درگذشت ناگهانی حمیدرضا مرادی که در دوران نوجوانی در چند فیلم سینمایی بازی کرده بود، بار دیگر یاد کسانی را زنده کرد که در دوران کودکی پا به سینما گذاشتند اما در بزرگسالی نه تنها از سینما دور شدند بلکه برخی از آن‌ها سرنوشت‌ متفاوت و تلخی را هم تجربه کردند.

به گزارش ایسنا، در طول سال‌هایی که سینمای کودک و نوجوان رونق داشت کودکانی مقابل دوربین فیلمسازان رفتند که گاه با بیانی شیرین و چهره‌ای نمکین یا با استعدادی ویژه پای ثابت فیلم‌های آن دوران شدند اما از میان آن بچه‌ها فقط تعداد اندکی در نوجوانی و بزرگسالی در سینما ماندند و توانستند جایی برای خود حفظ کنند در حالی که مسیر زندگی بقیه به گونه‌ای پیش رفت که از سینما برای آنها فقط قاب عکس و خاطراتش باقی ماند.


حمیدرضا مرادی هم که در سن ۴۵ سالگی براثر ایست قلبی و بدون هیچ مشکل قبلی، چند روز قبل از دنیا رفت، یکی از همین بازیگران قدیمی است که در کودکی و نوجوانی در فیلم‌هایی همچون «سفر جادویی» ساخته ابوالحسن داودی، «پاتال و آرزوهای کوچک» مسعود کرامتی و «مدرسه پیرمردها» به کارگردانی سیدعلی سجادی حسینی بازی کرده بود.
اگرچه او در سال‌های جوانی زندگی‌اش به طور کامل از سینما دور نشده بود ولی دیگر مثل دوران کودکی بازیگری نکرد.
خواهرش، محبوبه مرادی که از مرگ ناگهانی برادرش بسیار متأثر است، به ایسنا می‌گوید:‌ برادرم فعالیت چندانی در سینما نداشت ولی تا وقتی خانم طائرپور بود؛ کارهایی را انجام می‌داد. خانم طائرپور حمیدرضا را خیلی دوست داشت و همیشه هوای او را داشت؛ خدا رحمتش کند چقدر جایش خالی است.

اگرچه حمیدرضا مرادی براثر ایست قبلی از دنیا رفت، اما بازنشر خاطراتی از فیلم‌های کودک و نوجوان دهه ۷۰ پس از درگذشت او، یادآور سرنوشت دیگر بچه‌هایی شد که در بسیاری از فیلم‌های مطرح سینمای کودک و نوجوان بازی کرده بودند ولی دیگر هیچ خبری از آن‌ها نیست بویژه آنکه برخی از آن‌ها بخاطر این دوری آسیب‌هایی را متحمل شدند.

یک نمونه مهم این ماجرا فرخ هاشمیان است که در فیلم «بچه‌های آسمان» مجید مجیدی بازی کرد و حتی تصویرش در کتاب درسی مدارس آن سال‌ها چاپ شد. او سال‌ها بعد از بی‌مهری سینما چنان گله‌مند بود که حتی دوست نداشت کسی بداند بازیگر فیلمی بوده است. با این حال تجربه‌های دیگری را هم توانست در این زمینه داشته باشد از جمله سریال «کیمیا».

بیشتر بخوانید:

علی «بچه‌های آسمان» همچنان «کتونی» می‌پوشد و بغض می‌کند

پگاه آهنگرانی از آن دسته بازیگرانی است که در نوجوانی وارد سینما شد ولی شرایط متفاوتی داشت. او در سال ۱۳۹۲ در یک نشست تخصصی با موضوع «آسیب‌شناسی انتخاب بازیگر سینمای کودک» درباره تجربیات بازیگری‌اش در سال‌های نوجوانی عنوان کرده بود: ۱۴ ساله بودم که در «دختری با کفش‌های کتانی» بازی کردم. من آن موقع کار موسیقی می‌کردم و شانسی وارد سینما شدم. به نظرم بازیگری مانند موجی است که اگر درست انتخاب نکنی آسیب می‌بینی. در واقع، پس از بازی در یک فیلم، نوجوان وارد دنیایی از شهرت می‌شود و به نوعی بازیگرانی را الگوی خود قرار می‌دهد که ممکن است روزی خودش را در آن جایگاه ببیند. فکر می‌کنم مهمترین بخش ماجرا این است که بعد از شهرت چه اتفاقی برای کودک بازیگر می‌افتد. البته در این زمینه نوع برخورد کارگردان هم با بازیگر مهم است. به عنوان مثال نابازیگرهای کودک آقای مجیدی آینده‌ای نداشتند اما آقای رسول صدرعاملی از من، ترانه علیدوستی و آیدا محمدخانی حمایت کرد.

این مسئله از سوی فیلمسازان سینمای کودک هم مورد توجه بوده است. مرضیه برومند که سال‌ها تجربه کار کردن با کودکان را در فیلم‌ها و سریال‌های خود داشته همیشه تاکید می‌کند، «هر کدام از بچه‌هایی که وارد عرصه بازیگری می‌شوند باید توسط گروه فیلمساز و همینطور خانواده مراقبت شوند تا زندگی آینده آن‌ها آسیبی نبیند.»

این کارگردان که در بسیاری از آثارش از جمله «مربای شیرین»، «الو الو من جوجوام» و «قصه‌های تا به تا» کودکان و نوجوانان مختلفی بازی کرده‌اند، پیش‌تر به ایسنا گفته بود: کودکانی که در فیلمی بازی می‌کنند معمولا دو دسته هستند؛ دسته نخست آن‌هایی که حرفه‌شان بازیگری است و برای این کار تعلیم دیده‌اند، یعنی ممکن است به طور اتفاقی در یک فیلم بازی کرده و بعد آن را ادامه داده باشند. الان در این بخش حتی آموزشگاه‌های کودک هم داریم که البته من اصلا قبول ندارم. برخی از این آموزشگاه‌ها بازیگریِ کودک را تعلیم می‌دهند و در عین حال جایی هم هستند که بچه‌ها را به پروژه‌ها معرفی می‌کنند. دسته دیگر هم بچه‌هایی هستند که انتخاب می‌شوند تا نقش خودشان را بازی کنند، مثل آن‌هایی که از کانون اصلاح و تربیت یا در خیابان پیدا و انتخاب می‌شوند تا نقشی مشابه خود را بازی کنند. در چنین مواردی وقتی یک نقش دستفروش در فیلم وجود دارد، کودکی دستفروش را پیدا می‌کنند تا او نقش خودش را بازی کند نه اینکه بچه‌ای را بیاورند تا او را در نقش دستفروش نشان دهند، اما نکته مهم این است که هر دو گروه در معرض آسیب قرار دارند.

برومند توضیح داده بود:‌ در گروه نخست به نوعی کار کشیدن از بچه‌ها را می‌بینیم یعنی آن‌ها هم به شکلی کودکان کار محسوب می‌شوند، چون خیلی زود وارد فضای حرفه‌ای می‌شوند و از درس و استراحت و تغذیه‌شان خیلی مراقبت نمی‌شود. این‌ها معمولاً خیلی فرصت مدرسه رفتن ندارند چرا که بیشتر سر کار هستند و پدر و مادرهایشان معمولا از بچه‌ها بهره کشی می‌کنند. این والدین که بچه‌هایشان خیلی اتفاقی وارد کار شده‌اند حالا مرتب پیگیر هستند، قراردادهای آن‌چنانی می‌بندند، پول‌های آنچنانی‌تر طلب می‌کنند و قرار حضور جلسه‌ای یا ماهانه برای بچه‌ها معین می‌کنند تا هر روز بچه‌های خود را سر یک فیلم یا سریال ببرند. این‌ها بچه‌هایی هستند که اگرچه به طور حرفه‌ای بازیگری می‌کنند اما مواردی بوده که بعضی از پدر و مادرها بدهی‌های زندگی خود را با پولی که از بازیگری بچه‌ها به دست آوردند تسویه کردند و با وجود اینکه دوست نداشتن یا حتی انزجار از بازیگری در بچه دیده می‌شد، اما آن‌ها را برای ادامه کار می‌آوردند تا کمی اوضاع زندگی‌شان بهتر شود و بعد کار را متوقف کنند.

وی با اشاره به اینکه خیلی وقت‌ها در میان بزرگسالان هم نابازیگرهایی بوده که با یک نقش گُل کرده و اوج گرفته‌اند، ادامه داد:‌ موفقیت و شرایط کاری این نابازیگرها با بچه‌ها کاملا فرق دارد، بویژه بچه‌هایی که از دسته دوم باشند یعنی آن‌هایی که نقش خودشان را بازی می‌کنند. این بچه‌ها معمولاً سرنوشت خیلی غم‌انگیزی دارند چون از فضای گمنام بودن و پر از محدودیت و حتی ناراحت‌کننده‌ی قبلی ناگهان سر از جشنواره در می‌آورند. یادم می‌آید در یک از فیلم‌هایم، کودکی داشتیم که از کانون اصلاح و تربیت آمده بود و در فیلم آنقدر خوب بازی می‌کرد که توجه همه را جلب کرده بود و در جشنواره هم دیده شد. خیلی هم برایش دل می‌سوزاندند. ما در آن مقطع خیلی تلاش کردیم هوای او را داشته باشیم چون به هر حال زندگی او تحت تاثیر قرار گرفته بود، اما با این وجود نتوانست در این مسیر کار خود را ادامه دهد آن هم به این دلیل که معمولا این بچه‌ها بخاطر بازی کردن در نقش خودشان وارد این کار می‌شوند.

برومند یاداور شد: در بین این بچه‌ها فقط یک نفر را به یاد می‌آورم که توانست موفق باشد، آن هم حسین سلیمانی بازیگر فیلم «مهر مادری» بود که قطعاً به دلیل مراقبت‌هایی بود که خانم معتمدآریا و مهدی کریمی (تهیه‌کننده) از او انجام دادند. او شرایط زندگی خاصی داشت اما توانست گلیم خود را بیرون بکشد و زندگی‌اش را ارتقا دهد. این مورد نشان می‌دهد کسانی که یک کودک را وارد این عرصه می‌کنند در قبال او مسئول هستند چون تناقض و پارادوکسی که برای کودک نسبت به زندگی قبل و بعد از بازیگری پیش می‌آید ممکن است روح و روان زندگی او را در آینده بسیار تحت تأثیر قرار دهد و آسیب‌زا باشد، به ویژه آنکه بسیاری از این بچه‌ها وقتی بزرگ می‌شوند دیگر آن جذابیت و شیرینی دوران کودکی را ندارند و به همین دلیل نمی‌توانند همانند قبل در عرصه بازیگری فعالیت کنند.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *