یادداشت / جواد کراچی
ورق میزنم خودم را و دلم را.
ورق میزنم صفحات کتابهایی را که از زیر دستانش گذشتهاند و ردی از خرد و دانایی را در سرزمین ما ثبت کرده است.
ورق میزنم تاریخ غمآلود کشورمان را که قدر و جایگاه بانوانی که ارزش انسانیت را درک کرده بودند و هرگز در گردباد نادانی، تزویر و ریا از پای ننشستند.
ورق میزنم خودم را و دلم را.
اولین باری که تلفنی با او صحبت کردم آقای آرنو پندیوس سردبیر و مدیر بخش بینالمللی تلویزیون اتریش در ایران بود و فیلمبرداری کارش برعهده من بود.
گفت؛ بعد از چند روز کار کردن به این نتیجه رسیدهام که ما فقط با مردها مصاحبه داشتهایم. آیا نمیتوانیم با زنان هم مصاحبه داشته باشیم؟
موضوع را با بخش رسانههای خارجی وزارت ارشاد که مسئولیت ورود و خروج خبرنگاران و فیلمسازان خارجی به عهده آنان بود مطرح کردم و آنان خانم الهه کولایی که نماینده مجلس بود را معرفی کردند. مصاحبه با او را انجام دادیم و جهت توازن بین مردان و زنان در فیلم، باز هم نیازمند بانوی دیگری بودیم.
از چند مدت قبل برای چاپ فیلمنامه «بیدارم برو» با انتشارات روشنگران آشنا شده و با آنها در ارتباط بودم.
ناگهان و فیالبداهه به یاد خانم شهلا لاهیجی افتادم و صحبتهای بسیار منطقی و نگاه بسیار متعادل و پخته و باتجربه او در مورد وضعیت کتاب و کتابخوان و سینما و فیلمهای بهرام بیضایی که مرا مجذوب خودش کرده بود.
موضوع را با سردبیر و مدیر بخش بینالملل تلویزیون اتریش مطرح کردم و او هم فوراً استقبال کرد؛ بدون هیچ اما و اگری… الان مسافرت هستم… الان مریض هستم… فعلا مشغول نوشتن کتاب جدیدم هستم و … و این تعارفاتی که گوینده خودش هم درک میکند که دروغ میگوید و تنها به خاطر مهم جلوه دادن خودش، متوسل به چنین حرفهای کذبی میشود.
قرار روز بعد را با خانم لاهیجی گذاشتیم و به سراغش رفتیم.
حالا من خدا خدا میکردم که خانم لاهیجی مقابل دوربین هم همانگونه ظاهر بشود که در مواقع عادی بود.
گرم و پر حرارت حرف میزد و به گوشه و کنار نوشتهها هم سرکی میکشید و ردپای تجربه اندوزیش را نشان میداد.
گاهی هم که بر سر موضوعی پافشاری میکردم حتی صدایش بالا میرفت که من را به یاد خواهرم میانداخت و آن را نشانه صداقت و راستیش قلمداد میکردم.
پذیرایی آبرومندانهای از ما و دستیاران کردند و مصاحبه تمام شد، تا اینکه سوار ماشین شدیم.
اولین سوال من طبق معمول، جویای نتیجه مصاحبه شدم.
آقای آرنو پندیوس مرد بسیار اهل مطالعه، تیزبین و با تجربیات بینالمللی که به پنج زبان زنده دنیا مسلط بود.
او گفت: بسیار عالی، لذت میبرم از اینگونه سورپرایزها در کشور شما، مرا علاقمند این کشور و مردم کشور شما کرده است…
مردم کشورهای اروپایی فکر میکنند زنان ایرانی در آشپزخانه هستند و کار و شغل دیگری ندارند. مردم کشورهای اروپایی نمیدانند که در کشور خودشان ناشر زن ندارند. مردم کشورهای اروپایی نمیدانند که در شما در ایران تهیهکننده زن در سینما دارید. و مردم کشورهای اروپایی تصویر بسیار نامناسبی از ایران دارند.
من به خانم شهلا لاهیجی تبریک میگویم که تا کنون این حجم از کتاب را چاپ و منتشر کرده. علاوه بر آن به خیریهای که به زنان سرپرست خانوار هم هستند کمک میکند. آفرین بر این گونه زنان که با پشتکار، اهداف فرهنگی را دنبال میکنند…
او میگفت و من گوش میکردم و در دلم ، غرق در لذت و غرور شده بودم.
حرفهایش که تمام شد به او گفتم که همین انتشاراتی روشنگران کتاب تازه من به نام «بیدارم برو» را هم چاپ و منتشر خواهد کرد. کتابی که با نوشته (برای ایران خانم که همیشه در غربت همراهم بوده و تماشای لگدمال شدنش برایم آسان نبوده) آغاز میشود و خانم لاهیجی به من گفته است که به غیر از کتابهای آقای بیضایی تا کنون هیچ فیلمنامه دیگری را منتشر نکرده.
حالا دیگر این آقای پندیوس بود که با فیلمبردارش مصاحبه میکرد و مشتاق بود که داستان فیلم «بیدارم برو» را بداند.
من هم که از ساخته شدن فیلم در ایران به دلیل نگرفتن مجوز از سازمان سینمایی ناامید شده بودم، داستان راننده و کمک رانندهای که با کامیون قراضه و شکسته و درب و داغون برای آوردن انجیر باید که از راههای پر سنگلاخ و پیچ در پیچ گذر کنند تا به بار انجیر برسند و ماجراهایی که برایشان اتفاق میافتد را در میان راهبندانهای ترافیک تهران تعریف میکردم و میرفتیم…
***
مرحومه شهلا لاهیجی و انتشارات روشنگران و مطالعات زنان نقش بسیار مهم و غیر قابل انکاری در نشر و چاپ کتابهای با ارزش و وزین به زبان فارسی داشته و ایکاش که مردم کشور ما بتوانند از زحمات ایشان و همکارانشان بهرهمند شوند.
یادش گرامی.
بدون دیدگاه