بانیفیلم: در سالهای اخیر مسایل مختلفی برای سینمای ایران پیش آمده؛ برخی از آنها سلبی و تحکمیست و بخشی هم به واسطه شرایط گریزناپذیر، دامنگیر شده.
هجوم فیلمهای کمدی که تقریباً همگی از یک مدل ساختاری استفاده میکنند، یکی از آن وجوهیست که از سوی شرایط موجود و تصمیمهای شتابزده و غیرمنطقی مدیران دولتی وقت و فعلی سینمایی، عارض شده و به شکل مهوعی وجودشان را روی پرده سینماها، به نمایش میگذارند. این شیوه فیلمسازی که شکل دیگری از «فیلمفارسی»های دسته چندم سینمای سالهای گذشته است، شریان حیات تولید و اکران را دربست در اختیار گرفته و اجازه و مجالی برای اکران فیلمهای اجتماعی نمیدهد.
تصور اینکه فیلمسازی براساس این سبک مبتذل تا کجا ادامه خواهد داشت و پس از مستمعل و کلیشهای شدن عناصری مانند رقص هنرپیشههای مرد، شوخیهای بیادبانه، قصههای دمدستی و… با دستاویز قرار دادن چه عناصری ادامه حیات خواهد داد، از پرسشهاییست که زمان به آن پاسخ خواهد داد.
اگر در سینمای گذشته بازیگرانی مانند رضا بیکایمانوردی، نماد فیلمهای بازاری و کلیشهای بود و سالانه در شمار زیادی از فیلمها بازی میکرد، در این سالهای و به یمن شانس و اقبالی که سریال «پژمان» در اختیار فوتبالیست سابق پژمان جمشیدی قرار داد، او پای ثابت بخش بزرگی از فیلمهای کمدی بازاری شده است.
هرچند این بازیگر در گریزهایی، بازی در اندک فیلمهای سینمای جدی را تجربه کرده اما ساختار بازیهای او حتی با وجود حضور در سینمای اجتماعی، منطبق بر مولفههای دمدستی بازیگری فیلمهای کمدی بازاری است.
خیلی از تهیهکنندهها وجود پژمان جمشیدی را تضمینی برای فروش فیلمهای کمدیشان میدانند و همین اطمینان باعث شد، این فوتبالیست سابق «چشم و چراغ» سینمای کمدی بازاری شود و موقعیت خود را به عنوان نمادی از سینمای «سادهپسند» تثبیت کند.
چندی پیش محمدحسین فرحبخش که تهیهکننده «شهر هرت» یکی از فیلمهای کمدی با حضور پژمان جمشیدی بود، از تاثیر حضور او در فروش فیلمها نوشت و از این بازیگر قدردانی کرد.
صرف نظر از اینکه چه جایگاهی میتوان برای پژمان جمشیدی در ساختار سینمای ایران در نظر گرفت، اما به خاطر اینکه او نماد و مروجی برای اشاعه سری فیلمهای بازاری شده، باید نقش او در «پسرفت» سطح سلیقه تماشاگران مورد توجه قرار گیرد. این نقشآفرینی با اینکه به بهانه ایجاد رونق اقتصادی شاید برای بخش زیادی از تولیدکنندگان، اهمیتی نداشته باشد اما بیتوجهی به آن در حکم مرگ تدریجی سینما خواهد بود.
مجید میرفخرایی هنرمند سرشناس کشورمان
پس از شنیدن حرفهای محمدحسین فرحبخش درباره پژمان جمشیدی، دست به قلم شده و یادداشت طنزآمیزی در همین باره نوشته است. میرفخرایی همچنین اشاره کرده که نوشتهاش شاید باعث شود تا تئاتریها و سینماییهایی هم نظراتی در این باره ارایه دهند تا از نهادینه شدن «ابتذال» در سینمای ایران جلوگیری شود.
***
مجید میرفخرایی
جناب استانیسلاوسکی
درود فراوان
متاسفانه نه تنها مکتب شما بلکه دیگر مکاتب بازیگری دیگر کارایی چندانی ندارند. همین چند وقت قبل در یکی از جشنوارههای بینالمللی یک بازیگر در مصاحبه مطبوعاتی به پرسش خبرنگاری راجع به مکتب استانیسلاوسکی اینگونه پاسخ داد که معتقد به مکاتب بازیگری نیست و اصلاً این مکاتب را نمیشناسد!
در همین راستا در ایران خودمان هم، شاهد ارایه اینگونه نظرها هستیم.
بر اساس این نگرشها، پیشنهاد میشود دیگر تدریس شناخت مکاتب بازیگری در دانشکدههای هنری کنار گذاشته شود و برای پربار شدن صحنه سینما از وجود نابغههای دوران، دروس زیر تدریس شود:
۱ – تاریخچه فوتبال
۲- بدنسازی برای آمادهسازی بازی در زمین فوتبال
۳- تمرینات مرتب در زمین فوتبال با سرپرستی مربی مربوطه.
(تدریس واحدهای هنری ضروری نیست.)
در صورتیکه دانشجویان این واحدها را با موفقیت طی کنند امکان زیادی وجود دارد که در سریالها و فیلمهای سینمایی، تبدیل به بازیگری موفق و پولساز شود.
توجه: کیفیت هنری و فرهنگ غیر مبتذل در انتخاب نقش اهمیت ندارد.
جناب استاینسلاوسکی در حال حاضر این شرایط یک بازیگر موفق در سینمای ایران است.
با عذرخواهی از جنابعالی و بنیانگذاران دیگر مکاتب بازیگری از علاقمندان بازیگری خواهش میشود هرچه زودتر مراحل نامنویسی خود را در باشگاههای فوتبال انجام دهند!
موفق باشید.
بدون دیدگاه