13:45

محمد ژیان هیچ چاره‌ای نداشت. باید بهانه‌ای آنچنان مهم سر هم می‌کرد تا برادرش رضا را از آن سوی دنیا به ایران بازگرداند. دل رضا ژیان برای مام میهن و اتفاقات آن بدجوری پر پر می‌زد اما جدایی از همسر و فرزند هم برای او هیچ آسان نبود. سرانجام محمد ژیان در نامه‌ای به برادرش نوشت که حمید جبلی به سرطان مبتلا شده و سخت در انتظار دیدار رضا ژیان، دوست دیرین خویش است. همدستی بعضی دیگر از دوستان مشترک با این توطئه دوستانه سبب شد که رضا ژیان بار سفر بربندد و راهی وطن شود.
به گزارش ایسنا، امروز ۲۷ بهمن ماه سالروز درگذشت رضا ژیان است. نسل ما او را با مجموعه‌هایی چون «محله بهداشت»، «محله برو بیا» و شاید «مثل‌آباد» و فیلم های سینمایی «مرد عوضی»، «مومیایی ۳» و «عشق فیلم» به یاد می‌آوریم. اما بزرگترهای‌مان خوب می‌دانند که او در بخشی از شاهکارهای نمایشی ایران روی صحنه رفته است.
رضا ژیان با بازی در نقش «جامه‌دار» در نمایش «خاطرات و کابوس‌های جامه‌دار از زندگی و قتل میرزا تقی خان فراهانی» با علی رفیعی همکاری کرده است.
او یکی از بازیگران فعال در کارگاه نمایش بوده و در بخشی از آثار به یاد ماندنی اسماعیل خلج که یکی از اعضای فعال کارگاه بوده، روی صحنه رفته است. تماشاگران تئاتر در دهه ۵۰ بازی او را در نمایش‌هایی همچون «حالت چطوره مش رحیم»، «گلدونه خانوم»، «صغری دلاک»، «پاتوق»، «جان نثار» بیژن مفید و غیره به یاد دارند.
تحولات سال‌های آغازین انقلاب که برای مدتی به توقف فعالیت‌های هنری منجر شد، رضا ژیان و همسرش زویا زاکاریان را هم پس از بی‌نتیجه ماندن بعضی از طرح‌هایشان در تلویزیون، بتا توقف فعالیت‌هایشان مواجه کرد. زویا زاکاریان دستی هم در ترانه‌سرایی داشت اما این کار هم در آن مقطع تعطیل شده بود و خوانندگانی که او با آنان همکاری می‌کرد، از ایران رفته بودند. همین شرایط سببب‌ساز مهاجرت ناخواسته این زوج هنری به همراه فرزندشان به خارج از کشور شد. اما مدتی بعد دلتنگی‌ها آغاز شد و از سوی دیگر فضای کار هنری در ایران هم تغییر کرده بود. التهابات اول انقلاب به آرامش رسیده بود و حالا هنرمندان شناخته‎شده کشور دست به کار خلق آثار تازه‌ای بودند. رضا ژیان هم مشتاق شنیدن خبرهای ایران بود و هر بار وسوسه بازگشت بدجوری به جانش می‌نشست، تا آنکه دروغی که برادرش درباره حمید جبلی سر هم کرد، او را با همه عشقی که به همسر و فرزندش داشت، به میهن بازگرداند.
با هم خاطره ورود او را به ایران که به قلم حمید جبلی در مقدمه کتاب «دوستان با محبت» نوشته شده است، می‌خوانیم:
«پشت شیشه‌های انتظار فرودگاه مهر آباد ایستاده بودیم.
بالاخره رضای عزیزمان پیدا شد. موهایش کمی سفید شده بود. چهره‌اش پر از اضطراب و نگرانی بود. همه جا را نگاه می‌کرد، جز ما که منتظرش بودیم. همه با هم دست تکان دادیم. صدایش کردیم. بالاخره ما را دید و انگار بعد از ۱۲ سال دوباره لبخند زد. شاید فکرش را نمی‌کرد همه دوستان و عزیزانش ۱۲ سال است اینجا ایستاده‌اند تا او برگردد.
من چند سالی بود که بازی نمی‌کردم. نویسنده شده بودم. اول به چند اسم دیگر و بعد به اسم خودم. رضا نگران بود که فراموش شده باشد. طرحی برای یک فیلم سینمایی داشتم که آن را برای سریال تغییر دادم و شد قسمت «جمعه» در سریال «تهران ۱۱ ». رضای عزیز کم کم قبول کرد غیر از «مثل‌آباد» کارهای دیگری هم می‌شود کرد. یک نوار وی اچ اس با خود آورده بود، فیلمی آمریکایی به نام «پسران آفتاب» که از نمایشی به همین نام اقتباس شده بود، نوشته نیل سایمون. گفت: دوست دارم تو این فیلم را ببینی و آداپته کنی (به شکل ایرانی دربیاوری). گفتم: اگر فیلم را ببینم، تحت تاثیر آن قرار می‌گیرم. در چند جمله قصه‌اش را بگو؛ دو بازیگر قدیمی که حالا پیر شده‌اند و غیر از خاطرات گذشته چیزی ندارند.
معلوم بود که این دو نقش را من و اکبر عبدی نازنین قرار بود بازی کنیم.
کار نوشته شد: «دوستان بامحبت». اجرایی موفق داشت و شاید باشکوه. تا جایی که می‌شد، سعی کردیم متن را به واقعیت نزدیک کنیم و به حال و هوای لاله‌زار برسانیم که زمانی جدی و پررونق بود. از خیلی‌ها کمک گرفتیم، از جمله مرحوم حمید قنبری و مرتضی احمدی.
رضای عزیز ما فیلم بازی کرد. سریال بازی کرد. ولی همچنان عشق تئاتر بود. نمایش «عشق روی خرپشته» را با هم کار کردیم و بعد سریال زیربازارچه را برایش نوشتم. به من می‌گفت: «تو مرا یاد نمایشنامه‌نویس‌های قدیم می‌اندازی، چقدر خوب می‌فهمی چه می‌خواهم و با هم چندین طرح برای نمایش نوشتیم که رضا و طرح‌ها را باد تا بهشت با خودش برد و ما تنها ماندیم.»

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *