«جمالزاده نخستین نویسنده ایرانی است که با قصد و نیت آگاهانه صناعت داستاننویسی اروپایی را به کار گرفت، و از سنتهای کهن داستانسرایی در ایران نیز استفاده کرد و اولین داستانهای کوتاه فارسی را پدید آورد.»
محمدعلی جمالزاده زاده سال ۱۲۷۰ در اصفهان است. تحصیلات مقدماتی را در مکتبخانههای اصفهان آغاز کرد و در مدارس جدید تهران ادامه داد. حدود ۱۲ سال داشت که پدرش او را برای تحصیل به بیروت فرستاد؛ در بیروت چندین سال با ابراهیم پورداوود و مهدی ملکزاده، فرزند ملکالمتکلمین، همدوره بود.
پدر سیدمحمدعلی جمالزاده، سیدجمالالدین واعظ اصفهانی، مشهور به صدرالمحققین از خطیبان مشهور مشروطهخواه و متولد شهر همدان بود که سرنوشت تلخی داشت؛ محمدعلی شاه قاجار حکم قتل پدرش را صادر کرده بود که او در بروجرد گرفتار میشود و به دستور شاه لای جرز دیوار گذاشته شده، به قتل میرسد. محمدعلی در پس مرگ پدر از بیروت به مدرسه لازاریست فرانسه رفت و دیپلم حقوق گرفت. بعد به ایران آمد؛ اما پس از زمانی کوتاه، به ژنو بازگشت و تا پایان عمر در آنجا ماند.
جمالزاده در برلین کمیته ملیون را به همراه سیدحسن تقیزاده، علامه محمد قزوینی، ابرهیم پورداود، تربیت و چند تن دیگر تشکیل دادند و مجله کاوه را به راه انداختند. میتوان گفت نخستین مرحله از زندگی ادبی جمالزاده با درگیری در سیاست و روزنامهنگاری گذشت. این دوره مرحله تعیینکنندهای در زندگی حرفهای او بود. جمالزاده پیش از اینکه داستانهایش را منتشر کند، برای کاوه و چند نشریه دیگر، به نام خود یا با نام مستعار «شاهرخ»، مقاله مینوشت.
اولین داستان جمازاده از کجا شکل گرفت؟
او درباره نوشتن اولین داستانش «فارسی شکر است» گفته است: «چهارشنبه شبها دور هم جمع میشدند و به نوبت هر کس چیزی میخوانده تا اینکه نوبت به جوانترین عضو گروه، جمالزاده میرسد و او که نمیدانسته در جمع این انسانهای بزرگ چه بخواند اولین داستانش را نوشته، میخواند و در کمال ناباوریاش مطبوع طبع آنان قرار گرفته و از همان شب مهر نویسندگی بر سرنوشت او زده میشود».
اولین مجموعه از داستانهایش با عنوان «یکی بود یکی نبود» (برلین ۱۳۰۰/۱۹۲۱) منتشر شد. به گفته حسن میرعابدینی، انتشار «یکی بود یکی نبود» سبب شد که چماق تکفیر بر ضد نویسنده بلند شود، زیرا از این اثر نو «رایحه آزادی» استشمام شد. چنان که از مقدمه شاهکار برمیآید، هراس از واکنشهای مخالفان از مهمترین دلایلی است که او برای منتشر نکردن داستانهای خود در دوره رضاشاه برمیشمارد. اما پس از ۱۳۲۰ مجموعه داستانها و رمانهای خود را یکی پس از دیگری منتشر و در همه آنها از ناکامی تأثرآور انسانی پاکدل در مصاف با تعصب و کهنهاندیشی یاد میکند.
محمد شکرچیزاده، از اعضای هیئت امنای آثار جمالزاه معتقد است: انتشار آثار جمالزاده در آن دوره به بانگ خروس سحری تبدیل شد که کاروان خوابآلود ادبیات فارسی را بیدار کرد و اصرار داشت ادبیات باید بازتاب ادبیات عامه باشد و بعدا انعکاس واقعیت اجتماعی. امروز بعد از یک قرن از نگارش این کتاب ضرورت بازاندیشی در افکار جمالزاده وجود دارد.
چرا جمالزاده پدر داستانکوتاه فارسی است؟
حسن میرعابدینی در کتاب «صدسال داستاننویسی ایران» دلیل اینکه جمالزاده را پدر داستان کوتاه زبان فارسی میدانند مینویسد: «محمدعلی جمالزاده نخستین نویسنده ایرانی است که با قصد و نیت آگاهانه صناعت داستاننویسی اروپایی را به کار گرفت، و از سنتهای کهن داستانسرایی در ایران نیز استفاده کرد و اولین داستانهای کوتاه فارسی را پدید آورد؛ او آدمهای کاریکاتورمانند دهخدا را تا حد تیپهای داستانی ارتقا داد. اولین مجموعه داستان او «یکی بود یکی نبود» (۱۳۰۰) را سرآغاز ادبیات واقعگرای ایران دانستهاند. جمالزاده در هر داستان این مجموعه با نثری شیرین به تصویر یک تیپ اجتماعی پرداخت و کهنهپرستی و رخوت اجتماعی را با طنزی سرشار از غم توصیف کرد. جمالزاده میکوشد زبان داستان را به زبان محاوره نزدیک کند، اما اغلب گرفتار پرگویی میشود و نوشتههایش را به حد افراط از واژههای عامیانه انباشته میسازد. نثر جمالزاده هنوز کاملا داستانی نیست و تاثیر وعظ و خطابه بر آن آشکار است، یعنی نویسنده به جای توصیف درونی و بیطرفانه حوادث و آدمها، به توضیح و تفسیرهای پندآموز میپردازد.
داستان کوتاه جمالزاده برخلاف نویسندگان دوره مشروطه، نمیکوشد ادبیات تخیلی را در زیر پوشش داستانهای واقعی تحویل دهد، این آگاهی به جنبه هنری یا ادبیت محض اثر ادبی و ویژگی صرفا تخیلی آن، بیتردید حاکی از بلوغ و پختگی یک دوره ادبی است.
جمالزاده که میکوشید از راه مردمی کردن زبان با مردم ارتباط یابد، در داستانهای بعدی خود نتوانست به این آرمان وفادار بماند و با پیرایههایی که بر نثر خود بست از هدف اولیه دور شد.
جمالزاده در نخستین داستانهایش موفق میشود آوای مردمی را که زمزمهشان در شیهه اسبها و چکاچاک شمشیر سرداران رمانهای تاریخی و آه و نالههای اخلاقی راویان رمانهای اجتماعی اولیه گم شده بود، منعکس کند. او در دوره رضاشاه سکوت کرد و اثر دیگری منتشر نکرد.»
«گنج شایان»، «تاریخ روابط روس با ایران»، «پندنامه سعدی یا گلستان نیکبختی»، «قصه قصهها»، «بانگ نای»، «فرهنگ لغات عوامانه»، «طریقه نویسندگی و داستانسرایی»، «سرگذشت حاجیبابای اصفهانی»، «اندک آشنایی با حافظ»، «یکی بود، یکی نبود»، «سر و ته یه کرباس»، «دارالمجانین»، «زمین، ارباب، دهقان»، «صندوقچه اسرار»، «تلخ و شیرین»، «فارسی شکر است»، «راهآبنامه»، «قصههای کوتاه برای بچههای ریشدار»، «قصه ما به سر رسید»، «قلتشن دیوان» و «صحرای محشر» از جمله آثار محمدعلی جمالزاده هستند که ۱۷ آبانماه سال ۱۳۷۶ از دنیا رفت.
بدون دیدگاه