جبار آذین
سینمای پر خاطره و قدیمی میهن، بعد از سالها یک فیلم خارجی مشهور مجوزدار! به نام «شعلههای آتش» را اکران کرده و برای نخستین بار در تاریخ سینمای ایران، پس از دوران اول سینما، مردم و هنرمندان و برخی مسئولان برای تماشای این فیلم دعوت شدهاند. همه دعوتشدگان، با حفظ و رعایت فواصل طبقاتی، در کمال وفاق ملی، غلاف کردن قمه، و تنقلات در دست روی صندلیهای اختصاصی و عمومی در سالن سنتی/مدرن نمایش نشسته و منتظر شروع فیلم سیاسی/اجتماعی «شعلههای آتش» هستند.
فیلم روایتگر زندگی اهالی یک روستای سنتی است که مردم آنجا برای ادامه زندگی روی زمینها و در مزارع به سختی کار میکنند.
حاکمان روستا هم در خانهها و ویلاهای لاکچری خود به حسابرسی، نظارت و کنترل روستا و روستاییان مشغول هستند.
این روستا مانند روستای شهیر فیلم «هفت دلاور» پیوسته مورد تهاجم راهزنان داخلی و خارجی است، اما مانند آن روستا، هفت دلاور از جان گذشته برای مقابله و مبارزه با مهاجمان ندارد.
دقایقی بعد، چراغها خاموش و فیلم شروع میشود، تا تماشاگران به خود بیایند، پیش پرده چند فیلم روی پرده دیگر سینماها و چند آگهی تجارتی پخش میشود و پس از یک ربع، نمایش شعلههای آتش شروع میشود تا مردم با دیدن جنگ و جدال روستاییان با راهزنان، انگلها و مفتخوران داخلی و پیروزی مردم بر آنها، دلشان خنک شود و با تخلیه روانی از سالن سینما خارج شوند و با انرژی بیشتر روی زمینها و مزارع، مشغول کار شوند و انبارهای اربابان روستا را پر کنند.
چشمهای تماشاگران روی پرده میدود و دستهایشان پلاستیکهای تنقلات را زیر و رو میکند. مردم روستای شعلههای آتش در حال کار و زندگی هستند که راهزنان به روستا حمله میکنند. حاکمان روستا به سرعت داخل پستوها انبارها و زیرزمینها پنهان میشوند و روستاییان بیپناه هم به کلبهها پناه برده و درها را روی خود و راهزنان میبندند.
راهزنها تند و خشن با عربدههای فراوان مانند همیشه شروع به غارت انبارها و بعد تخریب و آتش زدن انبارها، مغازهها، خانهها و… میکنند و اگر کسی را بیابند کشته و مجروح میسازند.
دود و آتش سراسر پرده نمایش را پر کرده است و همزمان با این صحنههای خون و خشونت روی پرده، کم کم، از بیرون و گوشههای سینما و سالن، شعلههای کوچک آتش که به مرور بزرگتر و حجیمتر میشوند به درون میخزند، اما تماشاگران چنان غرق تماشای شعلههای آتش فیلم هستند که شعلههای آتش سینما میهن که در بیرون به دیگر ساختمانها و مغازهها و جای جای شهر سرایت کرده و همچنان زبانه میکشد را نمیبینند.
در همین زمان خادم سینما، سراسیمه وارد سینما شده و فریاد میزند: آتش، آتش! تماشاگران نگاهی به او میکنند و زیر خنده میزنند و میگویند بیچاره قاطی کرده و دچار توهم شده و نمیفهمد که این آتش مال فیلم است! و دوباره لم میدهند و به تماشای فیلم مشغول میشوند.
سینما میهن، همراه مردم در میان شعلههای آتش خمودی و بیتحرکی در حال سوختن است و مردم و هنرمندان و مسئولان، همچنان ناباور و بیخیال در حال شکستن تخمه و دیدن فیلم هستند…
مدیر سینما “میهن” که از آپاراتخانه، همه چیز را میبیند، از آنجا و سینما خارج و سوتزنان، سوار اتومبیل و بعد هواپیمای خود میشود و همراه خانواده و رفقا و البته چمدانهای پر از دلار به مقصد کانادا، آمریکا، دبی و یا… میرود…

بدون دیدگاه