موسی الرضا شبرنگی*
«حق را بگویید هرچند به ضرر شما باشد.»
بیان دردمندانه سعید سهیلی کارگردان سینمای ایران در حمایت از همصنفان خود را می توان نقطه عطفی در تاریخ سینمای کشور قلمداد کرد. حمایتی تمام قد و شجاعانه در زمانهای که منفعتطلبیها و چهارشاخ زدنها در مسیری که باد میوزد و محافظهکاریها موجب شده رنگ و بوی حقیقت زیر لایهای از تزویر وریا و دورنگیها مدفون شود. اما بارقه امید را روشن کرد وقتی که تابوشکنی کرد و از دق کردن بزرگان سینمای ایران به جرم هنرمند بودنشان گفت؛ نگفت بلکه از عمق وجود فریاد زد.
رییس جمهور را با لحن تو خطاب کرد و چون برای خودش چیزی نمیخواست با همه وجود از دیگران دفاع کرد. میتوانست چون خیل عظیم کسانی که چشم میبندند بر حقیقت، سکوت پیشه کند و بگذرد. نیازی به کسب شهرت نیز ندارد که بگوییم چنین گفت تا شهرتش افزون شود.
بینیاز است و دلش از هرچه رنگ تعلق است آزاد. نهیب و توصیه و راهکارش به مهران مدیری بینظیر بود. البته اگر چنین کسی بتواند چشمپوشی کند از حقوق چند صد میلیونی در هر اجرای دورهمی. هرچند مدیری هرگز در قامت یک معترض به عدم پخش برنامه ناصر [ملکمطیعی] ظاهر نشد و تا همیشه در سابقهاش ثبت شد که نان را بر جان و جمال جانان سینمای ایران ترجیح داد.
سهیلی در تشبیه ناصر ملکمطیعی به دماوند سینمای ایران همه را به وجد آورد و از خرد شدنش و شکسته شدن قامت نحیفش دلها را به درد. از حبیب و عقیلیها گفت از آن چهل تنی که سیتایشان نقاب در خاک کشیدند و دق کردند بس که بی جرم بر دار کشیده شدند. مصلوبان به میخ کشیده شدهای که هرگز بخشیده نشدند. مورد عفو و رحمت قرار نگرفتند و در اوج انزوا، بی گناه درد کشیدند تا ذره ذره آب شدند.
شیرین تر از این تلخی هایی که بر زبان راند، نیست و نخواهد بود. گشت ارشادی به معنای واقعی بود. امر به معروفی و نهی از منکری کرد و تازیانه زد روح زنگ زده آنها را که غبار جمود و تعصب های بی جا، برسر دوراهی حقیقت و فریب و دو روییها مردد ماندهاند هنوز. دلها را یک دله باید کرد.
زیبایی و شیرینی سخنان تلخ سهیلی، مرثیهای سعید و گورا بود برای دق مرگ شدگانی که به طور یقین روحشان شاد است از حمایتهای مردی که شبیه باران است و از جنس بلور. دست مریزاد.
*یادداشت رسیده
عکس از آرشیو بانیفیلم
بدون دیدگاه