0:25

جواد کراچی

کلمه «من» که به غلط، با منیت و خودخواهی مترادف گشته، در فرهنگ و زبان پارسی جایگاه ویژه‌ای دارد.
این کلمه به زبان انگلیسی و آلمانی نیز راه یافته و می‌توان به راحتی ریشه مشترک زبان‌های معروف به هند و اروپایی (یا هند و پارسی) را دریافت.
کلمه man در زبان انگلیسی و یا Mann در زبان آلمانی به معنی مرد است.
در زبان انگلیسی me و my در زبان آلمانی mich و mir و mein نشانه‌هایی از این تاثیرگذاری دیرینه و بر جای مانده است.
کلمه «من» عامل و بانی و باعث هر تغییر و تحولی در جامعه است و پایداری جامعه از این کلمه است.
در ایران باستان و یا هندوستان قدیم و در آثار به جا مانده در زبان سانسکریت، نخستین انسان را منو یا مانو می گفتند که به معنی اندیشنده است.
بنا بر قانون مانو در سانسکریت، براهما، خدای هند، خود را به دو بخش زن و مرد تقسیم می‌کرد و از آن دو مانو یا منو و یا من یا جفت اندیشنده زن و مرد به وجود می‌آمد. در ایران باستان هم معتقد بودند که انسان از بهمن یا مانمن یا منه روئیده می‌شود.
انسان یا هومان، هومن که از دو بخش هو و مان تشکیل شده پیدایش می‌یاقته. این کلمه (Human) هنوز هم در زبان انگلیسی و آلمانی رایج است و مبنای حقوق بشر آنان گردیده.
حال با این پیش گفتار به اصل موضوع می‌پردازیم.
بر ما چه رفته است که به هنگام دیدار یکدیگر، می‌پرسیم «چه خبر؟»
این من کجا بوده که بی خبر است؟
ملک الکلام و افصح المتکلمین شیخ مصلح‌الدین سعدی شیرازی چه خوش گفته است:
صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم.

در هر جامعه‌ای، مردم بر اساس نیازهای روزمره خود اولین دیالوگ گفت‌وگو را ابداع می‌کنند و در مکالمات روزمره از آن استفاده می‌کنند.
آلمانی‌ها به هنگام دیدار یکدیگر از وضعیت آب و هوا سخن می‌گویند؛ (هوا چطوره؟) زیرا هوا در کشورشان همیشه متغیر است.
هندی‌ها از خوردن و یا نخوردن غذا سخن می‌گویند. (غذا خورده‌ای؟) زیرا تهیه غذا در کشور هندوستان از نیازهای بزرگ عامه مردم است.
حال چه شده است که ما ایرانیان معاصر، جمله (چه خبر؟) را برای آغاز گفت‌وگوها رواج داده‌ایم؟
پیش از هر چیز باید گفت که بی‌اعتمادی به رسانه‌ها در به وجود آمدن اینگونه عادات، نقش موثری داشته‌اند.
زمانی که شخصیت و هویت افراد متزلزل باشند و هویتی عاریتی جایگزین آن شده باشد، مردم با گفتن چنین جملاتی دخالت خود در وقوع هر حادثه‌ای را پیشاپیش انکار می‌کنند تا تاکیدی بر غیبت و نبودن خود و دخالت نداشتن در امور روزانه را ثبت کنند.
اما مسئله مهمتر در پس این سئوال، نادیده گرفتن نقش خود و نداشتن مسئولیت در به وجود آمدن شرایط را ذکر می‌کند.
غیبت من در جامعه، فرار رو به جلوست که مسئولیت‌پذیر نیست.
چرا «من» غایب است و بی خبر است؟
آری، چون نبوده‌ایم و حضور خود را هم انکار می‌کنیم. پس این اجازه را هم داریم که طلب کار باشیم.
حال، یا از دولت‌ها طلب‌کاریم و فرقی هم نمی‌کند که ناصر‌الدین‌شاه قاجار باشد یا امیرکبیر… کورش و داریوش باشد یا احمدی‌ نژاد… طلب‌کار هستیم و براساس همین تفکر طلب کار بودن، مدام سلسله عوض می‌کنیم، مدام پادشاه عوض می‌کنیم اما خودمان را عوض نمی‌کنیم و همیشه هم طلب‌کار هستیم و ناراضی.
با این پارادوکس، غیبت خود و بی‌مسئولیتی خود را درمان می‌کنیم.
این من کیست و کجاست و چه نقشی در این شرایط دارد.

موج دریای حقایق که زند برکه قاف
زان ز ما موج بر آورد که ما کاریزیم

این «من» هستم که کاریز هستم و این «من» است که سرچشمه جوشان فرهنگ است. جالب است بدانید که واژه کاریز به زبان‌های آلمانی و انگلیسی نیز راه یافته و با همین تلفظ بکار می‌روند (Carisma یا Charismatisch).
برای آنکه بتوانیم «من» را دگرگون کنیم تا چون و چراها پست و هموار گردند، باید از کوچکترین تغییرات در درون این «من» آغاز کنیم تا تغییرات بزرگتر در سطح سیاست، اقتصاد، هنر، جامعه امکان‌پذیر گردد.
اینگونه است که نقش «فرد» در آفریدن نظام اجتماعی، شکل می‌گیرد.
پیشنهاد نگارنده به مسئولان فرهنگی این است که مسئولیت هنر و بالاخص فیلم و فیلمسازی را به دست فیلمسازان بسپارید و کارمندان حقوق‌ بگیر را به سمت‌های مناسب خودشان بگمارید تا از سیر قهقرایی و نابودی سینما در کشورمان جلوگیری شود.

انبان بو هریره، وجود تو هست و بس
هر چه مراد توست، در انبان خویش جوی

مرداد ماه ۱۴۰۰

1 دیدگاه

  • مقاله بسیار جالب و آموزنده ای بود بسیار تاثیر‌گذار و البته قابل تامل.بسی سپاس از نویسنده ی آن جناب کراچی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *