«عبدالرزاق گرونا» برنده نوبل ادبیات در گفتوگویی از لذت ملاقات با خوانندگان جدید و اینکه چرا درباره «مهربانیهای غیرمنتظره» مینویسد، صحبت کرد.
به گزارش ایسنا، «عبدالرزاق گورنا» نویسنده اهل تانزانیا که پس از سالها توانست به عنوان چهرهای از یک کشور آفریقایی در سال ۲۰۲۱ میلادی برنده نوبل ادبیات شود در گفتوگویی با «نیویورکتایمز» از کتابهای موردعلاقه و نگارش رمان جدید پس از دریافت جایزه نوبل سخن گفت. در ادامه بخشی از این گفتوگو را میخوانید:
چه کتابهایی روی میز کنار تختتان هستند؟
«سولنوئید» نوشته «میرچا کارتارسکو»(Mircea Cartarescu)،«کاروان» نوشته «بیاتا اوموبیهیی مایریسه»(Beata Umubyeyi Mairisse) و «بازنگری» به قلم «خوان گابریل واسکس».
چطور کتابهایتان را مرتب میکنید؟
کتابهای هر نویسنده را کنار هم میگذارم. اینکه چه کتابهایی همسایه هم میشوند، گاهی اتفاقی است، اگرچه معمولاً کتابهای مجاور تاحدوی مرتبط هستند.
تجربهٔ ایدهآلتان از مطالعه را توصیف کنید (چه زمانی، کجا، چه چیزی، چگونه).
معمولاً بعدازظهرها، پس از اینکه بخش اول روز را به نوشتن یا کارهای روزمره پرداختهام. بعد برای چند ساعت، میتوان با لذت و بیشتر وقتها بدون حواسپرتی، مطالعه کرد.
در کودکی چطور مطالعه میکردید؟
والدینم اهل مطالعه نبودند، بنابراین مطالعه اولیهام همان چیزهایی بود که در مدرسه ارائه میشد. وقتی بزرگتر شدیم، راههایی برای دسترسی به کتابهای دیگر پیدا کردیم و آنها بین ما دست به دست میشدند و گاهی هیجان زیادی ایجاد میکردند. زمانی را که کتاب «عاشق لیدی چترلی» دست به دست میشد به یاد دارم، گرچه گمان میکنم بیشتر ما خیلی چیزی از آن نفهمیدیم. بعدها که بهعنوان دانشجو خواندمش، برایم کاملاً جدید بود. بیشتر کتابهایی که میخواندیم فراموششدنی بودند، اگرچه چندتاییشان همچون «دن آرام»، «جنایت و مکافات» و «به دور از هیاهوی خلق» که اولین رمان «توماس هاردی» بود که البته به انگیزهٔ فیلم زیبایی با بازی جولی کریستی، آلن بیتس و ترنس استمپ، خواندم، برایم ماندگار شدند.
آیا تا حالا بابت خواندن کتابی دچار دردسر شدهاید؟
نه، هرگز.
بهترین کتابی که تا به حال بهعنوان هدیه دریافت کردهاید چه بوده؟
حدوداً ۱۲ سالم بود که جایزهای در مدرسه گرفتم و کتابی بهم دادند. یک کتاب بزرگ و قطور، چیزی شبیه یک دایرهالمعارف مصور، با داستانهایی دربارهٔ ملتهای مختلف جهان، ظاهرشان، لباسهایی که میپوشیدند، خانههایشان، و حتی یونیفورم پلیسهایشان. آن کتاب را بارها خواندم.
جالبترین چیزی که اخیراً از یک کتاب یاد گرفتهاید چه بوده؟
تاریخچهٔ زندگی و اهمیت فرهنگی «رخکرکس آند».
کتابهایی که از نظر احساسی شما را درگیر میکنند ترجیح میدهید یا از نظر فکری؟
کتابهایی را ترجیح میدهم که بهشکل هوشمندانهای مرا درگیر کنند، صرفنظر از محتوایشان.
آیا پس از دریافت جایزه نوبل فشار بیشتری برای نوشتن رمان جدید ایجاد شد؟
نه، فشار فقط در پیدا کردن وقت بود. وقتی جایزه اعلام شد، کمی در نوشتن «سرقت» جلو رفته بودم، اما برای مدتی طولانی ممکن نبود زمان یا سکوت لازم برای نوشتن ادامهاش را پیدا کنم. ترجیح میدهم با فراغ بال بنویسم، بنابراین باید کمی صبر میکردم. بعد توانستم فضا ایجاد کنم و ادامه دهم، بدون هیچ حس فشاری.
آیا این کتابی بود که ممکن بود پیش از نوبل هم بنویسید؟
فکر میکنم بله.
از مخاطبان جدیدی که به لطف نوبل با آثارتان آشنا شدند چه آموختید؟
دیدار و شنیدن از مخاطبان جدید لذت بسیار داشت. دیدار با مخاطبانی که از قبل همراه من بودند ولی از حضورشان خبر نداشتم هم فوقالعاده بود. سخاوت و شور هر دو گروه شگفتانگیز و پیشبینینشده بود.
با توجه به ترجمه شدن برخی از آثارتان به زبان سواحلی، از مخاطبان شرق آفریقا چه بازخوردی دریافت کردهاید؟
به نظر خوشحال میآیند، و البته من هم همینطور.
شما در مصاحبهها گفتهاید که نوشتن درباره «مهربانیهای غیرمنتظره»، حتی در شرایط سخت، برایتان اهمیت دارد. چرا؟ چون این کار به ما اطمینان میدهد که انسانیتِ مشترک داریم، و البته چون ممکن است اندکی رهایی از سختیهایی که با آن دستوپنجه نرم میکنیم، به همراه داشته باشد. و چون غیرمنتظره است، شیرینیاش بیشتر است.
ناشر آمریکاییتان در جلد کتابهای شما از نقاشیهای «لوبینا هیمید»(Lubaina Himid) استفاده کرده است. آیا از پیش با آثار او آشنا بودید؟ از این جلدها چه چیزی خوشتان میآید؟
پیشتر با آثار او آشنا بودم، و کمی هم درباره تجربهاش از «زنگبار» میدانستم. از رنگهایش خوشم میآید و از بذلهگوییای که در نحوه نشستن و آمیختنِ شخصیتهایش دیده میشود.
آخرین کتابی که باعث شد بخندید، چه بود؟
«جیمز» نوشته «پرسیوال اورت».
آخرین کتابی که شما را خشمگین کرد؟
ترجیح میدهم نگویم.
بدون دیدگاه