المیرا ندائی
فیلم «بازی را بکش» به کارگردانی محمد ابراهیم عزیزی و تهیه‌کنندگی مصطفی و محسن کیایی، در تلاش است تا ضمن پرداختن به موضوعات اجتماعی و حساس، در قالب سینمایی جذاب و تأثیرگذار جایگاه خود را پیدا کند.
در ابتدا، این فیلم را از منظر ژانر، فرم و محتوا مورد نقد و بررسی قرار می‌دهیم.

1. نقد ژانری:
فیلم «بازی را بکش» را می‌توان در ژانر درام اجتماعی با عناصری از هیجان و محققانه طبقه‌بندی کرد.
این اثر، که حول محور فساد در دنیای فوتبال می‌چرخد، به‌طور خاص به بررسی دغدغه‌ها و بحران‌های اخلاقی در دنیای ورزش پرداخته و برای مخاطب لایه‌های روان‌شناختی و اجتماعی شخصیت‌ها را باز می‌کند.
در ژانر درام، سازندگان فیلم تلاش کرده‌اند با نمایش وقایع ملموس و پیچیده، ارتباطی عاطفی میان تماشاگر و شخصیت‌ها برقرار کنند.
ویژگی‌هایی همچون بحران درونی شخصیت‌ها، بررسی عدالت و حقیقت، و کشمکش‌های اجتماعی، در این فیلم برجسته است. فیلم در این زمینه موفق شده است داستانی جذاب از یک حادثه ورزشی را به چالش‌های بزرگ‌تر اجتماعی تبدیل کند. همچنین، استفاده از ژانر تحقیقاتی و پلیسی به‌ ویژه در کشف حقیقت پشت پرده حادثه مرگ برادر شخصیت اصلی، نشان‌دهنده تعاملات پیچیده و البته هیجان‌انگیز است که به فیلم تنش و درگیری خاصی می‌بخشد.
این فیلم در سطحی فنی و نوار داستانی، به‌ویژه در بخش‌هایی از داستان که شخصیت‌ها در جست‌وجوی حقیقت هستند، فضای کشمکش و عدم اطمینان را به‌خوبی منتقل می‌کند.

2. نقد فرم:
فرم فیلم «بازی را بکش» در هر دو زمینه بصری و ساختاری قابل توجه است.
کارگردانی محمدابراهیم عزیزی، که پیش از این در عرصه فیلم کوتاه تجربه داشته، توانسته است این تجربه را در این فیلم بلند به‌خوبی به کار گیرد. عزیزی در این اثر از ترفندهایی استفاده کرده که به نمایش تعلیق و درگیری درونی شخصیت‌ها کمک می‌کند.
استفاده از نورپردازی در فیلم نقش زیادی در شکل‌دهی به فضای روان‌شناختی داستان ایفا کرده است. صحنه‌های شبانه، مکان‌های محدود و فضاهای بسته که در آن شخصیت‌ها در جست‌وجوی حقیقت هستند، به‌طور مؤثری از نور کم و سایه‌ها بهره برده‌اند تا فضای تنش‌آلود و معمایی فیلم را تقویت کنند.
سینماتوگرافی فیلم نیز از ترفندهای ساده اما مؤثر استفاده کرده است. ترکیب رنگ‌ها و حرکت دوربین به‌ویژه در صحنه‌های ورزشی و زمانی که اتفاقات مهیج در حال وقوع است، بسیار هوشمندانه طراحی شده است. فیلم در قسمت‌هایی که شخصیت‌ها از احساسات خود برای پی بردن به حقیقت استفاده می‌کنند، حرکت‌های دوربین و تغییر زاویه‌ها با دقت زیاد انجام می‌شود.
ساختار روایی فیلم نیز با پیچش‌های مناسب در لایه‌های مختلف داستان، تماشاگر را به‌طور مداوم در تعلیق نگه می‌دارد.
از طرف دیگر، استفاده از فرم پازل‌گونه در کنار تصاویر معماگونه به‌ویژه در پی جست‌وجوی حقیقت توسط شخصیت اصلی، باعث می‌شود تا در هر لحظه احساس دلهره و ناامنی بر مخاطب غالب شود. اما در عین حال، ممکن است این فرم برخی از تماشاگران را که تمایل به روایت خطی دارند، سردرگم کند.

3. نقد محتوا:
محتوای فیلم به‌طور خاص به بررسی فساد و تبانی در فوتبال می‌پردازد.
این موضوع در ایران و بسیاری از کشورهای دیگر حساسیت زیادی ایجاد کرده است و می‌تواند بر اساس واقعیات و تحقیقات جنایی در دنیای ورزش نیز استوار باشد.
پیچیدگی‌های روان‌شناختی شخصیت‌ها و تقابل آنها با بحران‌های اجتماعی، فیلم را از یک داستان ساده ورزشی به یک روایت جدی‌تر در مورد اخلاق، عدالت و حقیقت تبدیل می‌کند.
در بخش محتوای اخلاقی و اجتماعی، فیلم به‌دنبال این است که نشان دهد چگونه ارزش‌های انسانی در یک دنیای بی‌رحم، دستخوش فساد و منافع شخصی می‌شود. در واقع، از آنجایی که فیلم به تحلیل شخصیت‌های فوتبال‌دوست و پیشکسوتان می‌پردازد، تأثیرات اجتماعی، سیاسی و حتی اقتصادی این پدیده‌ها در داستان ملموس می‌شود.
این دنیای فساد و حقه‌بازی‌ها در زمین فوتبال نه تنها از دیدگاهی اجتماعی، بلکه از بعد روان‌شناختی نیز به تماشاگر ارائه می‌شود.
شاید یکی از نقدهای مهم به محتوا، عدم ارائه راه‌حل و یا دیدگاه انتقادی جدید نسبت به موضوع در این فیلم باشد.
«بازی را بکش» گرچه با ظرافت به وجود فساد در فوتبال می‌پردازد، اما در پایان، پاسخ‌هایی روشن و مشخص برای رفع این فساد و حل بحران‌ها نمی‌دهد. در حقیقت، ممکن است فیلم در ارائه یک دیدگاه جامع‌تر یا راه‌حلی عملی برای مبارزه با فساد اجتماعی و ورزشی کم‌کاری کرده باشد. شاید این کاستی به‌ویژه از دیدگاه مخاطبانی که انتظار دارند فیلم‌های اجتماعی در راستای ارائه راه‌حل‌های عملی حرکت کنند، تأثیرگذار باشد.
همچنین، در مقایسه با برخی آثار مشابه که به فساد در ورزش پرداخته‌اند، فیلم نتواسته است به‌طور عمیق‌تر وارد لایه‌های روانی و شخصیتی افراد مؤثر در این دنیای پرچالش شود.
علاوه بر نگاه تخصصی که در بالا به این اثر داشتیم، ذکر موارد ذیل نیز خالی از لطف برای مخاطبان نیست:
1. ساختن یک فیلم با اقتباس از یک ماجرای واقعی متأثر کننده دلیل و تضمینی بر اعتبار و امتیاز بالای آن اثر نیست؛ مگر اینکه فیلمنامه‌ی اقتباسی به شکلی حرفه ای به تحریر درآمده و پرداخت آن نیز حرفه‌ای و اصولی باشد.
فیلم به دلایلی همچون روایت و شخصیت پردازی‌های نه چندان عمیق، عاجز از انتقال عمق فاجعه به مخاطب است، و در نتیجه نمی‌تواند تماشاگر را از لحاظ احساسی درگیر کند.
2. نقطه‌ی اوج روایت در دقایق ابتدایی آن لحاظ شده است و روایت خیلی سریع وارد بحران می‌شود، اتفاقی که قاعدتاً باید در میانه یا پایان فیلم رخ دهد. با این حرکت نوآورانه، انتظار می‌رود که گره‌های اصلی داستان بتوانند تنش و کشش کافی ایجاد کنند، اما این اتفاق نمی‌افتد. پس از آغازی پر تنش، مدت زیادی طول می‌کشد تا گره‌های بعدی شکل بگیرند که این خود منجر به افت ریتم و از بین رفتن درگیری احساسی مخاطب می‌شود.
3. بازیگری متوسط محسن کیایی در نقش اصلی یک لطمه جبران‌ناپذیر به داستان است.
بازی این هنرمند به هیچ عنوان قادر به انتقال حس و حال خاص این نقش نیست و از باورپذیری به دور است. ضعف در شخصیت‌پردازی‌های فرعی نیز کاملا مشهود است، گویا تمام بار روایت بر شانه‌ی محسن کیایی است و بقیه بازیگران در حاشیه قرار دارند؛ نوعی شخصیت پردازی تک بعدی.
از معدود نقاط قوت فیلم در ایجاد حس تعلیق حضور شخصیتی در دل داستان است که منشأ اثر است ولی هرگز دیده نمی‌شود.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *