14:58

*جواد طوسی

مرور وضعیت اَسَف بار و بسیار متزلزل اکران فیلم های ایرانی در سینماهای کشور طی یک ماه اخیر که با سوت و کور بودنِ اغلب سینماها و باز و بسته شدنِ پیاپی آن‌ها با توجه به وضعیت متغیّر شهرها از نظر شیوع پر اُفت و خیز ویروس کرونا توأم بوده است، تصویر غبار گرفته و دگرگون شده‌ای از “سینما” و “فیلم دیدن” را به ما در این دوران غریب تحمیل می‌کند. اینجاست که “نوستالژی” در یک مقایسه تطبیقی و تاریخی مفهومِ عینی اش را هر چه بیشتر به رُخ می‌کشد.
اگر بخش پررنگ و ماندگاری از سینما را در رویاپردازی و ثبت خاطره‌ها در مقاطع سنی مختلف بدانیم، با یادآوری گذشته‌ها و دوره‌هایی که محیط سینما برای خودش اَرج و قُرب وتماشاچی فراوانی داشت، به مفاهیم واقعیِ واژگانی چون “غمِ غُربت”، “خوشبختی”، “حسرت” و “دل زندگی و نشاط” بیشتر ایمان می آوریم.
خودم شخصاً با در نظر گرفتن تجربه‌های زیستی و و اجتماعی‌ام و میزان همراهی و اُنس و اُلفت با سینما در دوره‌های مختلف سنی، در این یک سال اخیر همچون بسیاری از هم‌نسلانِ “دهه سی”‌ام، حالتی مات و مبهوت پیدا کرده‌ام.
هر چقدر بخواهیم در این آشفته حالی با مخالفین سرسخت “نوستالژی” همصدا شویم و بگوییم متوقف شدن در “گذشته” و با فرهنگ زمانه خود را تطبیق ندادن باعث مَسخ‌شدگی و انزوا و افسردگیِ مفرط می شود، باز اِنگار گریزی از این “گذشته بازی”ها و مقایسه‌ی دوره‌های تبدیل شده به “خاطره” و “عاشقانه ها” با این فصلِ کسالت بارِ خاموشی و دلمردگی نیست. ناخودآگاه به صرافت می‌افتی تا سقف و ظرفیت و میزانِ جولان‌دهی “جبر و اختیار” را در چنین اوضاع و احوالی که برخی پیشامدها بر سرت هوار می شود و تو در قبالِ تحمیل یکسری شرایط و تصمیم‌گیری‌ها و سیاست‌ گذاری‌ها کاری از عهده ات ساخته نیست، بسنجی و البته به پاسخی قانع کننده دست نمیابی.
هرچقدر بخواهیم با نگاهی منطقی و ارزیابی مرحله مرحله‌ی این دورانِ سراسر حادثه و پُرعذاب بپردازیم و رنگ باختنِ برخی خاطره‌ها و سرگرمی ها و مناسبات و سلوک اجتماعی و ابزار رسانه‌ای را در سیر تاریخی و جابجایی فرهنگ‌ها اجتناب‌‌ناپذیر بدانیم، باز در محدوده‌ی اقلیمیِ جامعه ی خودمان با نوعی انفعال آشکار و بی‌ برنامگی در حوزه‌های فرهنگی و هنری که بدون‌ “مخاطب” موضوعیت و محلی از اِعراب ندارند، مواجه می شویم. تجربه تلخ و هولناکِ
شکل گیری و گسترش ویروس کرونا وسیکل فرسایشیِ بعدی آن را جوامع و کشورهای دیگر نیز داشته اند و به راه حل های مقطعی و در عین حال موثر وکارساز در جهت جلوگیری از آسیب پذیری زیاد رسانه‌هایی چون سینما و تئاتر و… رسیده‌اند، تا ریزش مخاطب ابعاد گسترده و ضربه زننده پیدا نکند. به عنوان نمونه، می‌توان به تغییر شیوه اکران و کنترل حرفه‌‌ای و ضابطه‌‌مند و سازماندهی شده “اکران آنلاین”
(به گونه‌ای که تکثیرِ سهل الوصول و زودهنگام فیلم‌ها امکان‌پذیر نباشد) و نیز تقسیم کارِ درست در چرخه تولید و ساخت فیلم و سریال و توجه جدی و هوشمندانه و کارشناسانه به مضمون و محتوا و وجوه ساختاری و عنصر “جذابیت” و سازگاری‌شان با سلایق و نیازهای حسی و غریزی و فرهنگی مخاطب این دوران اشاره داشت.
قاعدتاً این گونه برنامه‌ریزی‌ها و تمهیدات و موارد پیشنهادیِ به موقع برای چنین شرایط اضطراری، مستلزم وجود اهل فن و نیروهای کارآمد و آشنا به زبان رسانه در ابعاد و حوزه‌های گوناگون و همچنین تزریق بودجه کافی از منابع شفاف و به درستی تعریف شده است.
بر اساس تجربه‌ها و مشاهدات عینی کشورهای موفق در حیطه “سینما و تصویر و رسانه”، تردیدی نیست که موجودیت “بخش خصوصی” هویت‌مند و کاربلد و ریشه‌دار با پشتوانه‌ی مالیِ کافی می‌تواند به این اهداف و برنامه‌ها و تاکتیک‌ها و نقشه‌ی راه، جهت‌دهیِ صحیح و قابلیت‌های اجرایی سریع و ثمربخش بدهد. اما در سرزمینِ گل و بلبلِ خودمان اوضاع در این حوزه آنقدر بی ریخت و بدون برنامه و به اَمان خدا رها شده است که گویی در یک اتفاق نظر میان اشخاص حقیقی و حقوقی و تشکیلات صنفی، مصلحت را در همین رکود غم انگیز و “ورشکستگیِ به تقصیر” می‌بینند.
بله هر از گاه فرد یا افرادی از تریبون‌های‌شان، خودی نشان می‌دهند و گلایه و ابراز همدردی با اهالی سینما و صنوف می کنند و بعضاً نسخه‌های تئوریکِ بی‌پشتوانه و بی‌نتیجه می‌پیچند، ولی اتفاقی سازنده و جریان ساز و روشن بینانه برای عبور از این شرایط بحرانی که ضایعات و تبعات جبران‌ناپذیر خودش را دارد رخ نمی دهد و می بینیم که دَر همچنان روی پاشنه‌ی معیوبش می‌چرخد. اگر هم در سال‌های اخیر اشخاص حقیقی و حقوقی وارد عرصه‌ی سرمایه‌گذاریِ تولید فیلم و سریالِ شبکه خانگی شده‌اند، یا بعد از مدتی منابع مالی آنها مشکوک و بودار و پرونده‌ساز شده‌اند و یا مضامین و قصه‌های این آثار (بویژه در شبکه سینمای خانگی) ضعیف و بسیار دور از رئالیسم این دوران و طبقه‌ بندی های عُرفی آن بوده اند و یا در نمایش واقعیت‌های جاری و تیپ ها و طبقات مطرحِ جامعه‌ی معاصر نگاهی اغراق‌آمیز و افراطی داشته‌اند.
به هر تقدیر، با فرض تداوم این “وضعیت کُما” و “کرونایی” اقتضا می‌کند تا مدیران و سیاستگذاران فرهنگی ما از این انفعال بیرون بیایند و چاره‌ای بیندیشند تا رسانه‌های کلاسیک و با قدمتی چون “سینما” از این وضعیت جان سالم به در ببرند و خدای نکرده شاهد احتضارِ زود هنگام‌شان نباشیم.

بدون دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *