نگاهی به فیلم «قهرمان» ساخته اصغر فرهادی

علیرضا غفاری

به‌ جای مقدمه:
بار معنایی واژهُ قهرمان در وهله نخست مترادف با ورزش و ورزشکاران است!
کمتر دیده یا شنیده‌ شده که برای یک نقاش، یک مجسمه‌ساز، یک موزیسین و… واژه قهرمان به کار گرفته شود، اما اصغر فرهادی را می‌توان قهرمان سینمای خودش دانست!
جایگاه و پایگاه ورزش قهرمانی عمدتاً در میادین جهانی است و المپیک بزرگ‌ترین آن‌هاست؛ ورزشکاران برای دستیابی به مدال المپیک بعد از گذراندن مراحل ابتدایی صعود حرفه‌ای در بازه زمانی ۴ ساله المپیک‌ها، سعی می‌کنند خود را به عالی‌ترین سطح آمادگی برسانند تا مدال المپیک را گردن آویز خود نمایند… و اما اگر بخت یارشان نباشد برای چند ثانیه کمتر یا عقب‌ماندن یا چند کیلوگرم وزنهُ اضافه و… آن را از دست می‌دهند…
در مقام مقایسه جشنواره‌های جهانی فیلم، آوردگاه‌های اولیه و اسکار المپیک سینماست و اصغر فرهادی حالا در بازه‌های زمانی مطلوب بهترین‌هایش را برای عرضه ارائه می‌کنند!
از این منظر قهرمان اصلی تازه‌ترین ساخته‌اش خود “فرهادی” است.
حالا که بحث ما در این مقال، بُن‌مایه‌ی ورزشی پیدا کرد می‌توان گفت دستیابی به یک زبان همه فهم، شگرد فرهادی است. هرچند که بهره‌برداری از رسانه‌های همراه هم را به‌ خوبی بلد است!!
متر و معیار زبان فرهادی پیچیده نیست اما سهل و ممتنع است؛ به‌ راحتی شنیده و دیده می‌شود آسان و قابل‌فهم است، اما برای دریافت معنای آن باید صبور و متفکر بود.
قهرمان معاصر فرهادی، مسیر ترقی خود را خوب بالا می‌آید (سکانس افتتاحیه، جایی‌که بخشی از تاریخ توسط مرمت‌کاران ترمیم می‌شود) اما در سرازیری سقوط ناخواسته، او مقهور آدم‌هایی است که نمی‌بیند!
فضای مجازی و دست‌وپنجه نرم کردن با این حریف قَدَر که نه رحم دارد و نه مرز می‌شناسد در روزگار معاصر خیلی سخت است.
آبرو، اعتبار، سابقه و همه عناصری که دیگران به آن مفتخر می‌شوند در کسری از ثانیه در دنیای مدرن، با تسلط خرابکارانه و شهوت سیری‌ناپذیر رسانه‌های مجازی به باد می‌رود!
فرهادی در لابه‌لای قصه از اندرزهای اجتماعی نیز غافل نمی‌شود و به سبک خود دروغ و دروغ‌گو را رسوا می‌کند (گفت‌وگوی دو زندانی در مورد اظهارات شخصیت اصلی که در مقابل رسانه‌ها به تمجید از زندانبانان می‌پردازد! نمونه ای از آن است).
برتولت برشت نمایشنامه‌نویس و شاعر بزرگ آلمانی گفته‌است اگر نشود در اثری خندید باید به آن اثر خندید!!
کاری که فرهادی آگاهانه و عمدی انجام می‌دهد. تسلط فضای تلخ ،کنجکاوی، انتظار، حیرت، دعوا و درگیری است!
او با خستی مثال‌زدنی، حتی برای لحظه‌ای تماشاگرش را مبهمان یک طنز یا لبخندی گذرا هم نمی‌کند. اما تا دلتان بخواهد از موسیفی به بهترین وجه و در جای مناسب استفاده می‌کند.
انتخاب شهر شیراز با سابقه‌ای درخشان در تاریخ، شاید ارجاعی باشد به قدمت و اصالت راستگویی و حقیقت.
گرد و غبار ناشی از اعتماد لحظه‌ای و گذرا و به تبع آن، جست وجو برای یافتن راهی جهت خروج از بن بست پیش آمده برای شخصیت اصلی داستان (با بازی به شدت باورپذیر امیر جدیدی) مرا یاد این جمله عمیق ابن سینا می‌اندازد که گفت: «اگر برای یک غلط، هزار دلیل بیاورید، می‌شود هزار و یک غلط!!»
آنجا که همه نزدیکان و آشنایان برای یاری رساندن به فرد و مشکل پیش آمده مثلا به کمک می‌آیند و همگی با هم و در یک تبانی آشکار، به شکلی آماتور، دروغ می‌گویند!!
…و این کل حکایت «قهرمان» است، هر چند که باز هم برای پایان‌بندی باید انتخاب فرهادی را بپذیریم و درهای بازِ ورودی ندامتگاه را راهی برای فرار نبینیم!!

 

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *