه دستگاه عریض و طویل و نه بودجه چند میلیاردی!
‎امید طبیب زاده: وقتی دهباشی با آن حال نزار، پای به سالن خانه اندیشمندان گذاشت، همه به احترامش تمام قد ایستادند و تا او ننشست، دست از دست زدن و تشویق او بر نداشتند.
‎حامد خاتمی پور: آقای دهباشی! دست های بی شماری برای بهبود و تندرستی شما به دعا بلند است.
‎آیدین آغداشلو: علی دهباشی پدیده ای نادر و از ارکان فرهنگ معاصر ایران است.
‎تماشای کوشش یکسره و توان فرسای ۵۰ سال گذشته اش سخت آموزنده است.
‎پوریا عالمی: به احترام علی دهباشی باید بایستیم، تعظیم کنیم و کلاه از سر برداریم.
‎مهدی به خیال: علی دهباشی تک و تنها از بام تا شام در میان خیابان های شلوغ پایتخت از این سو به آن سو می رود تا کارهای مجله اش را به سرانجام برسانَد.
‎مسعود بهنود: وقتی آقای دهباشی در بیمارستان بود، روزی نبود که نگرانش نباشم و یا روزم در جنجال نگذرد.
‎جواد آتشباری: خوشحالم که با آقای دهباشی کار کرده ام و همراه کوشش او شدم.     
‎محسن بیگ آقا: آقای دهباشی برای مجله ای کار می کند که متعلق به خودش است با شناسنامه ای از خودش.
‎مهرداد خدیر: گزاف نیست اگر گفته شود علی دهباشی با شتاب و سرعتی که به برگزاری نشست های بخارا بخشیده، انگار با خودش مسابقه گذاشته که مدام برگزار می کند و از پا نمی نشیند.
‎مانیا شفاهی: در سفر به ازبکستان، در معیّتِ امیرِ بی تاج و تختِ مجله بخارا، آقای دهباشی بودم و عشقی را که همواره به سرزمین های فارسی زبان داشته، در برق چشمها و چهره اش می دیدم.
‎پرده ششم:
‎عشق به کتاب و مجله دارد
‎و برای اینها همیشه عجله دارد.
‎داروی بیماری اش همینهاست
‎و اگر اینها نباشد، تنهاست.
‎فروتنی اش حد ندارد
‎و دریای معرفتش سد ندارد.
‎دَوَندگی هایش زبانزد است
‎و منفعل بودن برایش خیلی بد است.
‎به معنای واقعی عاشق و شیفته است
‎و آردهایش را بیخته و اَلَکش را آویخته است.
‎هر چه معنویتِ فرهنگی ست، مال او،
‎و هرچه مادیات فرهنگی ست، ارزانیِ مخالفان فرهنگ او.
‎خدا نگهدارش باشد که هرگز کم نیاورده است
‎و نَفَسش را همیشه با عشق، بالا آورده است.
‎آمین یا رب العالمین
‎محمدباقر رضایی، نویسنده و فعال رسانه ای
‎بهمن ۱۴۰۳»

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *