بانی‌فیلم: در حالی که محمد رسول‌اف با آخرین ساخته‌اش «دانه انجیر معابد» به عنوان نماینده سینمای آلمان جشم به موفقیت در مراسم اسکار دارد، نمایش فیلمش در شبکه‌های ماهواره‌ای واکنش‌های متفاوتی را میان تماشاگران ایرانی رقم زد.
عده‌ای این فیلم را شاهکاری از سازنده‌اش می‌دانند که خواهد توانست جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی زبان را کسب کند و برخی هم از «دانه انجیر معابد» به عنوان فیلمی ضعیف یاد می‌کنند که تنها با توسل به سوژه سیاسی‌اش در جمع کاندیداهای جشنواره‌ها و جشن‌های سینمایی خود را «جا» کرده است!
در این میان البته گروه سومی هم هستند که فیلم‌ها را صرفا از منظر محتوایی و تطابق نداشتن‌شان با فرهنگ عمومی جامعه مورد بررسی قرار می‌دهند.
نقدی را که می‌خوانید، یکی از خوانندگان بانی‌فیلم برای «دانه انجیر معابد» محمد رسول‌اف نوشته و نگاهش از منظر انتقادی این فیلم را یک اثر «…ضد زن، ضد مادر و ضد خانواده و حتی ضد سینما…» ارزیابی می‌کند.
بدون هرگونه جانبداری از نوشته این مخاطب بانی‌فیلم، آمادگی این را داریم تا دیگر نوشته‌های مثبت یا منفی در باره «دانه انجیر…» رسول‌اف را منتشر کنیم.
این نقد رسیده  را بخوانید:

***
سینما سینماست

*سید محمد حسینی

کارگردان‌های محترم که اتفاقا خود را در دسته فیلمسازان روشنفکر می‌دانید، دیگر چه چیزها بلد هستید تا ما را با آن ایده‌های جذاب‌تان آشنا سازید؟ یکی از آن‌ها، پیشنهاد می‌دهد پدری که تصمیم‌های اشتباه می‌گیرد باید با سیلی ادبش کرد و آرزوی مرگ می‌کند و با لحنی حق به جانب که آن کارگردان، جایگاه خداوندگاری برای خود قائل است در دهان شخصیت فیلمنامه خود می‌گذارد و می‌گوید: چرا شما نمی‌میری؟! پیشنهاد کارگردانی دیگر در فیلم خود، این است که دختر نوجوانِ فیلم، اسلحه به روی پدر مستبد خود بکشد که تنها راه آزادی و احتمالا خوشبختی، کشتن آن خواهد بود.‌‌
در این فیلم «دانه انجیر معابد» دیگر آرزوی مرگ که نه، اقدام به کشتن می‌کنند ولی شعارشان زندگی است. شگفتا! نفر سوم این ماجرا کیست و نسخه چه نظریۀ فلسفیِ عمیقِ ضدِ خانواده را برایمان می‌پیچد؟ این همه شعار و ترویج خشونت نسبت به نزدیکان، پدر و در آینده‌ای نه چندان دور، مادر، در سینمای کنونی ما، چه کارکردی دارد و قرار است با این جامعه ما چه کند؟
اگر چه سعید روستایی و هومن سیدی قبل‌تر چهره مادر را هم مخدوش کرده‌اند، و همین کارگردان نابلد پرمدعا، رسول‌اف! در این فیلم آخرش «دانه انجیر معابد» با تمام قوا، در ابعاد مختلفِ روایت بصری خود، یک فیلم ضد زن ساخته است، و ضد مادر و ضد خانواده و حتی ضد سینما… با اشکالات ابتدایی درام و شخصیت پردازی و دیالوگ نویسی بسیار سطحی. جای شعار مرگ بر این و آن، در خطبه‌خوانی و تبلیغات حکومت‌هاست. سینما با روایت و تصویر و شخصیت‌پردازی، سینماست! و پرداخت صحیح شخصیت؛ قوامِ سینمای اجتماعی را مستحکم می‌کند که بدانیم و بیابیم.
بُعد روانی و فلسفی ِ انسان است که نسبتش با جامعه‌، تعیین کننده است؛ که از پیش تکلیف آن‌ها را مشخص کردن و آن‌ها را به خوب و بد تقسیم کردن، یعنی نبود شناخت انسان و همین‌طور، آشنا نبودن با روایت و سینما! اینکه مخاطبین از پیش مواجهه‌شان با شخصیت‌ها، اینچنین کلیشه‌ای، روشن باشد، پس قرار است فیلمساز در روایت دراماتیکِ خود، چگونه ما را در آن موقعیت، به چالش رودررویی با آن شخصیت‌ها رهنمون شود؟ آدم‌هایی که البته شخصیت نیستند و همه‌شان تیپ هستند و جلوتر هم نمی‌آیند. در درام‌های قوی، وقایع داستان، شخصیت‌ها را وادار بر تصمیم‌های متفاوت و پیش‌بینی نشده می‌کند. در فیلم دانه انجیر معابد، همه تصمیم‌ها برای کارگردان فیلم، از پیش روشن و تکلیف کاراکتر‌ها مشخص شده است. در این فیلم چه کسی شخصیت اصلی و محوری است؟ پدر؟ مادر؟ دختران؟ اگر پدر است، در آن موقعیت حساس شغلی، که باید منتظر یک تصمیم نابهنگام از او باشیم و با خاکستری کردن شخصیت او، نگران آینده او باشیم، اما او سیاه است و هیچ لحظه جذاب و سمپاتیک برای مخاطب ندارد، که سرانجامِ او، برای ما اهمیت ندارد.
نمی‌دانم برای این فیلم بسیار ضعیف و غلط، جایز هستم فیلم شگفت‌انگیز «فهرست شیندلر» را یادآوری کنم که چقدر مسیر تحول شخصیت را ناب و سحرانگیز تصویر کرده بود و اینجا… هیچ بگذریم!
مادر، شخصیت محوری فیلم است؟ او که مدام بر مدار سرکوبِ کلامی و توجیه رفتار ظالمانه سیستم قرار می‌گیرد و دافعه‌ برانگیز است، هیچ نکته قابل توجه برای مخاطب ندارد که ما کنار او قرار بگیریم. دختران هم که فیلمساز، شناخت مجازی از آن‌ها دارد. شناخت فیلمساز از دغدغه دختر امروزی، بیشتر شبیه خارجی‌هایی است که از طریق رسانه برای آن‌ها معرفی شده‌اند.
سید فیلد، آموزگار بزرگ فیلمنامه‌نویسی گفته است؛ (شخصیت خوب، قلب، روح و سیستم اعصاب فیلمنامه شما است. تماشاگر، عواطف و احساسات را از طریق شخصیت‌های شما تجربه می‌کند.) آدم‌های این فیلم، راز ندارند، تحول ندارند، خلوت ندارند، جهان‌بینی ندارند‌. اما تا دلت بخواهد، کارگردان به جای آنها، برای ما، حرف دارد.
فیلمساز، نمی‌خواسته فیلمی با گرامر سینما بسازد، خواسته حرفی بزند، و نمی‌داند که سینما، با بولتن سیاسی و پست اینستاگرامی، مقاله و مصاحبه، فرق می‌کند. سینما، سینماست؛ نه یک کلمه بیشتر نه یک کلمه کمتر. کمی بالاتر نوشتم، در آینده‌ای نه چندان دور، حتما به سراغ مادر خواهند رفت؛ بروند، که البته مجاز هستند در سینما و ادبیات چالش‌های بزرگتر هم مطرح کنند و از خدا هم پرسش داشته باشند و به آفرینش هم اشکال وارد کنند، نگارنده در سینما، هیچ امر قدسیِ از پیش مشخص شده و در بیرون سینما مانده را به رسمیت نمی‌شناسد. باید در دل متن با روایت بصری ظریف و جهان فیلم، موضوع‌ و موقعیتی را بالا ببریم و یا بیاوریم روی زمین و از آن پرسش‌های بنیادین داشته باشیم.
اما این متن است که نماد، در آن معنا پیدا می‌کند و در مسیر روایت، گسترش می‌یابد، نه آنکه نماد‌های از پیش مشخص شدۀ اجتماعی را در فیلم بچپانیم! در سینما نماد و هر موضوعی دیگر از فلسفه تا روانشناسی، پس از درام است که امکان کاشت و رشد کردن دارند که هر فیلم و جهان هنری با نشانه‌های خود اثر، نمادی را معنا می‌دهند و جا می‌اندازد، که پیش از روایت و ساختار سینمایی، در حد حرف و حرافی، متوقف می‌ماند که نیک می‌دانید نمادگرایی با نمادتراشی یکی نیست.
به هر روی، در جامعه سیاست‌زده ما، و جشنواره‌های سیاست محور آن سوی مرزها، فیلم‌هایی که حرف می‌زنند و شعار می‌گویند و متلک‌های درشت سیاسی روز را به فیلم خود سنجاق می‌کنند، در تب جامعه و موج حرکت می‌کنند و بالا می‌روند و به سرعت پایین می‌آیند و فراموش می‌شوند. کارگردانی که نه جامعه را می‌شناسد و نه درک درستی از دختران این نسل دارد، که حتی جریان اعتراضی سال ۱۴۰۱ را بسیار تقلیل می‌دهد و سخیف و سطحی معرفی می‌کند.
با بی‌خبران بگو که ای بی‌خردان
بیهوده سخن به این درازی نبوَد
سینمای گله، تقوایی، نادری، بیضایی، کیمیایی، بنی‌اعتماد، عیاری و فرهادی را در نظر بیاوریم، نسبت به سیستم و جامعه، نقد دارند، صریح و بی‌لکنت هم بیان می‌شود، اما نگاهی مصلحانه، دغدغه‌مند و خالص در متن و زیر متن آن قابل شناسایی است. هم پایبند به زبان سینما و مولفه‌های زیبایی‌شناسیِ سینمایی هستند، و هم برای ایران فیلم می‌سازند، برای مردم ایران آیینه‌ای می‌اندازند تا خود را در آن ببینیم و نازیبایی‌های رفتاری خود را بیابیم و در جهت اصلاح آن، بکوشیم. نیت‌خوانی نمی‌کنم، زیرا خود سینما، نسبت سینماگر را با موضوع و موقعیت و کاراکتر‌ها فاش می‌کند.
سینمای راستین اجتماعی و اخلاقی و معنوی، ما را در یک تردید و مکث قرار می‌دهد. یک بازنگری در دیدگاه‌مان بوجود می‌آورد، که هنر و ادبیات قرار است به کیفیت بهترِ زیست و تصمیم ما اثر بگذارد‌ و نقش ایفا کند.
من هنوز وارد نقد فیلم نشدم و جزئیات و اشتباهات ابتدایی روایت و شخصیت‌پردازی را اشاره نکرده‌ام… زیرا هنوز خیلی‌ها این فیلم را ندیده‌اند، و نقد، پیش از تماشای آن، نمی‌تواند کاری با مخاطب داشته باشد و بعد از تماشای اثر است که تعیین کننده، برای فهم بهتر و درک لایه‌های زیرین آن است!
به قول اخوان ثالث؛ من این می‌گویم و دنباله دارد شب!

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *