جمشید پوراحمد
فیلم سینمایی «اتوبوس» ساخته یداله صمدی (۱۳۶۴). هنرمندان فیلم؛ هادی اسلامی، مرتضی احمدی و حمید طاعتی، موسیقی فیلم را بابک بیات ساخت و فیلمنامه بینقص و زیبای فیلم را داریوش فرهنگ نوشت.
از بعد از سال ۵۷ تا امروز به غیر از چند فیلم با هویت کاملاً ایرانی و ماندگاری چون «ای ایران» ناصر تقوایی، «مادر» علی حاتمی، «باشو غریبه کوچک» بهرام بیضایی، «واکنش پنجم» تهمینه میلانی، «جدایی نادر از سیمین» اصغر فرهادی، «هیس…» پوران درخشنده و «میم مثل مادر» رسول ملاقلی پور سینمای ایران دیگر آثاری مشابه با فرهنگ و هویت ملی ایران را ندیده…
فیلمهایی که نام بردم، با ذات و شناسنامه ایرانی و رنگ و رو و رخسارشان در حافظه و گنجینه ایران ماندهاند؛ مثل کویر شهداد، جنگلهای هیرکانی، باغ گلشن طبس، رود کارون، ارگ علیشاه، دریاچه ارومیه، قلعه قمچقای، هامون، زاینده رود، موزه آذربایجان و تخت جمشید.
در کارنامه سینمای بعد از سال ۵۷ ایران انبوهی از فیلمهای ضعیف، حقیر، بی اثر و بیثمر، با قصههای بیگانه و واهی ساخته شدهاند!
بپردازیم به «اتوبوس» زندهیاد یداله صمدی؛ هنرمندان بدون ادعای این فیلم، هادی اسلامی که از دوستان بسیار عزیزم بود و شخصیتی ماورایی داشت. هادی اسلامی خودش به خودش سلام میکرد و در مقابل دریافت سلام از طرف طرفدارانش و یا دوستان و آشنایان سر تعظیم فرود میآورد. برای هادی اسلامی تفاوتی نداشت با چه وسیله نقلیهای خود را به مقصد برساند؛ دوچرخه، موتور، اتوبوس، تاکسی و ماشین شخصی اصلاً برایش هیچ فرقی نمی کرد، او فقط باید به مقصد می رسید.
هادی اسلامی را دو بار برای ناهار به هتل هیلتون دعوت کردم اما هر بار، سر از قهوهخانه در محل قدیمیاش در پامنار و خوردن دیزی در آوردم! یاد اصغر زمانی و اکبر دودکار از دیگر بازیگران «اتوبوس» که در چندین نمایش باهم همکاری داشتیم به خیر.
مرتضی احمدی که می گفت؛ من افتخار نوکری مردم را دارم.
حمید طاعتی را از نزدیک نمیشناختم. اما نه حاشیه داشت و نه منم منم؛ و ما فقط نظارهگر بازیهای خوبش بودیم.
اینها را نوشتم که به یک مقایسه رفتاری میان بازیگران برسم؛ قیاسی بین هادی اسلامیها و حمید فرخنژادها!
نمیدانم چرا تا کنون کسی از شبهبازیگری پرمدعایی مثل فرخنژاد که تمامی شخصیتاش سرشار از ادعا و قمپز است، سئوال نکرده که این همه غرور و تکبر از کجا آورده؟! در کدام جنگ فرمانده و فاتح بوده که این چنین مملو از تکبر و غلّو است؟!
آیا این شبهبازیگر در میدان هنر، انعطاف، انسانیت، مردمداری، یا داشتن اخلاق، منش به این بلوغ رفتار کاذباش رسیده و یا در جنگ ایستادن و پایداری کردن؟!
آقای حمید فرخنژاد؛ این یک ادعا نیست بلکه واقعیتی عیان است که شما از طریق اختلاس کردن توانستید از کشور خارج شوید و با این رفتنتان، چه لطف بزرگی در حق مردم و هنر مملکت ما کردید!
اختلاسگران انواع مختلفی دارند؛ یکی از خاک و منابع ملی کشور سرقت میکند و یکی چون شما از جیب آدمهای -متاسفانه- دلخوش به سینمای ایران!
نمیدانم چه فخر و امتیازی به سر هالیوود و هالیوودنشینان زدهاید. شاید ما خبر نداریم که بعد از حضور و فرود شما در آمریکا، تمام سازندگان فیلمهای هالیوود در تردید عجیبی گرفتار شدند که نقش فیلمهایشان را به حمید فرخنژاد واگذار کنند یا به جرج کلونی، بردپیت، دنزل واشیگتن، تام کروز، جیسون استتهام، لئوناردو دی کاپریو و کیانو ریوز!!
آقای حمید فرخ نژاد باید از شما بپرسم که این حجم از اعتماد به نفس کاذب، قلدری و گستاخی در رفتارتان از کجا آمده؟!
در پایان ذکر خاطرهای از زندهیاد بهمن مفید خالی از اطف نیست که میگفت؛ مرد مستی در وسط چهاراهی ایستاد و شروع به فحاشی کرد، مرد مست به سه راه از چهار را فحاشی کرد و خواست که به آخرین راه هم ناسزا و زشت گویی کند که مرد کهنسالی صدایش کرد و گفت؛ جوان حداقل یک راه را برای خود باز بگذار…!
بدون دیدگاه