علیرضا غفاری

به جای مقدمه:
هنگام گذر از شرق اتوبان شهید بابایی، چشمم به تابلوی ” مجتمع گردشگری تلو” افتاد…
هوای بهاری، ببکاری کرونایی، اشتیاق برای دیدن یک مکان تازه و چند دلیل ناگفتنی دیگر!! باعث شد که با توجه به تابلوی راهنما به سمت مجتمع حرکت کنم…
جدای از جاده پر دست انداز و ترمیم نشده ، نکته مهم پراکندگی چشم آزار زباله های رها شده در کل مسیر بود!! سرانجام پس از طی چند کیلومتر و با توجه به تابلوها به ورودی مجتمع رسیدیم و با در بسته مواجه شدیم !!
نگهبان خوشروی مجتمع گفت : مدتهاست که بخاطر کرونا تعطیلیم ! ضمن اینکه ساعت کاری ما تا پنج بعدازظهر است و نگهبانها هم برگشته‌اند.
از روی کنجکاوی سوال کردم، مجتمع چه چیز هایی دارد؟ پیرمرد خوشرو و مهربان گفت: جاده جنگلی، چند آلا چیق و البته حیوانات وحشی ! به همین دلیل در شرایط عادی هم باید حتما همکاران ما در محل های خود مستقر باشند تا خدای ناکرده اتفاقی برای بازدید کنندگان رخ ندهد. از نگهبان خوشرو تشکر کردم و برگشتم.
ولی در تمام مدت ذهنم درگیر این مساله بود که آیا نمی‌شد در کنار تابلوی راهنمای مسیر، یک پلاکارد هم نصب شود و در آن زمان بازدید هم قید شود؟ یا مثلا بنویسند که تا اطلاع ثانوی مجتمع تعطیل است! و این در شرایطی بود که با توجه به زمان تعطیلات جماعت دیگری از شهروندان ِ مشاقِ مثلِ ما عازم مجتمع بودند!

****

۱- در سالهای پایانی دهه شصت، وقتی توفیق خدمت در شهرداری تهران با عنوان مدیرکل روابط عمومی و امور بین‌الملل شهرداری تهران نصیبم شد، در اولین هفته کاری با مورد عجیبی روبرو شدم. دوست نازنینی که آن زمان مدیر تولید یک پروژه سینمایی بود، به دیدارم آمد. درخواستی داشت مبنی بر همکاری شهرداری با پروژه و در حقیقت کسب اجازهُ فیلمبرداری در یکی از پارک‌های پایتخت.
نکته جالب آنکه نسخه‌ای از فیلمنامه (بخش‌های مربوط به فیلمبرداری در پارک مورد نظر) را هم به ضمیمهُ درخواست به من تحویل داد! وقتی دلیلش را پرسیدم، گفت: از آنجاییکه ما به هر سازمان یا ارگانی مراجعه می‌کنیم، از ما فیلمنامه می‌خواهند، من هم آوردم… از همکارانم سوال کردم و معلوم شد که خوشبختانه این رویه در شهرداری مرسوم نبوده است، اما معمولا درخواست‌کنندگان خودشان نسخه‌ای از فیلمنامه را می‌آورند و ما هم بایگانی می‌کنیم‌!
وقتی به آن دوست نازنین گفتم: ما نیازی به خواندن فیلمنامه نداریم و اصولا چنین موضوعی در حیطه وظایف ما نیست، ناباورانه نگاهم کرد و با لحنی سرشار از تواضع و مهربانی گفت: من این لطف شما را که می‌دانم به دلیل دوستی دیرین است فراموش نمی‌کنم و بعد نگاهی به فرد همراهش که همکارش بود انداخت و گفت: ما اینیم…..!! در حالیکه باید می گفت: این راه درست است!
۲- حتما شنیده یا خوانده‌اید که چندی پیش معاونت فرهنگی اجتماعی شهرداری تهران ، طی نامه ای به همکارانش اعلام کرده بود که بدلیل احتمال ایجاد سوتفاهم در مورد برداشت معنای تبعیض نژادی از نقش” سیاه” در نمایش هایی که قرار است بمناسبت ایام نوروز در سطح شهر اجرا شود، “سیاه” سیاه نباشد!!!(قریب به مضمون) که البته جمع کثیری از اهالی تاتر ، نویسندگان و پژوهشگران به این نامه واکنش نشان دادند که قصد پرداختن به این موضوع را در این مقال ندارم.
۳- نکته قابل طرح این است که آیا بهتر نیست سازمانها وظایف خود را انجام دهد و از ورود به مباحثی که متولی مشخص و قانونی دارد ، پرهیز کنند!
آیا هیچکدام از متولیان و مسئولان وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، معاونت هنری، مرکز هنرهای نمایشی و… ‌که سالهاست جشنواره تاتر آیینی و سنتی را برگزار می‌کنند و در بخش اعظم نمایش‌های سنتی “سیاه” حضور دارد، طی این سالهای متمادی به این موضوع مهم پی نبرده‌اند که ممکن است سیاه در نمایش شائبه تبعیض نژادی ایجاد کند؟! و مهمتر آنکه تعدادی از این نمایشها در جشنواره های خارجی هم حضور داشته‌اند!
و آیا بهتر نیست که متولیان بلدیه تهران، برابر ماده ۵۵ قانون شهرداری ها مصوب ۱۳۴۴ به انجام امور اصلی مرتبط با سازمان خود بپردازند ؟! و ضمنا آیا بهتر نیست ، وقتی مجموعه تحت مدیریتشان تعطیل است، مثل (مجتمع گردشگری تلو) لااقل با نصب یک پوستر یا بَنِر به شهروندان اطلاع‌رسانی کنند….!
ای‌کاش هر سازمانی وظایف خودش را درست انجام می‌داد!

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *