هفتاد و دو سال از درگذشت مارگارت میچل، نویسندۀ آمریکایی و خالق رمان «برباد رفته» میگذرد؛ به همین بهانه مروری داشتهایم بر این اثر نام آشنا.
به گزارش ایرنا، عنوان برباد رفته برای بسیاری آشناست؛ برخی فیلم آن را تماشا کردهاند و برخی دیگر رمانش را خواندهاند. مارگارت میچل این اثر را ۱۰ ژوئن ۱۹۳۶ منتشر کرد، تقریباً سیزده سال پیش از درگذشتش، که از قضا امروز سالگرد آن است.
این نویسندۀ آمریکایی، ۸ نوامبر ۱۹۰۰ در ایالت جورجیا، از ایالات جنوبی آمریکا به دنیا آمد. تا پیش از انتشار برباد رفته مردم ایالات جنوبی او را به عنوان مقاله نویسی متوسط در مجلۀ «آتلانتا ژورنال» میشناختند که همین آشنایی هم با خانه نشینی او به دلیل عارضهای جسمی، کمرنگ شد. اما همین که برباد رفته منتشر شد، ستارۀ نام مارگارت میچل باز درخشیدن گرفت؛ اینبار پر فروغتر از قبل. ظرف سه ماه از انتشار، ۷۵۰ هزار نسخه از اثر او فروخته شد و تا دسامبر همان سال این عدد به دو میلیون نسخه رسید. یک سال بعد میچل برای نوشتن این رمان، جایزۀ پولیتزر دریافت کرد و تعداد نامههای واصله به او از سراسر جهان به قدری زیاد شد که میشل مجبور شد دو منشی برای رسیدگی و پاسخ به این نامهها استخدام کند! اما راز محبوبیت برباد رفته چه بود؟ پاسخ کوتاه است؛ داستان آن.
داستان این کتاب به جنگ داخلی آمریکا، در قرن نوزدهم میلادی باز میگردد. روایتی عاشقانه از زندگی دختری به نام اسکارلت که در بحبوحۀ این جنگ زندگی میکند. پس از کتاب مشهور کلبۀ عمو تم، این تنها اثری بود که تا آن زمان حقیقت آزادی و الغای بردگی را برای سیاهپوستان بهبهترین وجه مجسم میکرد. و قاعدتاً هرکجا که ردّ پایی از جنگ داخلی ایالات متحده باشد، سری از آن نیز به ایالات جنوبی میخورد. اما با اینکه جغرافیای اثر مشخص است، باید گفت که درونمایه جنگ به خودی خود جغرافیا و زمان نمیشناسد؛ مثلاً این پاراگراف درخشان:
در اولین روزهای محاصره، وقتی یانکیها استحکامات و سنگرهای جای جای شهر را در هم میشکستند، اسکارلت با شدت گرفتن شلیک توپها آنقدر وحشت کرد که تنها کاری که از دستش بر میآمد این بود که دستهایش را با درماندگی روی گوشهایش میگرفت و هر لحظه انتظار داشت به ابدیت بپیوندد. وقتی صدای سوت توپ شلیک شدهای به آنها نزدیک میشد، اسکارلت با عجله به اتاق ملانی میدوید، خودش را روی تخت کنار ملانی میانداخت، هر دو محکم همدیگر را بغل میکردند و در حالی که سرهایشان را در بالش فشار میدادند، جیغ میکشیدند: “آه! خدایا!”
اگر نامها و الِمانهای خاص از این پاراگراف حذف شوند، خواننده میتواند با هر ملیتی که باشد آن را لمس کند؛ چه همین امروز و چه در گذشته. بهویژه اگر زمان را به نیمهٔ اول قرن بیستم ببریم. یعنی وقتی که دنیا در تب و تاب جنگ جهانی دوم میسوخت. شاید به همین دلیل بود که نامههایی بیشمار برای نویسنده فرستاده شد. مثلاً این نامه از ناشری فرانسوی که مینویسد:
در دوران اشغال فرانسه بهوسیلۀ آلمانها، از جملۀ کتابهای پرتیراژ که بازار سیاه یافته و در پنهان دست بهدست میگشت، ترجمۀ برباد رفتۀ شما بود. شاید مردم فرانسه در آن سالهای پُرمرارت، تصویری از آمال خود را در لابهلای اوراق کتاب شما مییافتند و بههمین منظور میخواستند تسلیت خاطر رنج دیدۀ خود را از اثر بینظیر شما بجویند.
این اثر در ایران به سال ۱۳۳۶ از سویی انتشارات امیرکبیر و زیرنظر نشر فرانکلین منتشر شد؛ بیست و یک سال پس از انتشار و هشت سال پس از مرگ نویسنده. کارِ ترجمۀ فارسی برباد رفته را حسن شهباز برعهده داشت. آنطور که از اسناد موجود در انتشارات علمی و فرهنگی بر میآید، مکاتبات دریافت کپیرایت و حق مؤلف این اثر بین انتشارات فرانکلین و جان مارش، پسرِ مارگارت میشل صورت گرفته بود. بعدها که فرانکلین دیگر وجود نداشت نیز این اثر همچنان تجدیدچاپ شد. این ترجمۀ برباد رفته را مدتی انتشارات نگاه و سپس شرکت انتشارات علمی و فرهنگی منتشر کردند. ترجمۀ حسن شهباز از برباد رفته تاکنون هشتبار تجدید چاپ شده است.
گفتنی است که مارگارت میچل در ماه اوت (آگوست) ۱۹۴۹ برابر با ۲۶ مرداد ۱۳۲۸، به علت تصادف در نزدیکی شهر آتلانتا درگذشت و در همین شهر از ایالت جورجیا به خاک سپرده شد. در پایان ذکر این نکته لازم است که برخی از اطلاعات این یادداشت از جمله شمارگان چاپهای نخست و همچنین نقل قول دوم از مقدمۀ چاپ نخست به قلم حسن شهباز برداشت شده است.
بدون دیدگاه