یادداشت / جمشید پوراحمد
به محض جویا شدن از حال و روز خانم شهرزاد (کبری امین سعیدی‌) شاعر، بازیگر و کارگردان، با آقای داودی سردبیر بانی فیلم موضوع خانم شهرزاد را که هیچ وقت و تحت هیچ شرایطی برای هنرمندان کم نگذاشته و نمی‌گذارند و همیشه حامی بدون انتظار تشکر و قدردانی بوده و هستند مطرح کردم.
یادداشتی از روز و روزگار و چگونگی زندگی و اوضاع اسف‌بار خانم شهرزاد نوشتم و اشاره کردم که اگر فردین عزیز نفس می‌کشید، محال ممکن بود وضعیت خانم شهرزاد و شهرزادهای نوعی، این چنین باشد. یادداشت را برای بانی فیلم ارسال کردم و منتشر شد؛ دیدم و خواندم و گفتم: استاد داودی حقا که استادی برازنده شماست.
آقای داودی از نقش ژورنالیستی و کاردانی خود بهره‌مند و دقیقا یادداشت بنده را از آخر به اول منتشر کرده بودند «به نام فردین و به کام خانم شهرزاد…
به همین دلیل از یادداشت استقبال و چند تماس از وزارت ارشاد، کانون نویسنده‌ها و خارج از کشور برقرار شد و بنده آنچه را به حقیقت از خانم شهرزاد می‌دانستم خدمت‌شان عرض و تلفن آقای توکلی حامی خانم شهرزاد در سیرجان کرمان را به دوستان واگذار کردم، چندروزی گذشت، تا اینکه…؟!
وقتی یک آدم، خودش، خودش را قلقلک می‌دهد، مغزش درک می‌کند که این کار خودش است و از آن قلقلک، خنده‌اش نمی‌آید.
بی‌شعوری هم دقیقا مثل همین است! خیلی‌ها نمی‌فهمند که شعور ندارند.
اما در دنیای بی‌رحم، خانمان‌‌سوز و بی‌در و پیکر اجاره‌نشین‌های کشور اینستاگرام(!)، بسیار داریم که خودشان را قلقلک می‌دهند و می‌خندند!
متاسفانه در این دنیای غیرقابل باور و تصور «اینستاگرام»، همه فروشنده هستند… فروشنده شخصیت، خودفروشی، تن‌فروشی، فروش فرهنگ، اصالت، بی بندباری، زندگی و حتی رازفروشی!
این فروشندگان بسیار خلاقانه و شاعرانه هم می‌فروشند! یکی رباعیات خیام، دیگری وحشی بافقی و سعدی و فردوسی و دیگری هم گابریل گارسیا مارکز، فروغ فرخزاد و البته سهراب سپهری!
من زمان ساخت مستند داستان «فنگ شویی ذهن» در بند بند استان کرمان به ویژه سیرجان حضور داشتم؛ دوستان ارزشمند بسیاری برایم به جا مانده و قبل از پیگیری وضعیت خانم شهرزاد، از یاران آقای توکلی، مطلع بودم که خانم شهرزاد با مشکل بیماری زوال عقل یا همان آلزایمر و دیابت دست و پنجه نرم می کند. او با کمترین امکانات ممکن به زندگی درود می گوید.
می‌دانستم شده بود که برای اندک خرید به بقالی روستای محل اقامتش مراجعه و کارت بانکیش حتی پولی به اندازه پنجاه هزارتومان هم نداشت!! اما کاسب بامعرفت و اعتبار آقای توکلی و یارانش خانم شهرزاد را دست خالی نگذاشته و نمی‌گذارند.
به لطف و مرحمت آقای داودی یادداشت منتشر که قاتق نان خانم شهرزاد و امروز متاسفانه با حضور دنیای مجازی قاتل جانش شده.
اولین اشتباه را شاید آقای توکلی و یا فرد دیگری مرتکب شدند که با ساخت و انتشار ویدیویی از این هنرمند آن را در معرض نمایش گذاشتند!
ویدیوی نبایدی از چهره نباید دیگری از خانم شهرزاد… خانم شهرزاد در ویدیویی شماره کارت خود را اعلام و می گوید؛ پول‌های من، در این حساب است و شما هم به این حساب پول واریز کنید!
«فقط متاسفم» این ویدیو برای ما مصداق همان موضوع بیشعوری‌ست که عنوان کردم؛ یعنی سوءتفاهم، سوءباور، سوءتفکر و سوءحقیقت، از حقیقتی مطلق و انکارناپذیر.
بعد از انتشار خبر وضعیت خانم شهرزاد، ویدیوهای دیگری با نریشن‌های کذب و روایت‌های واهی و دروغ از این هنرمند جگرسوخته دیده می شود.
در برخی از ایستگاه‌های مترو ژاپن، علاوه بر پول بلیتی که از شما دریافت می کنند، درآمدی هم از میزان صبحانه، نهار و شامی که شما میل کردید کسب می‌کنند. می‌پرسید چطور؟ در ایستگاه‌های مترو ژاپن، جایی که شما از گیت رد می‌شوید، سطح زیرش را مواد پیزو الکتریک کار گذاشتند، که وقتی میلیون‌ها نفر در روز از این گیت‌ها عبور می‌کنند، هر کدام از این آدم‌ها به میزان کالری‌ای که مصرف کردند، توس این مواد پیزو الکتریک تولید الکتریسیته می کنند، در نتیجه برق ایستگاه از طریق حرکت آدم‌ها تامین می‌شود.
اما باید بپذسیم آیا برقی که توسط بازیگران در فضای اینستاگرام تولید و منتشر می‌شود، حتی می‌تواند به اندازه نور یک شمع، توالتی را روشن کند؟!

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *