سعید مطلبی
کلاس هشتم، نهم، یک همشاگردی داشتیم به اسم محمد بیبی حسن. اصلا نام شناسنامهاش بیبی حسن بود. و بیبی حسن اسم مادربزرگش بود که نگهبان یکی از این یخچالهای طبیعی در انتهای خانیآباد بود. همین نام فامیل و وجه تسمیهاش نشان میدهد که چقدر بیکس و کار بود. از پدر و مادرش حرفی نمیزد. هیچوقت نفهمیدیم مُردهاند و یا به امید مادربزرگ رهایش کرده و رفتهاند. پسر سیاهچردهای بود، لاغر، لقلقو، با لباسهای مندرس و کثیف، کفشهایی که در جای جای آن پارگی به چشم میخورد. به معنی واقعی بیکس و بیپناه بود. خودش این را میدانست و بدتر اینکه همه از شاگردها گرفته تا معلمین و مدیر و ناظم هم این را میدانستند و اینگونه بود که اگر دو دانشآموز گلاویز میشدند و یکی کتک میخورد، کتکخورده همه سوراخ سمبههای مدرسه را میگشت تا محمد بیبی حسن را در گوشهای خفت کند و تلافی تمام کتکهایی را که خورده است با زدن و لت و پار کردن او در بیاورد. اگر معلمی صبح با دعوا و دلخوری از خانه بیرون آمده بود، در اولین امکان ممکن محمد بیبی حسن را پیدا مینمود و تلافی دلخوری صبح در خانه را به در میکرد.
اگر ناظم مدرسه ناراحتی و بغضی از مدیر داشت یا پسر سرهنگ برخوردار (که به خاطر پدرش یکهتاز مدرسه بود) به تمسخر گرفته بودش، در اولین زنگ تفریح فریادش در حیاط مدرسه طنین میانداخت که:
این محمد بیبی حسن بی پدر مادر کجاست…
و بعد محمد بود و ترکههای ناظم کف دستش. تا آنجا که حرص ناظم از مدیر فرو نشیند یا زخم بیاعتنایی و تمسخر پسر سرهنگ برخوردار التیام یابد.
خلاصه اینکه محمد بیبی حسن با این که در دبیرستان درندشت و بزرگ ابومسلم کسی نبود و عددی به حساب نمیآمد، اما وجودش کلی باعث آرامش بود. چون همه عقدههای سرکوفته با کتک زدن او تسکین پیدا میکرد. چون همه مشتهای گره کرده که در جیبها پنهان بود، با حضور او جایی برای فرود آمدن و ضربه زدن پیدا مینمود. چون همه فحش و ناسزاهای فرو خورده با حضور محمد بیبی حسن محلی برای ابراز و گفته شدن مییافت. محمد بیبی حسن کسی نبود… اما همان وجود دیلاق و لقلقو، تسکیندهنده همه عقدهها میشد.
بعد از شصت و پنج سال، امروز با درد و اندوه بسیار، سینمای ایران را در هیبت و قالب محمد بیبی حسن میبینم. موجود بیکس و بیپناهی که هرکس میرسد و دل پر از جایی و کسی دارد، مشتی بر سر او میزند و عقده خود را خالی میکند. بیچاره محمد بیبی حسن که نمیدانم زنده است یا مُرده، و بیچاره سینمای ایران که هنوز نیمه جانی دارد و آماج عقدهگشاییها.
***
موارد متعدد و (مشکوکی) که در چند روز اخیر حول و حوش سینما و حواشی آن رخ داده، وادارم کرد علیرغم میل قلبی که ورود به بعضی از عرصهها و رویدادها را دوست ندارم، این چند خط را قلمی کنم. چراکه اسب سرکَش گفتهها، شایعات، عملکردها، خط و نشان کشیدنها، آنچنان عنان گسیخته است که واهمه دارم که یکباره خود و سوارش را به درهای ناکجا آباد بیندازد و شوربختانه سوار این اسب سرکَش، سینمایی است که شصت سال است من عاشقانه با آن زندگی کردهام. برای این که بتوانم به یکایک موارد اشاره کنم اجازه میخواهم از مهمترین آن آغاز نمایم:
۱- نامه سینماگران – ما مردم واجد دو عیب مشخص هستیم.
اول اینکه به دوستان و یارانمان اطمینان مطلق و بیگفتوگو دادیم و اگر دوستی متنی را برای امضا به ما بدهد، خلاف دوستی و رفاقت و گاه حتی کسر شأن خود میدانیم که آن را امضاء نکنیم و عیب دوم که همین عیب اول را کامل میکند، این است که بیحوصلهایم. حتی اسناد رسمی را هم حوصله این که بخوانیم و بفهمیم و بعد امضاء کنیم نداریم. و اینگونه میشود که متنی را امضا میکنیم و بعد که افراد آگاه، متن را برایمان میشکافند و تبیین میکنند تازه میفهمیم که پا به چه ورطهای گذاردهایم. با چند نفر از افرادی که این متن را امضاء کردهاند، شخصا صحبت کردم. همه آنها تصورشان متنی بود که حکایت از همدردی با مردم آبادان میکرد و وقتی که برایشان توضیح دادم در همین متن چه نکاتی وجود دارد، مات و مبهوت و ناباور فقط نگاهم کردند… مصاحبهها و گفتوگوهای متعدد را در مورد این نامه خواندم. به ضرس قاطع میگویم که بسیاری حتی روحشان از آنچه که در این متن مستتر و یا حتی عیان است، به خاطر بیتوجهی و کمحوصلگی و اطمینان قاطع به دوست خود، اطلاع ندارند. بنابراین تصورم این است اگرچه برای بیتوجهی خود مستحق اخطار یا هشدار هستند، اما آنچه که به عنوان جرم و از این قبیل چیزها به آنان اطلاق میشود دور از انصاف است و فکر نمیکنم که حتی خدا هم آن را بپسندد. باور دارم که پس گرفتن امضاء، خود گویای فکر و اندیشه آنان است.
۲- نامه منسوب به خانمهای سینماگر Me too ایرانی یا «من هم».
در هنگامه هزاران مشکلی که سینمای امروز با آن دست به گریبان است، نامهای با حدود هشتصد امضاء منتشر میشود که در آن خانمهای سینماگر به رفتار دور از شأن نسبت به بانوان سینما اعتراض دارند. اگرچه دادخواهی و اعتراض را حق هر جفادیدهای میدانم، اما نام این نامه (یا نامی که به آن منسوب است) و عدم توضیح در جزئیات و شرایط امضاءکنندگان سوءتفاهماتی را ایجاد کرده است که شأن و آبروی سینما زیر سوال برده شده است.
همین امروز یک فیلم از آقای رائفیپور در شبکههای اجتماعی دست به دست میشود که مفهوم کلی آن، این است: بهتر است کسی که به او در سینما تعدی نشده، اعلام کند و این راحتتر است.
همراه این فیلم، من انواع و اقسام فحشها و ناسزاها و ایرادها و نقدها و طعنهها را در همین شبکههای اجتماعی نسبت به آقای رائفیپور ملاحظه کردم، اما هیچکس و دقیقا هیچکس بر این نکته اشاره نکرده است که با آن نامه و امضای هشتصد بانو، و نام Me too یا «من هم» که بر آن گذاشتهاند، آیا فکر و استنباط دیگری جز آنچه که آقای رائفیپور کرده است از این نامه دریافت میشود؟ چرا هیچکس نمیگوید از خود ماست که بر ماست؟ چرا کسی نمیگوید ما خود گزک به دستان دیگران دادهایم؟
آیا امضای همین نامه، گواه این نیست که تمامی امضاءکنندگان، تعدی و تعرض به خویش را قبول و تقاضای دادخواهی و اعتراض میکنند؟
مشکل اصلی این است که ما واقعا حتی در اسناد دولتی هم توجه نداریم چه چیزی را امضاء میکنیم، چه چیزی را با این امضاء تصدیق و قبول کردهایم و چه چیزی را به محض این امضا تعهد میکنیم.
با تعداد زیادی از بانوان امضاءکننده این متن که به پاکی، وقار و صداقت آنها ایمان دارم صحبت کردم. تمام آنها بدون استثناء (تاکید میکنم بدون استثناء) اعلام داشتند در طول مدت کارشان در سینما هرگز نه تنها با تعرض یا تعدی روبرو نشدهاند، بلکه در محیط کار حتی کوچکترین بیاحترامی هم به آنها نشده است. و وقتی پرسیدم چرا نامه را امضا کردهاید؟ پاسخ دادند که: ما در مورد تعرض و حتی تجاوز به برخی از همکارانمان چیزهایی را شنیدهایم و با این نامه تقاضای رسیدگی نسبت به دادخواهی این همکاران و مجازات مجرم را داریم.
مشکل همین است. تعدادی نامهای را امضاء کردهاند با این نیت که به دادخواهی همکار تعرض دیدهاش رسیدگی شود، اما انعکاس نامه در جامعه و اذهان عمومی اینگونه است که باور میکنند همه این هشتصد نفر، کسانی هستند که مورد این تعرض، تعدی و تجاوز قرار گرفتهاند.
از بانیان و امضاءکنندگان این نامه، ضمن احترام به خواست و نیت آنها، باید تقاضا شود لیست افراد آسیبدیده و دادخواه را از بانوان یا آقایانی که از خواسته آنها حمایت کردهاند، جدا سازند و از تشکیلات مسئول، چه خانه سینما، چه هر تشکیلات دیگری هم که به این مناسبت ایجاد شده تقاضا شود که دستور صریح و قاطع صادر نمایند که دادخواه و حامی دادخواه از هم تفکیک شود.
مطمئن هستم در این صورت، نه آقای رائفیپور، که هر شخص بیغرض و عادلی اقرار خواهد کرد وقوع اینگونه امور کریه و آزاردهنده در سینما، نسبت به بسیاری اماکن دیگر، از دفاتر خصوصی تا ادارات تا سازمانها و بیمارستان و غیره، بسی نادرتر است.
من شصت سال در سینما کار کردهام. هم در سینمای قبل و هم سینمای امروز. در سن و موقعیتی هم نیستم که دروغ و یاوه ببافم. در نزد مردم و در پیشگاه خداوند شهادت میدهد بسیار آدمها، چه مرد و چه زن را در عرصه سینما میشناسم که شرافتمندترین، سلامتترین، صادقترین و منزهترین مردمی هستند که در عمر هشتاد سالهام دیدم. من زنان و مردانی را میشناسم که با رنج و صبوری و تلاش عاشقانه خود در سینما مشغول هستند تا زندگی شرافتمندانه، عزتمدار و صحت و سلامت خانواده خود را حفظ کنند و قسم میخورم چنین انسانهای والا و پاکی را در جاهای دیگر به ندرت دیدهام. و اگر این را ادعا میکنم بر این نکته تأکید دارم که امروزه، من نه در سینما شاغلم، و نه در سینما بعد از این کار خواهم کرد. و نه منافعی در امر سینما دارم. و آنچه که وجدانم حکم میکند و به درستیِ آن ایمان دارم را مینویسم.
۳- آقای نوید محمدزاده و ابراز محبت به همسر
مردی زنش را در منظر عمومی بوسیده و از بخت بد سینما، این مرد یک ستاره سینمای ایران است و همین بهانه هجمه پرحجمی است به نوید محمدزاده که ترکشهای آن، تن زخمی سینمای ایران را زخمیتر و خونینتر میکند. از افراد عادی تا مسئولین ارشاد تا بقیه تریبونداران، همه یکصدا تقاضای انواع مجازاتها را برای نوید محمدزاده دارند و از جمله اینان، آقای وزیر ارشاد. و سئوال من شخصا از ایشان است.
آقای وزیر؛ من شصت سال است که به جد، در تمام فیلمها و نوشتههایم اصرار داشتهام که بر سنتها و اخلاق و اصول فرهنگی این ملک پافشارم و آن را تبلیغ میکنم. اما در این چند روزه، هر چه اندیشیدم یادم نیامد که در مورد رفتار یک مرد به همسرش و یا برعکس در هیچ نوشته و فیلم و فیلمنامهای حتی یک صحنه گنجانده باشم. شما چطور آقای وزیر؟ خطباء و تریبونداران و تبلیغاتکنندگان ریز و درشت این مملکت چطور؟ کدامتان حتی یک کلمه گفتهاید یا تبلیغ کردهاید که پسندیده نیست مردی زنش را در انظار عمومی ببوسد؟ لطفا به من نگویید این اظهر من الشمس است و بینیاز از بیان. مطلقاً اینگونه نیست. من خود تماشاگر چندین فیلم بودهام که خانمی در آن از روشهای لوندی و دلبری و به هیجان آوردن یک شوهر در اتاق خواب سخن گفته است. وقتی مبلغین شما به جزئیات کاملا خصوصی در اتاق خواب یک زن و شوهر ورود پیدا میکنند و حتی برای دلبری کردن زن از شوهر نسخه مینویسند، چرا نباید برای رفتار اخلاقی و مطابق با سنتها و فرهنگ ایرانی و اسلامی یک زن و شوهر در مجامع عمومی حتی اشارهای نکرده باشند!؟
این کوتاهی از شما و دستگاه تبلیغاتی شما بوده است که نوید محمدزاده نمیداند عمل او در انظار عمومی خلاف فرهنگ است و نمیباید انجام میداد. شما و دستگاههای تبلیغاتی این درس را به این آدم ندادهاید که امروز بتوانید در امتحان و آزمون این درس رفوزهاش کنید.
و حالا، این کار محمدزاده شاید باعث شود که بفهمید هنوز برای تبلیغ فرهنگ و سنت جامعه راه دراز و وظیفه دشواری در پیش دارید. هر نوع مجازاتی برای نوید محمدزاده بابت عمل نادانستهاش میتواند مصداق (عقاب بلابیان) باشد و لابد میدانید نهتنها علم حقوق این را باور ندارد، بلکه خداوند هم از آن خشنود نخواهد شد.
۴-ماجرای فیلم عنکبوت مقدس و حواشی آن
آقای وزیر، نظرتان در مورد این فیلم و تهدید شما را نسبت به عوامل داخلی آن خواندم و تعجب کردم.
بله، با آنچه که از این فیلم شنیدهام باور دارم دل هر مسلمان و علاقمند اهل بیت از این قضیه چرکین است، اما اظهار نظر شما و تهدید عوامل همکاریکننده داخلی با این فیلم را هرگز درک نمیکنم.
آقای وزیر، ممکن است افراد خارج از سینما روند تولید و ساخت یک فیلم را ندانند و به همین اعتبار، نظرات غیرکارشناسانه و گاه خندهآور را در مورد آن ابراز دارند، اما شما که ناوارد و بیخبر از جریان ساخت فیلم نیستید. شما وزیر این حیطه هستید و قطعا خبیر و آگاه نسبت به این روند. شما خوب میدانید که عوامل فیلم (و گاه حتی عوامل اصلی) اغلب از داستان و هدف فیلم اطلاعی ندارند. شما میدانید که فیلمنامه معمولا در اختیار چند نفر از اعضای فیلم قرار دارد و باز میدانید که حتی فیلمنامه ضامن این نیست که مطمئن شوید چه فیلمی ساخته خواهد شد و چقدر با فیلمنامه منطبق خواهد بود. شما میدانید که گاه یک صحنه کوچک، یک دیالوگ کوتاه و یا حتی جابجایی دو صحنه و تغییر تقدم و تأخرشان میتواند معنای یک اثر را دگرگون کند.
چگونه افراد را به جرم همکاری در این فیلم تهدید میکنید، در حالی که به اعتبار جایگاه خود میدانید آنان کوچکترین تقصیر و یا حتی اطلاع از آنچه که بعداً به عنوان (عنکبوت مقدس) در کن نمایش داده شد، ندارند. تریبونداران مختلف، صاحبان پست و مقام، نمایندگان، همه و همه میتوانند در این مورد هر نوع اظهارنظر ولو ناصواب را بنمایند. اما شما وزیر ارشاد هستید و بیشتر و پیشتر از همه میدانید که هیچکدام از این عوامل از این که چنین فیلمی ساخته خواهد شد کوچکترین اطلاعی نداشتهاند و باور دارم اگر کمترین اطلاعی از آن داشتند، هیچکدام حاضر به همکاری با این پروژه نمیشدند.
نکته آخر اینکه؛ جناب آقای اسماعیلی، شوربختانه برای کسی با موقعیت شما دو راه وجود دارد. همانگونه که نوشتم، سینمای امروز ما محمد بیبی حسن شصت و پنج سال پیش است. بیکس و بیپناه و هرکس که بتواند و از هر جا که عقدهای داشته باشد مشت و لگد به آن میزند.
روزی که شما آمدید، گفتید برای حمایت از سینما میآیید. این حرفتان همیشه یادتان باشد. آمدهاید تا سینما بیکس نباشد. نیامدهاید که همزبان و همنفس و همدل دشمنان سینما باشید. میدانم که اگر پای سینما بایستید، اگر بخواهید آن را از بیکسی نجات دهید، ممکن است میز و سمت خود را در پای آن قربانی کنید. باور دارم که اگر بر سر حرف خود بمانید و حامی سینما باشید، ممکن است که موقعیت و مقام خود را از دست بدهید. و یا برای حفظ موقعیت خود همنوا شوید با آنها که ذاتاً دشمن سینما هستند و چشم دیدن و وجود و حضور آن را ندارند. امید و اطمینان دارم که راه دوم را انتخاب نخواهید کرد.
برقرار باشید
بدون دیدگاه