رضا اسماعیلی میگوید که مدیران و مسئولان فرهنگی دولتهای بعد از انقلاب به خاطر نداشتن تحلیل واقعبینانه از حوزۀ فرهنگ، به جای اینکه «یار شاطر» باشند، «بار خاطر» بودهاند و راهبندان فرهنگی ایجاد کردهاند.
این شاعر در پاسخ به پرسش ایسنا دربارۀ آثار و چالشهای انتخاب مدیران برای مراکز و مؤسسههای دانشگاهی و دولتی فعال در زمینۀ ادبیات و زبان فارسی و اینکه آیا میتوان گفت شعر معاصر از منظر ضعفهای مدیریتی در مراکز ذیربط آسیب دیده، در قالب یادداشتی نوشته است: اجازه بدهید به سوالات شما در قالب یک یادداشت پاسخ بدهم، و با توجه به تعلق خاطری که به حوزۀ ادبیات دارم، دامنۀ بحث را به همین موضوع محدود کنم.
اگر بخواهم بدون تعارف بگویم، شعر و ادبیات در تمام دولتهای بعد از انقلاب مظلوم و مهجور بوده است. به رغم پیشینۀ هزاروصدسالۀ شعر و ادبیات در ایران، شعر در سالهای بعد از انقلاب همواره در حاشیه بوده و شاعران در عسرت و حسرت به سر بردهاند. اینکه امروز شاهد رویش نسلی از شاعران جشنوارهای هستیم، بیعلت نیست. شاعران جوان به ناگزیر و برای گذران زندگی تبدیل به شاعران جشنوارهای شدهاند. بسیاری از شاعران نسل اول انقلاب نیز در پیله فقر و تهیدستی، از بالندگی بازماندهاند و در غبار خاموشی و فراموشی روزگار میگذرانند. باور کنید این حق ادبیات نیست.
کشوری که فردوسی و مولانا و حافظ و سعدی دارد، باید شاعرانش را خیلی بیش از این تکریم کند. چرا باید کار به جایی بکشد که شاعر برای نان شب شعر بگوید؟ و با سیلی صورتش را سرخ کند؟
در حالی که اگر این جماعت نجیب – اصحاب قلم – از همان آغاز به جای قلمزدن، پادوی مغازهای در بازار بودند و یا حتی گِل لگد میکردند، امروز حال و روز بهتر و زندگی اقتصادی آبرومندتری داشتند. ولی از آنجا که اصحاب قلم، وارثان رسالت پیامبران الهی و امانتدار کلمه و کلام هستند، بهخاطر عزتنفس و مناعت طبع ذاتیشان، با درد خود میسوزند و میسازند و کلامی بر زبان نمیآورند. و این قصه پرغصه از زمان حضرت حافظ تا به امروز ادامه دارد. دلیل آن هم ظاهرا چیزی جز فرزانگی و فرهیختگی نیست، چنان که حافظ صریحاً گفته است:
«تو اهل فضلی و دانش، همین گناهت بس»!
امروز بسیاری از شاعران را میشناسم که برای گذران زندگی به کتابسازی رو آوردهاند. یعنی برای بیرون آمدن از چنبرۀ فقر و مطابق خواست این و آن کتاب چاپ میکنند. بسیاری از ناشران هم به چاپ کتاب به چشم یک تجارت نگاه میکنند. این امر در شرایط فعلی چاپ و نشر واقعیتی غیرقابل انکار است. چون ناشر به دنبال چاپ کتابی است که برگشت سرمایه داشته باشد و در بازار کتاب از سوی مخاطبان مورد استقبال قرار گیرد. البته در گذشته هم همینطور بوده است. در وانفسای هزینههای کمرشکن چاپ و نشر، بدیهی است ناشرانی که صرفاً به دنبال چاپ آثار فاخر ادبی و علمی باشند معدود و انگشت شمارند. از همین رو، به سمتوسوی «آنچه شما خواستهاید» حرکت میکنند. البته نویسندگان و شاعران شاخص و نامآور کمتر تن به «خودسانسوری» میدهند. این گروه از مؤلفان به خاطر وجههای که در جامعۀ ادبی کشور دارند، برای چاپ کتابهای خود حاضر نیستند تن به هر شرایطی بدهند و چوب حراج بر اعتبار و حیثیت ادبی خود بزنند. ولی شاعران و نویسندگان جوان و گمنام برای چاپ کتاب خود ناگزیرند به چنین شرایطی تن بدهند.
با توجه به اینکه انقلاب اسلامی – پیش و بیش از هر چیز – یک انقلاب فرهنگی است، انتظار میرفت که بعد از انقلاب سیاست تابعی از فرهنگ باشد، ولی امروز اوضاع کاملاً برعکس است، یعنی فرهنگ زیر سیطرۀ سیاست و سیاستمداران است. نشانۀ بارز آن هم این است که امروز به جای اصحاب فکر و فرهنگ، سیاستمداران بر صدر نشستهاند و قدر میبینند و اهالی فرهنگ – در بسیاری از موارد – حُکم سیاهی لشکر را دارند.
متأسفانه مدیران و مسئولان فرهنگی دولتهای بعد از انقلاب که همۀ آنها بلا استثناء آدمهای خوبی بوده و هستند! به خاطر نداشتن تحلیل واقعبینانه از حوزۀ فرهنگ، در طول چهلواندی سال گذشته به جای اینکه «یار شاطر» باشند، «بار خاطر» بودهاند! یعنی به جای اینکه راه باروری و بالندگی را برای اصحاب فکر و فرهنگ هموار کنند، راهبندان فرهنگی ایجاد کردهاند.
جان کلام آن که انتخاب مدیران فرهنگی باید ضابطهمندتر باشد. در کنار تعهد، توجه به تخصص ضرورت دارد. شایسته است مدیران متعهد کاربلد و متخصص در رأس مسئولیتهای فرهنگی و دانشگاهی قرار بگیرند. متأسفانه گاهی در انتصاب مدیران فرهنگی وزنۀ «روابط» بر «ضوابط» میچربد و دولت در چرخهای از ملاحظات و تعارفات به وضعیت «موجود» رضایت میدهد.
امیدوارم دولت جدید برای تحول فرهنگی و تکریم اهل قلم و اصحاب هنر و ادبیات، عزمی جدیتر داشته باشد و برای به صحنه آوردن آنان تلاش بیشتری کند – اینچنین باد.
بدون دیدگاه