«مهمترین گلهای که داشت این بود که چرا سیاه مینویسیم و نومیدانه. باور داشت که نسل جوان باید پر از شادابی و امید و روشنی باشد.»
به گزارش ایسنا، زهرا محمدی عضو هیات علمی گروه زبان و ادبیات روسی دانشگاه تهران در پی درگذشت محمدعلی اسلامی ندوشن، نویسنده، شاعر، پژوهشگر، مترجم و استاد زبان و ادبیات فارسی، در یادداشتی نوشته است:
«مهر ۷۶ وارد دانشگاه تهران شدم و ساکن کوی دانشگاه. دکتر محمدکاظم کوهی و آقای علی غیاثی ندوشن، بهترین فضا را برای فعالیت فرهنگی دانشجویان در کوی دانشگاه تهران فراهم کرده بودند. پخش فیلم هفتگی، شب شعرهای پیوسته با حضور شاعران بزرگی چون قیصر امینپور، عبدالجبار کاکایی، بهروز یاسمی و …. حتی فریدون مشیری که نتوانست بیاید، ما را در خانهاش در توانیر به گرمی به حضور پذیرفت و هنوز شیرینی آن دیدار در کام همه ما که حاضر بودیم باقی مانده است.
برگزاری هفتههای فرهنگی استانهای ایران با حضور بهترین گروههای موسیقی و رقص محلی و حضور دلسوزانه نویسندگان و شاعران و بزرگان هر شهر در این هفتهها نقطه اوج حرکت فرهنگی جمعی دانشجویان دانشگاه تهران بود. میرجلالالدین کزازی، کیخسرو پورناظری، قطبالدین صادقی، سیدجعفر شهیدی، جمشید عندلیبی و بسیاری بزرگان دیگر در برنامههای هفته فرهنگی یا سخنرانی و اجرای برنامه داشتند یا برای بازدید و حمایت از دانشجویان به نمایشگاهها میآمدند. علیاشرف درویشیان نیز ما را به دفتر کارش دعوت کرد.
سال ۷۹ اتفاق مهمی برای من رقم خورد. آقای غیاثی ندوشن اطلاع دادند که دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن به مرکز فرهنگی کوی دختران خواهند آمد. تا آن زمان فقط «آواها و ایماها»یش را خوانده بودم و حالا فرصتی دست داده بود تا صاحب این قلم شگفتانگیز را بشناسم. مردی استوار، خوشسیما، خوشپوش و خوشبیان با فروتنی بیمانندش از پلههای مرکز فرهنگی خوابگاه دختران که در زیرزمین یکی از ساختمانها قرار داشت، پایین آمد و چند ساعت را در کنار ما سپری کرد. صبورانه به نوشتههای ما – که امروز به نظرم چقدر کودکانه میآید – گوش داد و به هر کداممان توضیحاتی داد و راهنماییهایی کرد و بعد ما میهمان اندیشه روشنش شدیم. مهمترین گلهای که داشت این بود که چرا سیاه مینویسیم و نومیدانه. باور داشت که نسل جوان باید پر از شادابی و امید و روشنی باشد. به ما اطمینان داد که ایران با پیشینه پرفراز و نشیبش ثابت کرده که جاودانه خواهد بود و اگر ما امیدوارانه گام برداریم بر این جاودانگی اثر خواهیم گذاشت.
غزلی را که برایش خواندم تحسین کرد.
من سنگ نیستم ولی از کوه زادهام
فرزند ایستادگیام، کوهزادهام
چشمان بی ریای مرا خوب بنگرید
تایید میکنند چه اندازه سادهام
من خسرو زمانم و داغی همیشگی
بر زاگرس، به هیئت طاقی نهادهام
چون بیستون عشق، سترگ و صبور و سخت
در تندباد حادثهها ایستادهام
سرشارم از غرور نیاکان عاشقم
در دامنی مقدس و بیباک زادهام
شهر شگفت من که همیشه به خاطرت
آواره تداوم بی حد جادهام
سوگند میخورم که دوباره بسازمت
این را به دستهای خودم قول دادهام
طاقت ندارم از تو بگویم و بشکند
بغضی که هیچگاه امانش ندادهام
من سنگ نیستم، ولی از کوه زادهام
فرزند ایستادگیام، کوهزادهام
گمان میکنم در عصری که از هر سو زمزمه «رخت بربستن از این خاک غریب» به گوش میرسد و نومیدی از اصلاح نابسامانیها، بیش از همیشه به محمدعلی اسلامی ندوشن نیاز داریم و به اینکه «ایران را از یاد نبریم».
بدون دیدگاه