نادری: عباس کیارستمی به من آموخت هرکس می‌تواند خودش باشد

امیر نادری در گفته‌های مفصلش درباره زنده یاد عباس کیارستمی و رفاقت دیرینه‌اش با این فیلمساز فقید که به بهانه نمایش ویژه فیلم «تجربه» در سینماتک خانه هنرمندان ایران مطرح شد، بیان کرد: من از عباس کیارستمی آموختم هرکس می‌تواند خودش باشد و به همین دلیل برای او ارزش زیادی قائل بود. من هیجان داشتم و او آرام بود و این رفاقت ما را پیوسته بیشتر می‌کرد. کیارستمی چیزهای زیادی از خودش را به فیلم «تجربه» اضافه کرد و تاثیر بزرگی بر نسل جوان «ایرون» و فیلمسازان همنسل خود گذاشته است.
به گزارش روابط عمومی خانه هنرمندان ایران، تازه‌ترین برنامه سینماتک خانه هنرمندان ایران بعد از تعطیلی‌های حدود دو سال اخیر ناشی از کرونا به نمایش فیلم سینمایی «تجربه» به کارگردانی عباس کیارستمی اختصاص یافت.

کیارستمی بیش از همه با باورپذیر بودن قصه‌ها باور داشت

سیف‌اله صمدیان نیز در این مراسم بیان کرد: در مراسم نکوداشت اخیری که برای عباس کیارستمی در برلین برگزار شد، از کسانی که درباره او فیلمی ساخته بودند دعوت به صحبت شد. من ۶ دقیقه‌ای درباره تجربه همراهی با زنده‌یاد کیارستمی صحبت کردم اما امیر نادری بر خلاف عادت همیشگی‌اش که ما بین حرف‌هایش می‌گوید: «کات»، پیوسته درباره او صحبت کرد. زیرا به ۵۰ سال قبل پل زده و یاد کرده بود از زمانی که نوجوانی ۱۳ ساله بود و به تهران آمده و شب‌ها در عکاسخانه‌ای که در آن کار می‌کرد می‌خوابید تا خود را به سینمای جهان وصل کند. زندگی امیر نادری برای عباس کیارستمی جالب به نظر می‌رسد و چون او بیش از همه ما به باورپذیر شدن قصه‌ها باور داشت، داستان زندگی امیر نادری را با ساده کردن‌های مختص خود، ساده و به فیلم «تجربه» تبدیل کرد.
وی افزود: گفته‌های امیر نادری در ۲۵ دقیقه درباره همکاری با کیارستمی به من رسید و او از من خواست تا آن را با اهل دل‌ها درمیان بگذارم و خانه هنرمندان ایران را بهترین جا برای آن دیدم. به امیر نادری در غربت سخت گذشته است. او آرزو دارد به ایران بازگردد و در آبادان برای بچه‌ها مدرسه سینمایی تاسیس کند. یک روز عباس کیارستمی به من گفت اگر قرار باشد در دنیا یک نفر جایزه بگیرد، او امیر نادری است. چراکه سینما را زندگی کرده است. سینما برای خیلی از ما شاید بخشی از زندگی‌مان و کارمان است اما امیر نادری در سینما ذوب شده است و لحظه به لحظه از آن حرف می‌زند.

پیام مخاطبان سینماتک برای امیر نادری ثبت شد: منتظرت هستیم
در ادامه این برنامه صمدیان از خسرو معصومی کارگردان سینما و سایر حاضران در سالن خواست تا برای امیر نادری در ویدیویی یک پیام بفرستند و همه یک صدا فریاد زدند: امیر جان منتظرت هستیم و برای او دست تکان دادند.
خسرو معصومی نیز در پیامی به همتای فیلمساز خود گفت: امیر جان جایت در ایران بسیار خالی است. ما می‌خواهیم که به ایران برگردی و در اینجا فیلم بسازی.
در ادامه فیلم «تجربه» به نویسندگی امیر نادری و عباس کیارستمی و کارگردانی کیارستمی محصول سال ۱۳۵1 در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران نمایش داده شد.
بخش بعدی این برنامه سینماتک، پخش ویدیویی از صحبت‌های مفصل امیر نادری درباره همکاری و رفاقت با کیارستمی و شکل‌گیری ایده تا پرداخت داستان فیلم «تجربه» بود.
امیر نادری در این ویدیو بیان کرد: برای من کار مشکلی است درباره عباس کیارستمی صحبت کنم در حالیکه خودش حضور ندارد و این کاری غم‌انگیز است. فیلم «تجربه» داستان زندگی من است و همراه با عباس آن را نوشته‌ام.
وی در پاسخ به این سوال که چگونه با کیارستمی آشنا شده است، گفت: با عباس کیارستمی در سال‌های ۴۷ و ۴۸ آشنا شدم و مدتی با هم برای فیلم‌های جریان «موج نو» تیتراژ می‌ساختیم. من عکس می‌گرفتم و او دیزاین می‌کرد و به مرور با یکدیگر بسیار رفیق شدیم. او نگاهی به فیلمساز شدن نداشت و من از سینما حرف می‌زدم. برایم جالب بود که من بسیار هیجانی بودم و او آرام و این موضوع انگار رفاقت ما را بیشتر می‌کرد.
وی ادامه داد: وقتی به تهران آمدم و 12 ساله بودم، به عکاسی علاقه زیادی داشتم و در یک عکاسخانه کار می‌کردم و چون دیروقت کارم تمام می‌شد به خانه برادرم نمی‌رفتم و شب‌ها در همانجا می‌خوابیدم. یک رادیو در عکاسی بود و من با آن و عکس‌هایی که دورم بود زندگی‌ام را می‌گذراندم. عاشق عکس‌ها می‌شدم، پیچ رادیو را باز می‌کردم و دنیای خیلی دوری به من معرفی می‌شد. موسیقی را با پارازیت‌هایش می‌شنیدم و این کشف شبانه پایه‌های اساسی زندگی‌ام را در سال‌های بعد بنیان گذاشتند. در همین دوران دختری همراه با پدرش به عکاسخانه می‌آمد و عکس می‌گرفت و من عاشق او شده بودم. به در خانه‌شان می‌رفتم و می‌خواستم به نوعی همراه او باشم و از هر فرصتی برای دیدنش استفاده کنم و داستان فیلم تجربه از این ماجرا می‌آید.
کارگردان «دونده» در پاسخ به این سوال که «ایده فیلم از او بوده است یا عباس کیارستمی؟» عنوان کرد: در دورانی که همراه با عباس کیارستمی عکاسی می‌کردیم، مرحوم فیروز شیروانلو در کانون که حق بزرگی بر گردن سینمای ایران دارد، آرتیست‌های جوانی را دور هم جمع کرده بود و امکان خلق و اجرای ایده‌هایشان را برای آن‌ها فراهم کرده بود. عباس نیز برای صفحات موسیقی جلد طراحی می‌کرد و زندگی کافکاواری داشت. من هم در آن دوران کم کم به خواندن داستان‌های کوتاه به ویژه از ارنست همینگوی علاقه‌مند شده بودم. همچنین چخوف می‌خواندم که مورد علاقه عباس نیز بود و به تدریج شروع به داستان‌نویسی کردم و عباس کیارستمی و احمدرضا احمدی من را به نوشتن داستان زندگی‌ام تشویق کردند.
نادری در ادامه به این سوال پاسخ داد که چگونه و با چه روندی همراه با زنده‌یاد کیارستمی بر فیلمنامه «تجربه» کار کردید؟
وی گفت: من و عباس وقتی می‌خواستیم فیلمنامه‌ای بنویسیم معمولا به دنبال شرایط شلوغ به لحاظ صوتی بودیم؛ برای مثال سرچهارراه و نه یک کافه می‌رفتیم یا در خیابان‌ها درباره زندگی‌مان گپ می‌زدیم. در روزهای تعطیل و خلوت شهر گویی حرف‌مان نمی‌آمد. هر روز چیزهایی یادداشت می‌کردیم و روز بعد برای هم می‌خواندیم و کم کم فیلمنامه «تجربه» در همین جریان شکل گرفت. عباس بسیار گوش کردن من به رادیو و به خواب رفتن با پیچ باز آن را در قصه می‌پسندید. شب‌های عکاسخانه وقتی به رادیو گوش می‌دادم، سرم روی شیشه میز بود و خوابم می‌برد و صبح‌ها با خرخر رادیو از خواب برمی‌خاستم و این بخش برایش جذاب بود. او سکوت خود را به این فیلمنامه وارد کرد و ویژگی‌های دیگری که متعلق به کیارستمی بود. ادغام دنیای شلوغ من با سکوت کیارستمی باعث شد ماجرای کشف‌های پسربچه در فیلم، شناخت او از عشق، اذیت شدن و ضربه خوردن و رویا داشتن و… را بتوانیم به دست بیاوریم.
کارگردان «خداحافظ رفیق» در پاسخ به این سوال که عکس و عکاسی در کودکی‌تان چقدر نقش داشته و به آن اهمیت می‌داده است، توضیح داد: آن دوران، زندگی من را ساخت. همچنین کشف صدا که اکنون در فیلم‌هایم بسیار اهمیت دارد، ماحصل آن دوران است. صدا و لوکیشن برای من گاهی در فیلم‌هایم از قصه بیشتر اهمیت دارد. کشف عکاسی و عکس در آن مقطع سنی بر من تاثیر زیادی گذاشت. بعدها کارتیه برسون و عکس‌هایش را کشف کردم و این‌ها، راه من را به فیلمسازی رساند.

سوال بعدی از نادری در ویدیو این بود که در فیلم لحظاتی پرتنش شبیه به یک فیلم تریلر وجود دارد و بیننده را با این سوال درگیر می‌کند که آیا پسربچه به موقع به عکاسخانه برمی‌گردد یا نه؟ وی درباره نحوه خلق این لحظات بیان کرد: تمام 8 تا 10 صفحه‌ای که نوشتم، به نوعی درباره این انتظار بود. این که شب است یا روز، یا صاحب عکاسخانه پسربچه را گیر می‌اندازد یا نه؟ دائما این دلهره در من بود و عباس کیارستمی نیز استاد طرح این دلهره و نگرانی و شدن‌ها و نشدن‌ها در فیلم بود. او از خود به این قصه کوتاه چیزهای زیادی اضافه کرد.
نادری در ادامه به این سوال جواب داد: «در فیلم یک خط داستانی عشقی نسبتا ملودراماتیک بر پایه اختلافات طبقاتی وجود دارد. این ایده چطور شکل گرفت؟»
داستان من ملودراماتیک‌تر بود. من آن دختر را دیده و عاشقش شده بودم. تخیل من درباره او مدام جریان داشت و این حالت من دراماتیک‌تر از قصه‌ای بود که کیارستمی نوشت. زیرا او اساسا آدم آرام‌تری بود و خیلی هم خوب آن قصه را درآورد. شاید اگر من این فیلم را می‌ساختم، جور دیگری می‌شد. تجربه خوبی برای من بود که بدانم قصه زندگی‌ام را کسی دیگر چه‌طور می‌سازد.

دنیای من و عباس کیارستمی فرق زیادی داشت
وی در پاسخ به این سوال که آیا در زمان ساخت این اثر در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از آن استقبال شد؟ بیان کرد: نه، این فیلم برای بچه‌ها و نه درباره بچه‌ها در کانون ساخته شد.
سینمای جدید «ایرون» در کانون برای این به وجود آمد که بچه‌ها به جای اینکه تمام وقت‌شان در تابستان را در کوچه بازی کنند، به کتابخانه‌های کانون بروند و در فضای آنجا کتاب بخوانند و خوش باشند و ایده جدیدی از زندگی پیدا کنند و این ایده متعلق به مرحوم شیروانلو و خانم امیر ارجمند بود. متاسفانه فیلم تحویل گرفته نشد اما این فیلم یک ویژگی مهم داشت؛ سیاه و سفید بود و توسط علیرضا زرین‌دست که یکی از بهترین‌های سینماست، فیلمبرداری شد و یک سیاه و سفید درجه یک است. ادغام کار زرین‌دست با گرافیکی بودن کار عباس کیارستمی دیزاین درجه یکی از حرکت دوربین، سکوت، اندازه لنز و همه دنیای من در قصه و آنچه کیارستمی از آن گرفته و خودش را در آن پیاده کرد، به دست داد.

پی‌ریزی سینمای ایران؛ تکنیک از غرب آمد و حرف از دل
وی در پاسخ به این سوال که آیا در طول همکاری با عباس کیارستمی در این اثر چیزهای جداگانه‌ای از یکدیگر آموختید؟ گفت: من اهل ریسک بودم و عباس کیارستمی محتاط بود. دنیای من و او با یکدیگر فرق داشت. من برای او ارزش زیادی قائل بودم و در موقعیتی که او را جز دوستان دوران مدرسه‌اش هنوز کسی نمی‌شناخت، خیلی زود فهمیدم فیلمسازی بزرگ در راه است. دنیای تاریک و کافکایی او با دنیای من فرق داشت. وقتی می‌خواست فیلم اولش «نان و کوچه» را بسازد ترس زیادی داشت و من او را تشویق می‌کردم. موسیو عباس زیاد خودش را بیان می‌کرد. گوش می‌کرد و انجام می‌داد و شگفت‌زده‌ات می‌کرد. «نان و کوچه» بنیان طرز فکر خودش را آنطور که بزرگ شده بود با همه دلهره‌ها و نگرانی‌هایش نشان داد. برای ساخت فیلم دومش «زنگ تفریح» نیز او را تشویق کردم که آن را هم علیرضا زرین‌دست فیلمبرداری کرد؛ فیلمی سیاه و سفید که بازیگر نقش یک خیلی خوبی دارد. با هم همیشه سر اینکه یک فیلم مثلا ۲۰ فریم کم و زیاد دارد بحث می‌کردیم. خوش بودیم و می‌خندیدم. از عباس کیارستمی آموختم هرکس می‌تواند خودش باشد و به همین دلیل برای هم ارزش زیادی قائل بودیم. بنابراین فیلمسازی‌مان از هم تاثیر نمی‌پذیرفت زیرا هرکس کار خودش را می‌کرد.
در زمان ساخت فیلم تجربه، هر دوی شما در مسیر ابتدایی فیلمسازی‌تان بودید. نگاه‌تان در آن دوران به فیلمسازی چگونه بود؟
نادری در پاسخ به این سوال توضیح داد: کیارستمی در آن دوران در کانون کار می‌کرد اما من نه. من سه فیلم «خداحافظ رفیق»، «تنگنا» و «تنگسیر» را ساخته بودم و بعد تصمیم گرفتم دیگر فیلم اسطوره‌ای نسازم. به دلیل این که مدام با عباس درباره زندگی‌مان حرف می‌زدیم، تصمیم گرفتیم درباره آنچه خودمان هستیم فیلم بسازیم. من هر روز به دفتری که در آن کار می‌کرد، می‌رفتم، من پیپ می‌کشیدم و او سیگار می‌کشید و درباره زندگی آینده و فیلم‌هایی که می‌خواستیم بسازیم، حرف می‌زدیم و شاید به نوعی راهی را که سینمای ایران آمد، پی‌ریزی کردیم که چطور تکنیک از غرب بیاید اما حرف‌مان در فیلم از دل.

هر کارش مهری داشت از جنس هنر و سکوت
وی در پاسخ به این سوال که آیا کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران فرصتی برای آزمون و خطا در زمینه فیلمسازی در زمانی که کیارستمی کارمند آنجا بود، در اختیارش قرار می‌داد، بیان کرد: او باید سالی ۵۲ دقیقه فیلم می‌ساخت، فیلم‌هایی آموزشی برای بچه‌ها که مثلا چه‌طور مسواک بزنند یا با پدر و مادرشان چه‌طور برخورد کنند و مجموع آنها ۵۲ دقیقه می‌شد. حقوق او کفایت زندگی‌اش را نمی‌کرد و بعد از ظهرها بعد از کار کمد و صندوق تزیینی می‌ساخت. یا نقاشی می‌کشید. وقتی این کارها را از او می‌دیدم می‌دانستم فیلمسازی مهم در راه است. هر قلم و هر کارش مهری از هنر همراه با سکوت در آن حس می‌شد؛ آنچه که عباس کیارستمی بود. همین روزها فهمیدیم که چه راهی را پیش رو داریم و چه راه مشکلی هم است. آخرین بار او را در ژاپن دیدم و شامی با هم خوردیم. با خانم گلپریان برای فیلمی که می‌خواستند در ژاپن بسازند، به آنجا آمده بودند، مدت طولانی پیاده راه رفتیم و برای اولین بار درباره زندگی‌اش با من مفصل صحبت کرد. درباره منع‌های زندگی و خانواده‌اش و بسیاری از مسائل دیگر. وقتی از هم جدا شدیم احساس تلخی داشتم مبنی بر اینکه نکند… گفتم هرگز و برایم تصورش غیرممکن بود.
وی ادامه داد: بعدها در فستیوال دیگری هم را دیدیم. او از بالا رفتن سن می‌ترسید. می‌گفت ۷۰ سن بدی است انگار انسان را به سرازیری می‌رساند. او آدم بسیار موفقی بود. دنیا می‌شناختش. وقتی فیلمش در کن جایزه گرفت، و من هم فیلمم از آمریکا در آنجا بود، هنگام دریافت جایزه ناگهان سکوتی شد و من بلند شدم و به او تبریک گفتم. با فاصله تلاش می‌کرد صدا را پیدا کند و بعد از دریافت جایزه، تمام شب با این که همه می‌خواستند با او دیدار کنند، ما با هم دیدار داشتیم و کلی گپ زدیم. هر دو تغییر زیادی کرده بودیم، نوستالوژیک نبودیم اما یاد گذشته کردیم و طبق قرار دوباره هم را دیده بودیم.
او چند ویژگی درجه یک داشت. خواننده خوبی بود. صدای فوق‌العاده داشت. کوتاه سخن می‌گفت و خوب گوش می‌کرد. تاثیر زیادی بر نسل خود و بعد از خود گذاشت. او می‌ماند کما اینکه مانده است و من نباید این را بگویم. یادش همیشه نزد من است.
وی خطاب به زنده‌یاد کیارستمی گفت: موسیو عباس نمی‌گویم جایت خالی است. زیرا همه جا هستی. نسل جون «ایرون» و هم نسلان ما ارادت زیادی به تو دارند. عباس جان نوکرتم و قربانت بروم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *