دفتر شعری که ۵۰ سال بعد از تحویل به ناشر منتشر شده، شاعری که شعر را کنار گذاشته و به گفته گردآورنده کتاب، شاعری جامانده از دهه ۱۳۴۰ و حلقه مفقودهای از شعر «موج نو».
دفتر شعر دستنویسی با جلد مشکی سالهای سال در قفسه انتشارات مروارید خاک خورده، بدون آنکه رد و نشانی از شاعرش باشد. «مروا – برگی و ستاره» در اول دفتر آمده و در صفحه بعد نوشته شده با مقدمهای از فریدون رهنما که جایش خالی است. «مروا» تنها چیزی است که از صاحب دفتر مشخص است، نه تاریخی دارد نه فامیلیای، نه کسی سراغ دفتر آمده است.
کامیار عابدی، گردآورنده این دفتر میگوید ناشر کتاب را به او داده و گفته «ببینید این «مروا» کیست؟» تازه ماجرا آغاز میشود و سرانجام کتاب بعد از حدود ۵۰ سال منتشر میشود. پای صحبتهای کامیار عابدی از قصه این کتاب و شعرهای مروا و سالهایی که در آن شعر میگفته، نشستیم.
در ادامه مشروح گفتوگوی ایسنا با کامیار عابدی را درباره موج نو و شاعری جامانده از آن میخوانید:
به نظر و بر اساس آنچه در مقدمه گفته شده، این مجموعه اولین و شاید آخرین تجربه شعری مروا نبیلی است. طبق دستهبندی شما در دسته شاعران موج نو قرار گرفته است. از جریان شعری دهه ۱۳۴۰ برایمان میگویید، شاعرانی که جریانهای سیاسی و اجتماعی دهه ۱۳۳۰ را پشتسر گذاشته و خواهان تجربههای نو هستند و نوعی بیاعتنایی به مسائل سیاسی در شعرشان وجود دارد.
از حدود اواخر دهه ۱۳۳۰ و اوایل دهه ۱۳۴۰ یک نسل بسیار جوان در حوزه شعر میخواست ظهور و بروز پیدا کند که این نسل بسیار جوان علاقهمندی چندانی به ایدههای نیمایی، چه خود نیما و چه شاگردانش مثل اخوان ثالث و احمد شاملو نداشت. این گروه جوان بیشتر تحت تأثیر ادبیات جهانی بودند که به زبان فارسی ترجمه میشد. تعداد این شاعران به اندازه انگشتان دو دست یا کمی بیشتر بود.
گذشته از اینکه علاقه نداشتند شعر نیمایی بگویند، از فضای شعر سیاسی چندان خشنود نبودند و به طرف یک نوع شعر غیرسیاسی تمایل داشتند؛ شعری که درونگراتر یا فردیتر است. تقریبا میشود گفت بخش اعظمشان به طرف شعر منثور یا گاهی نثر شاعرانه تمایل بیشتری داشتند و تأثیر ترجمه شعر اروپا و امریکا در آثارشان خیلی آشکارتر بود.
این گروه که از حدود دهه ۱۳۴۰ تا اواخر این دهه به انتشار آثارشان مبادرت میکردند چندان مورد علاقه شاعران نیمایی قبل از خود نبودند ولی کسانی مانند فریدون رهنما علاقهمند بودند که آنها حمایت شوند و احتمالا فریدون رهنما بوده که تعبیر «موج نو» را برای این شاعران استفاده کرده است زیرا احساس کرده آنها، موج نوی هستند که دارند وارد شعر میشوند و ظاهرا این را از موج نو فیلمسازان فرانسوی اقتباس کرده بود.
احمدرضا احمدی، هوشنگ چالنگی، بیژن الهی، پرویز اسلامپور، محمدرضا اصلانی، بهرام اردبیلی، محمود شجاعی و چند نفر دیگر را میتوانیم از اعضای شناختهشده این نسل بشناسیم، آنها در مجلهها و جُنگهای شعری آثار خود را منتشر میکردند و برخی نیز دفتر داشتند. پراثرترین فردی که در این دوره به عنوان شاعر موج نو شناخته شد، احمدرضا احمدی بود. او در دهه ۱۳۴۰، سه چهار دفتر چاپ کرد و بیشتر شناخته شد، تصویرها و نوع زبان شاعرانهاش در این دوره مورد توجه خاصی قرار گرفت.
به جز یکی دو نفر از شاعران این گروه، بقیه فقط به شعر اکتفا نکردند؛ به طرف سینما یا افکار عرفانی، ترجمه شعر و زمینههایی از این دست رفتند. مثلا محمدرضا اصلانی به طرف سینما رفت، بیژن الهی به طرف عرفان و ترجمه یا بهتر بگویم بازروایت یا بازاندیشی شعر جهان که روایت دوبارهای از این شعرها به دست میداد، رفت. بهرام اردبیلی به سمت عرفان رفت و شعر را کنار گذاشت زیرا آن را بیهوده و بیفایده میدانست. یا محمود شجاعی به سمت خانقاه رفت و عضو خانقاه شد و شعر را کنار گذاشت و بعد از دهه ۱۳۴۰ به ندرت سراغ شعر میرفت. منظورم این است فضای فعالیت آنها فقط شعر نبود بلکه سراغ کارهای دیگری هم رفتند و وضعیتهای اینگونه در میان آثارشان وجود دارد.
یکی از شخصیتهای محوری این گروه بیژن الهی بود؛ چون در خانهای قدیمی زندگی میکرد، این امر باعث شده بود افرادی که در شهرستان یا جاهای دیگر زندگی میکردند، گاهگاه به او سر بزنند و او شخصیتی محوری برای عدهای از این گروه پیدا کرده بود. بعدها تعداد دیگری به این گروه پیوستند و در نیمه دوم دهه ۱۳۴۰ تعداد شاعران «موج نو» شاید قدری زیاد شده بود بنابراین گروه کوچکتری را که نخبهگراتر بود به نام «شعر دیگر» تشکیل دادند که دو مجموعه شعر نیز چاپ کردند.
این شاعران یک گروه کوچک در حوزه ادبیات و شعر بودند که در ابتدا تمایلشان به سمت شعر و ادبیات خارجی بود و هرچه جلو آمدند تمایلشان به طرف عرفان بیشتر شد و به عرفان و شعر عرفانی توجه داشتند. این موضوع را میتوانیم در آثار بیژن الهی کاملا ببینیم، او هم روی متون عرفانی کار کرده و هم شعر جهان. او سعی کرد بود هر دو آنها را با هم پیش ببرد؛ هرچند بیشتر به شعر جهان تمایل داشت.
این فردگرایی یا درونگراییشان باعث شده به سمت عرفان بروند یا دلیل دیگری داشته است؟
احتمالا یکی از دلایل این بوده است. دلیل دیگر این بوده که بخش اعظم آنها ذهنیت سیاسی نداشتند و دهه ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ اوج ذهنیت سیاسی جامعه ایرانی بوده است. البته نه تنها ذهن جامعه ایرانی بلکه جامعه جهانی، سیاسی بود. بنابراین چون پاسخ زیادی از نظر مخاطب کسب نمیکردند، درونگراتر شده و به تدریج به سوی عرفان رفتند.
این موضوع در کنارهگیری از شعر هم تأثیر داشته است؟
برخی شعر را کنار گذاشتند و به سمت عرفان رفتند؛ البته برخی به صورت کامل رفتند مثل اسلامپور که تعداد شعرهایش محدود است یا محمود شجاعی که شعر را قطع کرد و شعرگویی را به آن معنی، امر خیلی مفیدی نمیدانست یا شعرهای بیژن الهی گاه در دهه ۱۳۵۰ پیش میآید و بعد تقریبا شعر را کنار میگذارد و به طرف بازسرایی شعر جهان میرود. در واقع نداشتن مخاطب و پاسخ نگرفتن از جامعهای که به شدت سیاسی بوده، در این موضوع تأثیر داشته است.
آیا این مسائل در اینکه گروه محدودی هستند، تأثیر داشته است؟
هر شاعری علاقهمند است مخاطبی داشته باشد اما زمانی که شما پاسخ لازم را به دلیل فضای گفتمان سیاسی و اجتماعی چپگرایانه (که در آن زمان رایج بود) از جامعه نگیرید، زمانی که به شما اجازه فعالیت ندهد و یا فکر شما را درخور اهیمت نشمارد طبعا به جهانِ خاصِ خود پناه میبرید و همچنان که جامعه با شما قهر میکند، طبعا شما هم با جامعه قهر کرده به سمت انزوا میروید. ظاهرا رفتار شاعران موج نو به این صورت بوده است. این شاعران در دو دهه اخیر است که کمی شناخته شدهاند، حتی تا دهه ۱۳۷۰ هم آثارشان در حاشیه و محاق بود زیرا داشتیم ادامه جریانهای شعری دهه ۴۰ و ۵۰ را در دهه ۶۰ و ۷۰ مرور میکردیم؛ در طول دو دهه اخیر جامعه بعد از سپری شدن آن فضای گفتمان سیاسی و اجتماعی و فروپاشی شوروی و نهضت چپ جهانی علاقهمند شد ببیند آنهایی که در آن دوره حرفی برای گفتن داشتند اما انتشار آثارشان محدود بود و خیلی در محفلها و شعرخوانیها شرکت نمیکردند چه کسانی بود؟ چه میگفتند؟ نوشتههایشان چه بود؟ آثارشان چه بود؟ شعرشان به چه صورت است؟ در چه فضایی سیر میکردند و اصولا حرفشان چه بود؟ در دو دهه اخیر است که بیژن الهی و هوشنگ چالنگی و پرویز اسلامپور شناخته شدند و آثارشان منتشر شد و در دسترس مخاطبان قرار گرفت، دربارهشان مقالههایی نوشته شد. حتی تکنگاریهایی بهصورت کتاب درباره آنها نوشته شد. متأسفانه از نظر سنی هم در یک موقعیت بودند و درگذشت بیشتر آنها در طول دهه اخیر بود.
این شاعران دیر کشف شدند.
بله، در واقع در سالهای پایانی عمرشان تازه کشف شدند.
زمانی که افراد مطرح این گروه را نام بردید، همه آقایان بودند.
بله، در این میان تعداد خانمها محدود بوده است.
خب درباره مروا نبیلی میگویید که چرا آن زمان در این دستهبندیها قرار نگرفته بود؟
مروا نبیلی جزء کسانی است که در دورههای اولیه این مجموعه جای میگیرد. اما نکته عجیب برایم این بود چندینباری که تلفنی با او صحبت کردم تا اجازه چاپ دفترش را بگیرم، از آن دوره به جز احمدرضا احمدی، هیچکس را به یاد نمیآورد.
این موضوع شاید به این دلیل است که او در دوره خاصی به شعر توجه میکرده که هنوز موج نو آنچنان که باید و شاید شکل نگرفته بود یعنی فعالیت شعری مروا نبیلی در دوره بسیار آغازین شعر موج نو بوده است و هنوز این جریان شکل نگرفته بود.
نکته دیگر اینکه نبیلی از نظر شعری، ادبی و هنری تحت تأثیر سهراب سپهری و فریدون رهنما بوده است؛ چرا؟ چون این دو نفر استادان نبیلی در دنشکده هنرهای تزئینی بودند.(دانشکده هنرهای تزئینی، دانشکدهای بود که بعد از انقلاب همراه چند دانشکده دیگر مانند فارابی به دانشکده هنر تبدیل شد.) نبیلی از اولین دانشجویان دانشکده هنرهای تزئینی بود. گلی امامی، مترجم معروف هم در این دانشکده درس خوانده و او یکی از کسانی است که به ما کمک کرد تا خانم نبیلی را پیدا کنیم. در یک تماس با خانم امامی به صورت اتفاقی خانم نبیلی را به یاد آورد که اوایل دهه ۱۳۴۰ از دانشجویان دانشکده هنریها تزئینی بود و حتی گفت به یاد میآورد که اسم شناسنامهای او، مروا نبوده بلکه مارتا بوده است.
خانم نبیلی با سهراب سپهری و فریدون رهنما بیشتر ارتباط داشته است؛ از نظر سینما با فریدون رهنما ارتباط داشته و از نظر نقاشی و شعر با سپهری. بنابراین با بقیه اعضای موج نو ارتباطی نداشته، گویا فقط با احمدرضا احمدی آشنایی داشته است. البته سالهای پیش احمدرضا احمدی نیز در یکی دو مصاحبه از خانم مروا یاد کرده بود.
شعر مروا چه ویژگیهایی دارد؟
نکته مهم از نظر سبک شعری مروا نبیلی این است که او با وجود اینکه تصویرهای نوی در شعرهایش وجود داشته و از نظر زبانی با شاعران نیمایی فرق دارد به شاعران موج نو نزدیک است، ویژگی خاصی دارد که شعرش را با شاعران موج نو متمایز میکند؛ یکی از آبشخورهای اصلی شعرهای مروا، تداوم شعر سهراب سپهری در «آوار آفتاب» است. در واقع مروا نبیلی زمانی با سهراب سپهری آشنا شد که هنوز به صدای پای آب، مسافر و حجم سبز نرسیده بود. یعنی سهراب سپهریای که میشناخت سهراب «شرق اندوه» و «آوار آفتاب» بود. بنابراین تأثیر بخشی از شعرهای سهراب در دهه ۱۳۳۰ را بر شعرهای خانم مروا میبینیم، البته خانم مروا نوآوریهایی را هم دارد ولی از نظر زبانی شبیه شعرهای سهراب سپهری در دهه ۱۳۳۰ است.
تفاوتهای شعری مروا نبیلی با شاعران موج نو از جمله احمدرضا احمدی چیست؟
شعرهای احمدرضا احمدی سوررئالیستیتر است؛ شعرهای اولیه احمدرضا احمدی در دهه ۱۳۴۰ سوررئالیتیتر است ولی شعرهای مروا سوررئالیسم کمتری دارد و در بخشی از شعرهایش هم جنبههای فمینیستی وجود دارد که این نکته سبب تمایز او از شاعران دیگر موج نو میشود.
اما از نظر طبقهبندی و تاریخ شعر چارهای نداریم که در مجموع مروا نبیلی را جزء همین شاعران موج نو بدانیم. البته یکی از دلایلی که این موضوع (دستهبندی مروا نبیلی در جریان موج نو) را اثبات میکند مقاله کوتاهی است که زندهیاد فریدون رهنما در آبان ۱۳۴۳ در جنگ طرفه منتشر کرده است. (این جنگ نشریهای بود که شاعران و نویسندگانی مانند احمدرضا احمدی، محمدعلی سپانلو، غفار حسینی، نادر ابراهیمی و دیگران در آن دوره مدتی منتشر میکردند.) در این شماره فریدون راهنما مقالهای با عنوان «دو نوزاد باورکردنی» مینویسد و در آنجا بیژن الهی و مروا نبیلی را معرفی میکند. این مقاله در کتاب آمده است. در واقع فریدون رهنما به جامعه ادبی میگوید این دو شاعر و شاعرانی مانند آنها را باید بخوانید و جدی بگیرید.
بنابراین این دفتر شعر در اواخر دهه ۱۳۴۰ به ناشر تحویل داده شده است؟
این دفتر شعر از سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۴۶ یا ۱۳۴۷ نوشته شده است. خانم مروا به یاد نمیآورد این دفتر را کی به فریدون رهنما داده است. ولی احتمالا اواخر دهه ۱۳۴۰ یا اوایل ۱۳۵۰ دفتر شعر را به زندهیاد فریدون رهنما تحویل داده است.
اینکه میگویم احتمالا در این تاریخ بوده به این دلیل است که خانم مروا بعد از پایان دانشکده، در فیلم «سیاوش در تخت جمشید» فریدون رهنما در سال ۱۳۴۴ نقش اصلی را بازی میکرده است. بعد از این همکاری، رهنما به او پیشنهاد میکند برای ادامه تحصیل در حوزه سینما با توجه به علاقه شدیدش به اروپا برود. خانم مروا ابتدا به انگلستان میرود. بعد از آشنایی با فیلم در انگلستان به او گفته میشود برای آموزش در حوزه فیلمسازی و کارگردانی بهتر است به امریکا برود که او با وجود داشتن لیسانس هنر، در نیویورک هم لیسانس و فوق لیسانس سینما میخواند. در این دوره ارتباطش با ایران کمتر است. او نیمه دهه ۱۳۴۰ تا ۱۳۵۰ را بیشتر در انگلستان و امریکا میگذراند و گاهی به ایران سری میزند که احتمالا در یکی از دیدارها دفتر شعرش را به فریدون رهنما میدهد که برایش منتشر کند. فریدون رهنما مقدمهای برای آن مینویسد که در واقع در کتاب «شعر دیگر» با عنوان «مقدمهای بر دفتر شاعران جوان» در سال ۱۳۴۷ چاپ شده است. احتمالا در آن زمان بوده است.
اما اینکه کِی فریدون رهنما این دفتر را به انتشارات مروارید میدهد، اطلاعی نداریم زیرا کسانی که در آن دوره در نشر مروارید بودند بعد از انقلاب جای خود را به گروه دیگری در این نشر میدهند. بین این دوره تا زمانی که فریدون رهنما فوت میکند، نباید فاصله زیادی باشد، احتمالا دفتر را زمانی به انتشارات میدهد که خود دچار بیماری شده بود و در سال ۱۳۵۴ از دنیا میرود و این دفتر همچنان میماند.
این دفتر در دهه ۱۳۴۰ پاکنویس و با حوصله نوشته شده است.
خود نبیلی از وجود این دفتر مطلع بود؟
فکر میکرده گم شده است؛ چون فریدون رهنما عمر کوتاهی داشت و نبیلی نمیدانست که رهنما این دفتر را برای انتشار به انتشارات مروارید داده است.
صفحه اول نوشته شده «مروا _ برگی و ستاره» صفحه بعد که خالی است نوشته شده با مقدمه فریدون رهنما. بعدا یادم آمد در «شعر دیگر» مقاله را دیدهام و معلوم شد همان مقدمه است که در سال ۱۳۴۷ منتشر شده است.
مروا چگونه پیدا شد؟
به این دلایل این کتاب در آرشیو انتشارات مانده بود. سال ۱۳۹۵ بعد از بازگشتم از ژاپن با آقای حسنزاده (مدیر انتشارات مروارید) دیداری داشتم. در این دوره در حوزه شعر تحقیقاتی داشتم و آقای حسنزاده که میدانستند به این حوزه علاقهمند هستم، این دفتر را به من داد و گفت «تحقیق کنید این خانم کیست؟ ما در طول سالها هرچه گشتیم، متوجه نشدیم این خانم مروا کیست؟» خب این اسم خاص و عجیب است. اگر در سال ۱۳۹۵ در اینترنت سرچ میکردید، مطلقا مطلبی دربارهاش نبود. آن زمان نام خانوادگیاش را هم نمیدانستیم. بعد از مدتی یادم آمد دو مجموعه دارم (شعر دیگر و جنگ طرفه) که از مروا شعری دیدم اما نام فامیلیاش در آنجا نیامد بود و فقط یک اسم بود؛ «مروا».
البته آقای حسنزاده به من گفته بود دو سه سال قبل با آقای اصلانی صحبتی داشته و او گفته بود مروا را میشناخته. با او هم تماس گرفتم. شماره موبایلش را نداشتم و به منزلش زنگ میزدم اما او برای فیلمبرداری در یکی از شهرستانها بود که یک ماه بعد برگشت. بعد به من گفت مروا نبیلی جزء همنسلانش بوده است. بعد در صحبتی که با خانم امامی داشتم گفت اسم شناسنامهایاش مارتا بود و آرام آرام بالاخره «مروا نبیلی» را پیدا کردم. بعد متوجه شدیم بعد از «سیاوش تخت جمشید» تا زمانی که فیلم خود را به نام «خاک سر به مهر» در سال ۱۳۵۵ بسازد، بیشتر در انگلستان و امریکا بوده و گاهی به ایران میآمده، در فیلم «سمک عیار» اصلانی با او همکاری داشته و بعد هم ایران را برای همیشه ترک میکند و برنمیگردد.
ما حتی برای سال تولدشان هم به مشکل برخوردیم زیرا مدارک ایرانیاش از بین رفته بود و نمیدانست متولد ۱۳۲۰ است یا ۱۳۲۱. چند باری این تاریخ را عوض کردیم، بالاخره در متن ۱۳۲۱ آمده و پشت جلد ۱۳۲۰. اما ظاهرا متولد ۱۳۲۰ است.
برای انتشار این دفتر چندماهی از طریق ایمیل ارتباط داشتیم که فارسینویسی هم برایش دشوار بود و جواب من را به انگلیسی میداد و شرحی از خود به انگلیسی برایمان نوشتند که آن را ترجمه کرده و درباره زندگیاش از آن استفاده کردم.
حدود دوسال بعد از اتمام کارهای کتاب، با یک مشکل شخصی مواجه شدم که انتشار کتاب مدتی به تعویق افتاد. خوشبختانه در این مدت کسانی که به سینما علاقه داشتند، سراغ او رفته و با او درباره تجربههای سینماییاش گفتوگو کرده بودند و من این گفتوگو را در کتاب آوردم و استفاده کردم زیرا اطلاعاتم در حوزه سینما ناچیز است و از سخنان منتقدان و پژوهشگران سینمایی در اینجا استفاده کردم.
در دهه ۱۳۴۰ فروغ هم به اصطلاح گل کرده بود، آیا تأثیری از فروغ در شعرهای نبیلی دیده میشود؟
در دو سه تا از این شعرها، تأثیر کوچکی دیده میشود ولی تأثیر جنبه کلی دارد و وارد جزئیات نمیشود. آن هم به این دلیل است که مروا نبیلی زمانی شعر گفته که هنوز فروغ فرخزاد و سهراب سپهری به شخصیت ادبی نهاییشان نرسیده بودند بنابراین تأثیر از سهراب و فروغ در شعرهای نبیلی هست اما به صورت محدود. البته تأثیر سهراب سپهری خیلی بیشتر است زیرا نبیلی سهراب سپهری دهه ۱۳۳۰ را میشناخته اما سهراب «حجم سبز» در این دفتر انعکاس پیدا نکرده است.
خب، نبیلی به سمت سینما رفته و شعر را رها میکند، آیا خودمحوری و مسیری که برای دیگر شاعران موج نو به وجودآمده برای مروا هم پیش آمده یا نه فقط تجربه سینماییاش بر تجربه شعریاش غلبه کرده است؟
تجربه سینمایی او بر تجربه شعریاش غلبه کرده است. او به سینما علاقه وسیعتری داشته است. نبیلی در ابتدا به سینما، شعر و نقاشی علاقه داشته و در این زمینهها فعالیت میکرده اما هرچه جلوتر میآید علاقهاش به نقاشی و شعر کمتر میشود و مضافا از ایران و زبان فارسی دور میشود و در معرض زبان انگلیسی قرار میگیرد و این نکته تأثیر زیادی دارد. حتی نبیلی به من گفت چند شعر به زبان انگلیسی هم گفته که نمیتواند پیدا کند. در دورهای که در امریکا بوده، دوستان ایرانی هم نداشته بنابراین به زبان انگلیسی شعر میگفته و از زبان فارسی کاملا دور بوده است.
او در سینما فعالیت میکند، وارد هالیوود میشود، فیلم میسازد و دستیار کارگردان میشود، کاملا از فضای کلان ادبی دور میشود. در سالهای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ میلادی کاملا از حوزه شعر دور میشود گرچه در دهه ۱۳۵۰ نیز دور شده بود. این شعرها دوره اولیه موج نوست.
با توجه یه اینکه شعرها برای دهه ۱۳۴۰ است، به درد مخاطبان عامتری هم میخورد یا برای کارهای پژوهشی مناسب است؟
هر دو. این کتاب هم میتواند برای کسانی که به تاریخ شعر علاقهمند هستند، جالب باشد و هم به عنوان شخصیتی که هم به سینما و هم به شعر پرداخته، به نظرم تجربههای مروا نبیلی جالب است؛ شاید بتوان گفت یک حلقه مفقوده در شعر موج نو وجود داشته مربوط به نیمه اول دهه ۱۳۴۰ که تا الان از وجودش اطلاع نداشتیم. این کتاب این حلقه را در اختیار ما قرار میدهد. شعرهایش هم خواندنی است و اینطور نیست که فقط تجربهگرا باشد هرچند تجربه در آن مشهود است. شعرهایش قابل خواندن است و بهنظرم اهل تخصصی شعر از آن لذت میبرند. اما مخاطب عام شاید به آن صورت به شعرش نزدیک نباشد و برایش جذابیت نداشته باشد اما برای مخاطب خاص که به تجربه شعری آن دوره گذار علاقهمند بوده، جالب است. ما در این دوره داشتیم از شعر نیمایی دور میشدیم. درحالی که شاعران نیمایی مانند شاملو، اخوان ثالث، سیاوش کسرایی و نصرت رحمانی شناخته شده و در اوج بودند داریم وارد شعر منثور یا شعر سپید (که یک غلط مصطلح است) میشویم و خانم نبیلی هم این را نشان میدهد.
تفاوتی هم که خانم نبیلی با احمدرضا احمدی و دیگران دارد در بخشی از شعرهایش است که این شعرها جنبه انتقاد اجتماعی و نه سیاسی دارند. همچنین روی مسئله زن بودن خود تأکید دارد درحالیکه حضور زنان در جامعه در شعر شاعران موج نیست، شعر بیشتر آنها خیلی جنبه شخصی و درونی دارد اما در شعرهای مروا نبیلی حضور زن در جامعه مهم است و در پی اثبات زن جدید است که در جامعه دارد حضور پیدا میکند.
در مقدمه آوردهاید در شعرهای مروا رویا بر واقعیتها غلبه دارد.
این بیشتر تأثیر سهراب سپهری است. سهراب در «آوار آفتاب» و در «مرگ رنگـ» و دفتر شعر «زندگی خوابها» رویانویسی میکند. در بخش عمدهای از شعرهای مروا این کاملا دیده میشود. در این شعرها شاعر مانند خوابگردی است که دارد در رویا راه میرود و آنها را مینویسد و گاه ممکن است در موارد خاصی جنبه کابوس هم به خود بگیرد.
که تجربه فردی شاعران موج نو در اینجا بیشتر میشود.
بله، تجربه فردی بیشتر میشود. قسمتهای کمی جنبه زبانی پیدا میکند و اثبات هویت زنانه در بخشی از شعرهایش وجود دارد که از این فضا فاصله میگیرد اما در قسمتهای زیادی رویانویسی غلبه دارد و استمرار تفکر «زندگی خوابها»ی سهراب سپهری است.
اگر نبیلی سراغ سینما نمیرفت مانند شاعرانی چون احمدرضا و بیژن الهی شاعر شناختهشدهای میشد؟
جواب این سوال شما مشکل است اما شاعر بااستعدادی بوده و اگر همچنان که پیشبینی کردم، به کارش استمرار میبخشید میتوانست به عنوان شاعر خوب در آن جریان شناخته شود اما عدم حضورش در ایران و پناه بردن کامل به سینما و دوری از زبان فارسی او را تقریبا از این فضا دور کرده است.
او تجربه سینمایی هم در ایران دارد، شخصیت شعریاش در سینما نمود داشته است؟
من شاید حق نداشته باشم درباره سینمای او صحبت کنم اما سینمای او با توجه به اینکه توانستم بخشی از فیلمش را ببینم، جنبه شاعرانه دارد، یعنی هم جنبه واقعگرایانه در آن فیلم وجود دارد و هم جنبه شاعرانه و تا حدودی تحت تأثیر سینماگران معروف آن دوره بوده است.
یعنی سینمایش سینمای خاصی است.
بله سینمای خاصی است البته جنبه فمینیستی فیلمش قوی است. «خاک سر به مهر» درباره دختری روستایی است که نمیخواهد ازدواج سنتی داشته باشد. این فیلم از نگاه فمینیستی پیشروی که در دهه ۱۹۷۰ داشته مطرح شده است و در طول سالهای اخیر هم به مناسب ۴۰ سالی که از فیلم گذشته در انگلستان و کانادا تقدیر و تشکر شده است.
فریدون رهنما چقدر در شناساندن او در عرصه سینما و شعر تأثیر میگذارد؟
با خود خانم نبیلی که صحبت میکردم به صراحت میگوید سهراب سپهری و فریدون رهنما، نقش زیادی در شکلگیری شخصیتش داشتهاند. در زمینه شعر و نقاشی سهراب سپهری و در زمینه سینما فریدون رهنما تأثیر داشته است. البته میگوید «اینطور نبوده که رهنما به من بگوید مثل او فیلم بسازم و یا کار کنم، به من یاد میداد چگونه فکر کنم و چه باید بکنم، توصیه میکرد فیلمهای فلان فیلمسازهای فرانسوی و ژاپنی و انگلیسی را ببینم که چطور فکر میکردند.» فریدون رهنما شخصیت دموکراتی داشته و علاقهمند نبوده که شاگردانش مانند او فیلم بسازند، میخواسته هرکدام راه خود را بروند و با تفکر کار خود را انجام دهند.
کتاب «مروا نبیلی: شاعر و سینماگر» توسط کامیار عابدی به تازگی با قیمت ۱۴۰ هزار تومان در انتشارات مروارید راهی بازار کتاب شده است.
بدون دیدگاه