محمد متوسلانی بازیگر، کارگردان و تهیه کننده فیلمهای سینمایی قبل و بعد از انقلاب در بخش دوم گفتوگو با «پروژه تاریخ شفاهی سینمای ایرنا» به تفاوتهای سینمای پیش و پس از انقلاب میپردازد.
خبرگزاری جمهوی اسلامی در راستای افزایش اطلاعات سینمایی مخاطبان خود و ثبت وقایع تاریخی حرفه سینما، تصمیم به راه اندازی تاریخ شفاهی سینمای ایرنا کرده است. در این زمینه بنا داریم تا برای ثبت در تاریخ، پای صحبت عوامل گوناگون حرفه سینما بنشینیم و از وقایع این حوزه بپرسیم. قرعه اولین گفتوگو به نام محمدمتوسلانی افتاده است.
متوسلانی در بخش اول این گفتوگو به مخالفت خانوادهاش برای حضور در سینما، تشکیل گروه ۳ نفره کمدی و نقش ساموئل خاچیکیان در ورود به سینمای حرفهای گفت. بخش دوم در پی میآید.
مبلغ قراردادهایتان برای نوشتن هر فیلم چقدر بود؟
دستمزد من برای سه تفنگدار سه هزار تومان و برای سه نخاله ۶ هزار تومان بود که نسبت به آن موقع پول خوبی به شمار می آمد. پس از موفقیت سه نخاله، قراردادم به ۱۵ هزار تومان رسید و قراردادهای بعدی ام تا ۴۰ هزار تومان بالا رفت.
بازی در هر فیلم چقدر وقتتان را می گرفت؟
هر فیلم ۳ روز در هفته وقتم را می گرفت. ۳ روز تدارکات فیلم بود و ۳ روز فیلمبرداری می کردند. هر فیلم هم حداکثر در دو ماه تمام می شد. منتهی وقتی رسید که من آن قدر سرم شلوغ شد که سه پروژه را هم زمان جلو می بردم. یعنی طی دو تا سه روز در دو فیلم بازی می کردم و فیلم سوم را هم در روزهای جمعه یا روزهایی که ۲ پروژه دیگر تعطیل بود جلو می بردم. وقتی این دوره پرکاری تمام شد برای ادامه تحصیل به آمریکا رفتم. چون دیدم دارد برای ادامه تحصیل دیر می شود.
در اوج شهرت چه اصراری برای ادامه تحصیل داشتید؟
چون ذهنم بیشتر سمت کارگردان شدن بود، می خواستم با دست پر از آمریکا برای کارگردانی به ایران بیایم و احساس می کردم تحصیل دست مرا از نظر دانش سینما پر خواهد کرد.
هدفتان از تحصیل در رشته زبان چه بود؟
برای این که زبان به من اجازه می داد تا به کتابهای انگلیسی زبان، دسترسی پیدا کنم که هنوز به فارسی ترجمه نشده بود.
مثلا؟
آن موقع سرگذشت هنرپیشه ها به خصوص هنرپیشه های آمریکایی را مطالعه می کردم. در این مطالعات اوج و افول هنرپیشه های هالیوود را می دیدیدم. این که این ستاره ها یک دوره ای می آیند و سپس اوج می گیرند و بعد پیشرفتشان متوقف می شوند و آخر سر هم سراغ الکل و مواد مخدر می روند. در حالی که کارگردان ها کمتر دچار این مشکل می شدند، مگر کارگردان های ضعیف.
استنباط من این بود که هنرپیشه ها خیلی به شانس احتیاج دارند. یعنی هم باید نقش شان خوب باشد و هم فیلمی که در آن بازی می کنند مورد استقبال قرار گیرد تا بتوانند در کورس رقابت باقی بمانند.
شما در دهه ۴۰ و ۵۰ بیش از ۱۰ فیلم کارگردانی کردید اما پس از انقلاب اقبال چندانی به کارگردانی نشان نداید؟ چرا؟
دلیلش این است که اجازه کارگردانی نمیدادند. من تا سال ۱۳۶۴ ممنوع الکار بودم.
۶ سال ابتدایی پس از انقلاب چه می کردید؟
خیلی سخت بود. در مدرسه زبان تدریس می کردم. بعد از کفش های میرزا نوروز هم به من اجازه کارگردانی دادند نه بازیگری.
تصمیم نگرفتید از ایران بروید؟
متوسلانی: خیر، هیچ وقت. چون می دانستم در ایران کم کم این تب فروکش می کند و منطق جایش را می گیرد. ذره ای به این فکر نمی کردم که از ایران بروم.
اولین تجربه سینمایی تان بعد از انقلاب چه بود؟
سال ۶۱ دو فیلمنامه را به من دادند تا بخوانم. آنها را خواندم ولی دیدم آن چیزی نیست که من دوست داشته باشم و از پذیرش آن امتناع کردم. علیرغم این که قرارداد بسته بودم و پول هم گرفته بودم از ساخت آنها خودداری کردم. تا این که به فیلمنامه کفش های میرزا نوروز رسید. فکر کنم سال ۶۳ بود که آن را ساختم.
با فیلم های مثل سازش و ذبیح و کفش های میرزا نوروز قابلیت های خود در کارگردانی را نشان دادید. اما چرا این مسیر را با ساخت آثاری از این دست ادامه ندادید؟
کارهایی که به من پیشنهاد می شد به نظرم کارهای درخوری نبود. من تمایل داشتم فیلمنامه هایی را کارگردانی کنم که حرفی برای گفتن داشته باشند.
خاطره ای از ساخت فیلم کفش های میرزا نوروز دارید؟
سگ تربیت شده ای در این فیلم بود که متعلق به یک آقایی بود. وقتی می خواستیم این سگ بدود دو نفر از همکاران سراغ صاحب او می رفتند و به طور مصنوعی با او گلاویز می شدند، سگ هم برای دفاع از صاحبش به سرعت به سمت آنها می دوید. اما وقتی این کار را دو سه بار تکرار کردیم، سگ فهمیده بود این درگیری ساختگی است و دیگر سمت صاحبش نمی دوید.
خاطره دیگر هم این است که یک بار آقای علی نصیریان وقتی دید سگ دارد دنبالش می دود سنگی را برداشت و به سمت او پرت کرد. سگ هم به سرعت به سمت آقای نصیریان حمله کرد. ایشان تا آخر فیلم از این سگ می ترسید و نکته دیگر این که این فیلم زیر بمباران های هوایی صدام ساخته شد.
سبک کاری و بازی بازیگران قبل و بعد از انقلاب چه تفاوت هایی با هم دارند؟
قبل از انقلاب به خصوص بازیگران سینما دوره های بازیگری را ندیده بودند و بازیگری را در خود سینما و در حین کار یاد می گرفتند اما بعد از انقلاب، کلاس های بازیگری تاسیس شد.
البته یک موردی پیش آمد که جا دارد این جا بگویم. بعد از انقلاب نظر متولیان فرهنگی این بود که چون انقلاب شده است مردم دیگر توجهی به ستاره های قبل از انقلاب ندارند. آقایی به نام محمدزاده هم که تاجر چای بود فیلمی را با حضور برخی از ستارگان قبل انقلاب به نام برزخی ها ساخت که در آن از ستارگانی چون ناصر ملک مطیعی، سعیدراد، محمدعلی فردین و … استفاده شد. استقبال مردم از این فیلم به قدری زیاد بود که مجددا محدودیت هایی را ایجاد کردند.
این آقای محمد زاده همان کسی بود که فیلم محمدرسول الله به کارگردانی مصطفی عقاد را وارد ایران کرد.
بعد ها هم مثلا وقتی به سعید راد گفتند می تواند فقط در فیلمها نقش منفی را بازی کند و او از ایران رفت و سالها بعد برگشت. با این کارها، استعدادها هرز رفت وگرنه سینمای ایران میتوانست خیلی غنیتر از این حرف ها باشد.
از نطر رقابت چه؛ فیلمهای ایرانی پیش از انقلاب چگونه با فیلمهای خارجی رقابت می کردند؟
وقتی شما به سینما به عنوان یک صنعت نگاه نمیکنید سینما خیلی صدمه می خورد. مثالی بزنم. فرض کنید شما از امروز واردات ماشین خارجی با کیفیت را آزاد می کنید، مالیات و عوارض گمرک هم از آن نمیگیرید؛ قیمتش هم مثل قیمت پیکان است. خب چه کسی دیگر می رود پیکان بخرد؟
در مورد سینما هم چنین چیزی بود. فیلم های خارجی امتیازات بیشتری نسبت به فیلم های ایرانی داشتنند. کمپانی های فیلمسازی بزرگ دنیا در ایران نمایندگی داشتند. سینماهای خوب هم در اختیارشان بود. بهای بلیتشان هم مثل فیلم های ما بود.
از طرفی سینماگران ما نه از نظر کیفیت و نه از نظر تکنیکی قادر به رقابت با آن ها نبودند. طبیعی است فیلمی که با میلیون ها دلار پول ساخته شده است به راحتی می تواند فیلمی را که با ۲۵۰ هزارتومان ساخته شده، در رقابت پشت سر بگذارد. بنابراین فیلم سازان ما دنبال خلق موضوع و صحنه هایی در فیلم های خود بودند تا مخاطب را به سوی فیلم خود بکشند.
منِ نوعی به عنوان یک کارگردان دوست نداشتم این همه صحنه رقص و آواز در فیلم هایم باشد ولی اگر می خواستم با فیلم های خارجی رقابت کنم، چاره ای جز این کار نبود.
و پس از انقلاب چه شد؟
هنگامی که انقلاب شد، فیلم های خارجی کنار رفتند. هنوز هم نه ماهواره آمده بود نه دستگاه ویدئو فراگیر شده بود. بنابراین فیلم های ایرانی دیگر رقیبی نداشتند و مخاطب ایرانی چیزی جز آنها را نمی توانست ببیند. البته فیلم های خارجی هم بود که پروانه اکران گرفته بود ولی از بس دوبله شان را عوض می کردند مخاطب اصلا نمی توانست بفهمد سر و ته این فیلم چه شد. مثلا اگر زنی با مردی ارتباط داشت دوبله را طوری عوض می کردند که انگار آن دو برادر و خواهر بودند.
بدون دیدگاه