المیرا ندایی
در فرار از قالبهایِ کهنه در صنعتِ هنرِ سرگرمی، که چندین دهه صرفأ بر اساسِ سیاستگذاریهایِ برنامه سازانِ رادیو و تلویزیون ملی و با در نظر گرفتنِ اقتضائات بومی طراحی و اجرا میشدند، تماشاگران در سالهای اخیر به پلتفرمهای شبکهی خانگی پناه آورده اند: بستری دیجیتال و ‘شبه فرهنگی’. ویترینی پر رزق و برق که تقدمِ ‘سرمایه’ بر ‘فرهنگ و هنر’ را به وضوح به تصویر میکشد و در حوزهی ‘عوامگرایی’ و جذب مخاطبانی که از حقوقِ معنوی خود غافل هستند، تا امروز عملکردی نسبتأ درخشان داشتهاند.
یکی از نمونههای بارزِ پشت کردن به محتوای فاخر و تأثیر گذار در این پلتفرم ها، هجوم تعدادِ قابلِ توجیه «رئالیتی شو»هاییست که از ایده تا اجرا از شوهای خارجی الهام گرفتهاند، با این تفاوت فاحش که تا به امروز، اوجِ خلاقیت و ایده پردازیِ این قبیل آثار، تبدیلِ «واقعیت گرایی» به «واقعیت نمایی» بوده است.
در این میان شاید خالی از لطف نباشد تا به تلاشِ مذبوحانهی احسان علیخانی در برندسازی به سبکِ «جوکر» اشاره شود.
این رئالیتی شو بر اساسِ استانداردهای جهانی در صنعتِ سرگرمی، کوچکترین بهره ای از هوش، خلاقیت و فراست نبرده، و در ژانری قدم گذاشته است که از نوک تیز هرماش تا کف آن، همهی دستاندرکارانش، -بدونِ استثنأ- یا کاملا با این ژانر بیگانهاند یا آشناییشان ریشه در حضوری کمرنگ در آثار کمدی سالهای دور دارد.
در تولیدِ آثار و مجموعههای کمدی، این مهم که مقولهی طنز، مقولهایست حساس که نیازمندِ به کار بستنِ ظرافتهایی خاص از جنسِ هنرِ طنزپردازیست، میبایست به گونهای حرفهای لحاظ شود.
غنایِ این ژانر در گروی داشتنِ شناختی جامع از جامعه در قالبهای روانشناسی و جامعه شناسی است. هنرمندِ طنزپرداز با نگاهی انتقادی به تلخیهای روزگار، به دغدغهها و معضلاتِ یک فرد یا قشری خاص از جامعه میپردازد.
بدیهیست که اگر سازندگان آثار کمدی قادر به تشخیصِ مرز باریک بینِ طنز، هجو و لودگی نباشند، این ژانر به راحتی به ورطهی ابتذال کشیده خواهد شد.
آنچه علیخانی تاکنون در «جوکر» به تصویر کشیده، «واقعیت نمایی»ست. سیاستِ او در نگاهی اجمالی، عوامگرایانه و متکی بر متلکگویی، تکهپرانیهای سخیفِ خیابانی، دیالوگهای دو پهلو و نسنجیده، فاصله گرفتن از اخلاقیات، کنشها و واکنشهای نامتعارف، ادبیاتِ کلامی نامرغوب، و اکتها و سکناتِ مبتذلیست که توسط گروهی نابازیگر بر اساسِ سناریویی از پیش نوشته شده به نمایش درمیآیند. آنچه در ظاهر مسلم به نظر میآید این نکتهی بارز است که خلقِ یک اثر کمدی منحصر بفرد و متبحرانه که پایبند به جزئیات و ریزهکاریهای این ژانر باشد، از ابتدا در دستورِ کارِ علیخانی وجود نداشته.
نادیده گرفتنِ عملکردِ احسان علیخانی به عنوانِ چهرهای شناخته شده و تحصیل کرده که کارنامهی هنری نسبتأ موفق و درخشانی دارد، بدونِ شک به دور از انصاف است؛ هرچند که سودای برندسازی در این چند سال اخیر، او را واداشته است تا در قدمِ دوم، به بهانهی بیشتر دیده شدنِ بانوان، رفع تبعیض جنسیتی و اثبات توانمندیهای آنها در حوزهی طنز، بر «تابو شکنی» ژاصرار ورزیده و موفق به تولیدِ جوکر با حضور بانوان شود. رویکردی شتابزده مبتنی بر طرحی نابخردانه که عمدتأ با استقبال فمنیستها مواجه شده است.
این واقعیت که علیخانی تاکنون تجربهای در ژانر کمدی نداشته است و حتی در بداهه پردازی از قریحهی ذاتی لازم برخوردار نیست، آیا اثباتی بر بی در و پیکر بودنِ پلتفرمها نیست؟ دعوت از بازیگرانِ متوسط و غیرحرفهای که تنها نامِ بازیگر را یدک میکشند، تاریخ انقضا دارند، دائمأ در حالِ کوچ از پلتفرمی به پلتفرم دیگر هستند و منتهای طنازیشان شکلک درآوردن، ادا و اطوار، عشوهگری، خودنمایی و به سخره گرفتن زنانِ هنرمند و نامدارِ ایرانی بوده است. نمایشی سخیف که گویا در خدمتِ اثباتِ ضعف های بنیادین بر پیکره ی صنعت سینمای ایران است، سینمایی که از «تماشاخانه» تبدیل به «تجارتخانه»ای برای تعدادی انگشت شمار شده است.
جوکر بانوان، اتفاقی را رقم زد که نتیجهاش لکهای سیاه بر کارنامهی هنری علیخانی بوده است.
در غیاب زنانِ متعهد، موفق و هنرمندِ ایرانی که روزگاری با وجودِ تمام محدودیتها و خط قرمزها، با شهامت در آثار کمدی درخشیدند و به منظورِ خلقِ آثاری فاخر از تمام پتانسیلهای هنری خود بهره جستند، حضورِ سفارشیها و فرمایشیها در قامتِ مهمانانی بی هنر، با اکتهایی به غایت تصنعی و نگاهی مادی گرایانه به مقولهی هنرهای نمایشی در رئالیتیشوهای شبکهی خانگی، چندان تعجب برانگیز نیست.
دلقک بازی در فضایی التماسی که از پیش تعیین شده، تمام چیزیست که این نابلدان در چنته دارند تا از مخاطبِ عام خنده بگیرند.
به راستی، برای تبدیل شدن به یک کمدینِ زنِ موفق، راهی جز قربانی کردنِ شأن و منزلت زنانه وجود ندارد؟ شاید واژه ی «آرتیست» در کشورِ ما نیازمندِ تعبیر و تفسیری دقیقتر و عمیقتر است.
۱۴۰۳/۰۷/۲۰
بدون دیدگاه