دکتر فاطمه عبدی*
سریال افعی تهران این هفته به پایان رسید ولی داستان سریالی کودک آزاری و تاثیرات مخرب آن بر روح و روان آدمیان همچنان ادامه دارد.
نیازی نیست که دانش آموخته روانشناسی باشی تا بدانی آسیب دیده، خود، آسیب زننده میشود. تجربه زیسته ما انسانها موارد بسیاری از این دست را در حافظه تاریخی خود دارد.
در تحلیل چرایی رفتار بزهکاران و مجرمان جامعه همیشه به خاطرات دوران کودکی این افراد و چگونگی رابطه والد و فرزندی و حتی روابط میان فردی شخص با دوستان، همسالان و معلمان فرد اشاره میشود و این مهم برای کسی تعجبآور نیست که چرا برای دانستن دلیل رفتار و عملکرد یک انسان، در حال و امروز به دنبال نشانههایی در گذشته و دیروز میگردیم.
نکته اصلی و محوری داستان سریال بر اساس «انتقامجویی خشونتآمیز» ناشی از احساس «خصومت» است. «خصومت» احساس دشمنی کردن و خشم فراوان است که میتواند منجر به پرخاشگری بشود و یا نشود. چه بسا در مواجهه با یک برخورد آسیب زننده و دردناک یک فرد بلافاصله واکنش متقابل به مثل نشان دهد و فرد دیگر که یا توانایی مقابله به هر دلیلی مانند ناتوانی ناشی از سن کم و یا موقعیت اجتماعی پایینتر را ندارد این حس خصومت را برای روزها و سالها به دوش بکشد.
بسیاری از انسانها مورد آزار و بی مهری حتی تعرض قرار میگیرند ولی نحوه مقابله آنها گاه بسیار متفاوت است. نکته قابل تامل و توجه این است که اگر کسی پاسخی در خور و برابر با آسیب تجربه شده را نمیدهد دلیل بر این نیست که آسیب ندیده است بلکه زیر بنای شخصیتی و عوامل محیطی، روابط میان فردی شامل حمایتها و همدلیها و… شیوه مواجهه و پاسخدهی افراد را متفاوت میکند.
آنچه در این سریال روایت می شود پاسخی افراطی و اگزجره به ترومای دوران کودکی است. شاید بسیاری بر این باور باشند که در فیلمها و سریالها برای افزودن جذابیتهای سینمایی از یک کودک معصوم آسیب دیده یک قاتل سریالی میسازند زیرا اکثر افراد به نوعی دچار آسیب دوران کودکی هستند ولی تعداد قاتلان سریالی جامعه به عدد رندی از درصد نمیرسد. البته این نکته فقط برای ارزیابی واقعی آسیب بیان شد و به هیچ عنوان نافی اثرات مخرب کودک آزاری و حتی در سطح کمتر مخرب، «بی توجهی به نیازهای اولیه کودک» نیست.
در دنیایی که خشونت چه در بستر زندگی انسانها در قالب جنگها و خشونتهای خیابانی و چه در دنیای مجازی، فیلمها و سریالها و بازیهای کامپیوتری به شدت رواج پیدا کرده است؛ پرداختن و ریشهیابی این بلای جامعه انسانی کار بسیار ارزشمندی است.
«بندورا» روانشناس نظریه پرداز «نظریه یادگیری مشاهدهای» بر این مهم تاکید دارد که ما انسانها چه در دوران کودکی و چه در بزرگسالی تنها از طریق مشاهده یک رفتار آسیب زننده آن را میآموزیم و چه بخواهیم و چه نخواهیم متاثر آز آن هستیم.
بر همین اساس روانشناسان تربیتی بر اهمیت توجه به آنچه که یک کودک و حتی بزرگسال میبیند چه در محیط واقعی و چه در محیط مجازی تاکید بسیار میکنند.
متاسفانه خوراک ذهنی امروزه آدمها مملو از خشونت و پرخاشگری عریان است که می تواند به قول بندورا انسانها را پرخاشگرتر و عاصیتر از پیش بسازد.
سریال «افعی تهران» به زیبایی روابط پدر و فرزندی را از نسلی به نسل دیگر به نمایش میگذارد و بسیار ظریف به نشانههای حتی ژنتیک خشونت که بر اساس دادههای علمی غیر قابل انکار هستند؛ میپردازد. آنجا که آرمان کودک با قندشکن انگشت پای پدرش را قطع میکند و پسرش (بابک) در مهدکودک بچهها را کتک میزند. «همدلی» با کودکی که از تنهایی و مادر تظاهر کننده به مرده میترسد؛ «مسٰولیتپذیری» رفتار و عواقب آن، آنجا که والدین خطا میکنند دزدی و خیانت میکنند؛ همه و بسیاری نکات دیگر تربیتی و روانشناختی از نقاط قوت و تاثیر گذار این اثر است.
*روانشناس
بدون دیدگاه